ماجرای معراج، یکی از ماندگارهای حقیقی است که قرنها کوشیدهاند ابعاد آن را از جهات مختلف بررسی کنند. حال باید دید معراج چه پیامی برای انسان امروز دارد؟ و با کدام نگاه میتوان از معراج برای توانا کردن ابعاد درونی خود در دوران معاصر بهره برد. دکتر سید جواد میری، پژوهشگر و عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، از کسانی است که در جستجوی پیام معراج برای انسان امروز است. او معتقد است بازخوانی معراج، آن را به مثابه نقشه راهی برای عموم مردم قرار میدهد که هرکس به اندازه خود میتواند از آن بهرهای ببرد و جهان درون و بیرونش را آرامتر از گذشتههایش بسازد.
پیش از هر چیز، میخواهم بدانم مواجه شدن با مساله معراج از چه راه یا راههایی ممکن است؟
همواره دو برداشت کلی میتوان از معراج داشت. نخست برداشتی سنتی و تاریخی است که سینه به سینه در کتب تاریخی و فقهی بیان شده. در این نگاه ماجرای حرکت پیامبر از بیتالحرام به بیتالمقدس، نماز خواندن ایشان و... بیان شده است. متاثر از این نگاه، در تمام سالهای پس از اسلام تا امروز، بحث چگونگی رفتن پیامبر به معراج از جهت فیزیکی یا غیر فیزیکی بودن آن، ابزار معراج، توجیه علمی وسیله معراج، نامگذاری برای مرکب پیامبر و... همچنان داغ است. برداشت دوم، از آن عرفا و اهل باطن است که کوشیده اند معراج را به شکلی عرفانی، صرف نظر از جسمانی بودن، فقط از جهت سیر و سلوک معنوی توضیح دهند.
آیا برداشتی متفاوت از این دو حالت، میتوان برای معراج در نظر گرفت؟
بله، من اکنون قصد دارم مساله معراج را متفاوت از دو نگاه یادشده، بازتعریف کنم. نکتهای که برایم اهمیت زیادی دارد این است که معراج هرچه بوده و نبوده، امروز، بهعنوان یک پدیده معنوی چه نسبتی با انسان معاصر دارد؟ منظورم از انسان معاصر، همان کلمه ناس است که خدا عموم مردم را با آن در قرآن مورد خطاب قرار میدهد؛ بنابراین، شامل هر زن و مرد مومن و حتی غیرمسلمان میشود. به عبارت دیگر، چطور میتوان با بازتعریف کردن نقشه راه معراج حضرت رسول، نقشه معنوی و روحانی خود را در قرن بیست و یکم رقم زد؟
برای بازتعریف معراج بهعنوان نقشه راه، نیاز به کدام مقدمات داریم؟
اولین پرسشی که در این کار، انگیزه یافتن این نقشه راه را برایم ایجاد میکند این است که معراج چه جغرافیا و جهان خاصی را برای انسان ترسیم میکند؟ و پیش از پاسخگویی به این سوال باید از خود بپرسیم که حد رشد انسان تا کجاست؟ صعود و نزول انسان بر خلاف تمام جانداران دیگر، هیچ حدی ندارد، یعنی از بیرون، حدی برای او تعیین نکردهاند. یک شیر همیشه شیر باقی میماند، ولی انسان میتواند از مرتبه انسانیتش نزول کند تا حدی که حتی پست تر از حیوان باشد. با توجه به قابلیت نوسان انسان میان این دو قطب، باید به این اندیشید که انسان تا کجا میتواند مکنونات بالقوه خود را بالفعل کند؟
بالاترین حد رشد انسان را چطور و بر اساس چه مبنایی میتوان یافت؟
در قرآن برای برترین مرحله صعود انسان، عبارت «قاب قوسین او ادنی» آمده است. مرحوم استاد شیخ حسین جمالالحق میگفتند: حد فاصل پیامبر تا خدا، به مانند آن است که کمانی را تا آخرین حد ممکن بکشیم و نزدیکی پیامبر به خدا به مانند نزدیکترین فاصله دو سر کمان کشیدهشده است، بلکه نزدیکتر و کمتر. اینجا کمان را به عنوان تمثیل و استعاره به کار میبریم. با استفاده از این استعاره باید گفت پیامبر تا حدی به خدا نزدیک شد که دیگر امکان نزدیک تر شدن وجود نداشت.
چه پیامی در این جریان برای ما نهفته است؟
انسان میتواند در زندگی فردی و درونی و حتی در زندگی جمعی خود، به گونهای رفتار کند که گویی بین او و خدا هیچ فاصلهای وجود ندارد. پیامبر اسلام با معراج خود، برای ما ترسیم کرد که انسان میتواند در خوبیها حتی از خودش نیز سبقت بگیرد و این به معنای باور به قدرتها و نیروهای عمیق درونیمان است که با درست خواندن نقشه وجود و حرکت، از طریق اصلاح اندیشه و اعمال خود، میتوان تا حد معراج پیش رفت. گرچه درست است که حتما معراج من با پیامبر فاصله زیادی خواهد داشت. دکتر شریعتی میگفت: نپرسید که یک نفر چقدر پیشرفت کرده، بلکه ببینید او از کجا تا کجا پیشرفت کرده است.
