در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در این یادداشت کوتاه تلاش خواهد شد تا به برخی ابعاد کمتر توجه شده این حادثه تاریخی و تبعات آن دقت شود.
هر یک از این موارد موضوع یک مقاله جداگانه است که اگر فرصتیدست دهد، در قالب یک کتاب تحلیلی، براساس اسناد تاریخی داخلی و خارجی از سوی نگارنده در آینده بهصورت جداگانه یا مقالات بلند مرتبط، به رشته تحریر درخواهد آمد.
1. در فاصله تقریبا 10 ساله میان مرداد 1332 تا خرداد 1342، نیروهای مذهبی و جریانهای سیاسی دینمدار، بتدریج از حالت جریانهای حامی و کاتالیزور دیگر نیروهای سیاسی غیردینی خارج شد و کمکم خود بهعنوان یک جریان مستقل جدی، قدرتمند، گسترده و عمیق با مطالبات و جایگاه ویژه و متفاوت وارد سپهر سیاست و روند معادلات اجتماعی در ایران شدند. حال آن که تا پیش از آن، بیشتر گروههای اجتماعی و سیاسی دینی، سوای تجربه کنشهای موردی و مقطعی قهرآمیز و نظامی در سطوح بالای نفوذ مستقیم و تاثیرگذاری در روند سیاسی کشور قرار نداشتند.
2. تا قبل از حوادث سال 1342 از سوی تحلیلگران داخلی و خارجی عرفیگرا چنین گمان میشد که رهبری جهان تشیع، پس از پایان دوران مرجعیت تامه و یگانه مرحوم آیتالله العظمی سیدحسین طباطبایی بروجردی، اقتدار و کاریزمای خود را از دست خواهد داد و دستکم از نظر سیاسی و اجتماعی تا مدتها دچار تشتت و چند دستگی و ضعف خواهد شد. این موضوع گرچه از نظر دینی بهدلیل تعدد مراجع صاحب رساله پس از آیتالله بروجردی تا حدی رخ داد، ولی با ظهور و فراگیر شدن شهرت و دامنه نفوذ مردمی مرحوم امام -آیتالله العظمی خمینی- ثابت شد که نفوذ مرجعیت شیعه، ولو در مسیری نسبتا متفاوت از نظر اجتماعی و سیاسی همچنان ادامهدارد.
3. تا قبل از 15 خرداد و حوادث مرتبط با آن، رهبری و مرجعیت دینی در ایران، بیشتر تائیدکننده یا نافی جریانها و رخدادهای موجود بودند یا در قبال حوادث سکوت اختیار میشد و با توجه به سیاست پرهیز از سیاستورزی مرحوم آیتالله بروجردی که در زمان خود بسیار داهیانه و موثر نیز بود، کمتر پیش آمده بود تا یک مرجع اعلای دینی، خود جریان و حرکت ایجاد کرده و دورانساز شود.
حال آن که حوادث 15 خرداد 1342 نشان داد که نیروهای مذهبی، بویژه رهبری روحانیت، بخوبی از توانایی انگیزش و ایجاد هیجان در جهت پدید آوردن جنبشهای اعتراضی و خیزشهای سیاسی برخوردارند. برای نخستین بار در تاریخ تشیع، مرجعیت شیعه بهجای موضعگیری در برابر حوادث اجتماعی و سیاسی، خود سردمدار و باعث و بانی یک خیزش عمومی ضدحاکمیت شد.
4. حوادث سال 1342 و تبعات آن نشان داد که اگر هراس از خطر نفوذ حزب توده، گسترش کمونیسم و چیرگی اتحاد جماهیر شوروی در ایران، طی ماههای پایانی حکومت دکتر محمد مصدق و حوادث سال 1332 توانست یک اتحاد ناخواسته و نوعی ازدواج مصلحتی و مقطعی بین طیفهای مختلفی از نیروهای سیاسی و دینی ایجاد کرده و نهایتا به بازگشت محمد رضا شاه و سرنگونی دولت مصدق منجر شود. در فاصله یک دهه پس از آن، بتدریج نیروهای مذهبی راه خود را از این مسیر جدا کرده، مطالبات خود را بهطور کاملا مستقل مطرح کرده و در این راه به جای آن که پیرو دیگر عناصر و گروههای سیاسی شوند، این بار، دیگر گروههای ناراضی، از طبقات اجتماعی مختلف و همچنین گروههایی از ناراضیان و سرخوردگان حامی رخدادهای مرداد 1332 بودند که به مذهبیها پیوستند.
5. 15 خرداد 1342، پایان دوره اعتماد و اتکای محمدرضا شاه به دستهای از رجال استخواندار قدیمی منتقد مشفق از قبیل حسین علا، سردار فاخر حکمت، نصرالله انتظام و عبدالله انتظام بود. اینها افرادی بودند که بهعنوان انتقاد از سیاست کشتار و سرکوب، بهطور ناگهانی از کار کنار گذاشته شده و جای خود را به جوانان کم تجربه بدون حس انتقاد و صراحت دادند.
از این دوره بود که شاه با تکرار اشتباه رضاشاه در سالهای 1314 تا 1320 و سرمست از سرکوب خیزش، تصور کرد که دوران نقزدنهای رجال قدیمی به سر آمده و رجال مجری اوامر ملوکانه و بدون ابتکار عمل و حس انتقاد و چالش، کارها را به سامان میرسانند. این رجال تازه وارد، چنانکه در دوران پایانی سلطنت پهلوی اول نیز تجربه شد، در دوران سکون و اقتدار حکومت، افراد لایق و قابلی هستند، ولی تجربه نشان داده که آنان در زمانه بحران و تنش، دارای کارآمدی در دفاع از منافع حکومت و حتی ولی نعمت خود نیستند و کاری در این شرایط ازآنان برنمیآید.
در این شرایط حکام خودکامه پس از یک دوره غفلت و غرور و عدم بینش لازم و کافی، زمانی به یاد استفاده مجدد از رجال استخواندار منتقد مشفق میافتند که کار از کار گذشته و امکان ترمیم و نجات وضع موجود وجود ندارد.
6. حوادث سال 1342 نشان داد که حکومتها در جهان سوم و خاورمیانه، نباید به توفیق در سرکوب موردی و مقطعی قیامهای مردمی بخصوص دارای انگیزههای عقیدتی و دینی دل خوش کنند، چرا که در میان مدت و دراز مدت، بدون شناختن کامل و رفع ریشهای مشکلات، دیر یا زود این خیزشها