ولی معمولا در شرایط دشوار طی مسیر، به این نکته میرسیم که ایشان پیامبر بوده است و ما را چه به پیامبر؟! منشأ این اشکال چیست و چطور باید با آن مواجه شد؟
این برداشت از پیامبر به جای آن که به ما انگیزه حرکت و پویایی بدهد، ما را سست و تنبل میکند. ریشه چنین اتفاقی در این باور نهفته است که انبیا و اولیای خدا انسانهای ماورایی بودهاند. گویی این اشخاص، ذاتشان انسانی نبوده و تافتهجدا بافته بودهاند. در حالی که آنان نیز مثل دیگر افراد روی زمین راه میرفتند و دغدغههای بشری داشتند. با این تفاوت که انسان متعالی، عضلات معنوی خود را ورزیده کرده و ارکان تربیت را در وجود خود متبلور ساخته است. ما گاهی فراموش میکنیم حضرت محمد(ص)، پیش از پیامبری، ده سال در غار حراء خودسازی کرده است. وجود خودسازی پیش از متعالی شدن، برای تمام انبیا و اولیا حقیقتی انکارناپذیر است. یکی از مشکلات معاصر برای تعلیم و تربیت امروز جهان این است که به گمانمان با فراگیری دروس ظاهری، تحصیلکرده و آموزش دیده میشویم. در حالی که این دروس گاهی فقط عقل و ذهن ما را درگیر خود میکند و گاهی فقط حافظه ما را به خود مشغول میگرداند. در حالی که تعلیم و تربیت ابعاد متفاوتی دارد و یکی از آنها عبارت است از این که چطور مفاهیم متعالی را در وجود خود ملکه کنیم و چگونه در طول زندگی اعمال و کردار خود را متناسب با اندیشه و ایدهآلهای خود به منصه ظهور برسانیم. وقتی معراج را به مثابه پدیدهای برای انسان برتر و دور از دسترس میبینیم، قدرت و جذابیت الگو بودن را از آن دریغ میکنیم.
چه زمانی معراج میتواند معنایی متفاوت برای شنونده این ماجرا داشته باشد؟
هنگامی که شخص جهانبینی خود نسبت به عالم معنا را وسیعتر گرداند و آفاق را زیباتر ترسیم کند و انسان را در جهان معنا واقعا به مثابه خلیفه خداوند شریک بداند، آن هنگام میتواند معناهای دیگری نیز برای معراج در نظر بگیرد.
پس از این مقدمات، باز گردیم به سوال نخست. نسبت ما با معراج بازخوانیشده چیست؟
آیزایا برلین، از اندیشمندان معاصر، معتقد است که پیش از برگزیدن یک مکتب، باید دید آن مکتب چه تعریفی از انسان دارد و حد او را تا کجا مشخص کرده است. او میگوید: اگر این حد کوچک باشد، بدان که آن مکتب ضد انسانی است و حتی اگر ضد انسانی نیست، اجازه شکوفایی به انسان نخواهد داد.
انسانهای متعالی حتی هنگام تحمل رنج، همه چیز را منحصرا به خود محدود نمیکنند بلکه رنجهایشان راهگشایی برای دیگر انسانها به حساب میآید. انسان با رنج کشیدن، دُرّ میشود. این انسانها با طی کردن مسیر به دیگران نشان میدهند که راه کمال هیچ حد و مرزی ندارد. با توجه به این که زندگی دو بعد افقی و عمودی دارد، لازم است از حد افقی که محدود به خوردن، خوابیدن و کار روزانه میشود، فراتر رفت. ما نباید از بعد معنوی و مینوی خود غافل شویم. در عصر مدرن و پسا اطلاعات ما چنان مشغول امور روزمره زندگی شدهایم که از بعد معنوی خود دور ماندهایم. و فقط زمانی به سراغ عالم دیگر خود میرویم که دچار بحران شده باشیم، برای نمونه هنگام از دست دادن عزیزان، دوری از وطن، بیماری و... در چنین شرایطی تکانهای اگزیستانسیالیستی ما را برای زمانی محدود متوجه دیگر ابعاد خود میکند. انبیا و اولیا در مساله معراج به ما نشان میدهند که: رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند. خدا در این جا بر هر چه نیکی و خوبی است، دلالت میکند. خدا مفهومی است که مجموعه تمام زیباییها را در خود گنجانده است و انسان میتواند به آن برسد.
آدمی چگونه میتواند با کمک معراج، در هر شرایطی حتی اگر آن شرایط مطلوب نیست، رو به سوی خوبیها حرکت کند؟
برای پاسخ این پرسش ما باید معراج را بازخوانی کنیم و در این بازخوانی نیازی نیست که دوباره روز و ساعت معراج و نام مرکب پیامبر و... را بررسی کنیم و تمام همتمان را به حل اختلافنظرها در این باب محدود کنیم. گاهی این جزئیات موجب از دست دادن اصل مطلب میشود. زیرا معراج یک نقشه راه بوده است. یکی از ابعاد دین و وحی به این معناست که هر عصری باید وحی خود را تفسیر و تاویل کند تا بتواند در زندگی فردی و بینافردی خود، با آن افق خاص از وحی، همافق شود.
ما برای بازتعریف معراج، نیاز به خواندن این متن داریم. این متن مملو از نماد است که هر بار وجههای نو برایمان دارد. مقابله ما با این متن چگونه باید باشد؟
داشتن فهم نو از متون، صرفا محدود به متون مقدس نمیشود. حتی در آثار برگزیده ادبی مانند جنایت و مکافات داستایفسکی یا جنگ و صلح تولستوی، نیز در هر سنی میتوان دنبال فهمی تازه و نشانههایی متفاوت بود. اگر شما در پانزده سالگی جنایت و مکافات را بخوانید، به گمانتان رمانی است که درباره اتفاقاتی در روسیه سخن میگوید. در سی سالگی به نظرتان میآید که داستایفسکی در حال بیان مسالهای عمومیتر بوده که ممکن است برای هر کشور دیگری نیز رخ دهد. در پنجاه سالگی با بازخوانی این متن شاید بگویید: او نابغهای بوده که گویا دارد درباره خود من صحبت میکند. با این مثال خواستم بگویم، میزان تجربههای ما در درکمان از متون تاثیرگذار است.
خواندن داستان معراج در نوجوانی، جوانی و پیری فهمها و برداشتهای متعددی را برایمان به ارمغان خواهد آورد. چنین قابلیتهایی از یک جهت به این مساله باز میگردد که آن روایت تا چه حد پارادوکسهای وجود را در قالب مفاهیم برای ما ترسیم کرده است و از جهت دیگر، به خواننده باز میگردد که تا چه حد در راه سلوک خود، توانسته قابلیتهایش را به منصه ظهور بگذارد و به درجات بالاتر برسد. به عبارت دیگر، چقدر با دنیای درون خود ارتباط پیدا کرده است. اگر کسی امروز با مراجعه به متن معراج، میبیند که بیش از ده سال پیش میتواند با آن ارتباط برقرار کند و هم افق شود، یعنی توانسته سطح خود را بالاتر ببرد. این شخص با دنیای درون خودش که عکس برگردان و مترجمان عالم وجود است، ارتباط بیشتری برقرار کرده است.
از طرفی، برای فهم نمادها نیاز به مطالعه داریم. با مطالعه نمادها متوجه میشویم تا چه حد میتوانند در مناطق مختلف و برای افراد گوناگون، به وجوه متفاوت عمل کنند. برای نمونه جغد برای یک عده نماد شومی و برای عدهای دیگر، نماد خرد است. ولی ارتباط برقرار کردن با نماد، صرفا ذهنی نیست، بلکه فهم نماد به میزان ارتباط فرد با عالم درون خودش بستگی دارد. درونی کردن نماد، صرفا با مطالعه مهیا نمیشود. علامه اقبال لاهوری میگوید: اندیشمندان به دو گروه تقسیم میشوند؛ یک عده کسانی که آثار قلم دارند و یک عده، گروهی که آثار قدم دارند. یعنی پا در وادی سیر و سلوک و دنیای درون میگذارند. ما نیز برای فهم متون مقدس، نیاز به ارتباط با عالم درونی خویش داریم.
آنها که بیتفاوت از کنار چنین مسائلی میگذرند، چه اتفاقی برایشان میافتد؟
ارتباط برقرار کردن یا نکردن، امری اختیاری است ولی کسی که خودش نمیخواهد با چنین متون مقدسی، ارتباط برقرار کند، گویی بخشی از وجود خود را حذف و چشم بیناییاش را به نوعی کور کرده است. گرچه بینا نبودن دل، میتواند در شرایطی باشد که فرد همهجوره به لحاظ اجتماعی موفق باشد و فقط در این وادی کمبود داشته باشد. از دست رفتن بصیرت دل، به معنای عدم ارتباط با عوامل معنوی است که همین عدم برقراری ارتباط با وادی درون، ضربه مهلکی به شاکله شخصی فرد وارد میکند.
حورا نژادصداقت / جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
«جامجم» در گفتوگو با عضو هیات علمی مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی به بررسی اثرات منفی حفر چاههای عمیق میپردازد
سخنگوی صنعت آب در گفتوگو با جامجم: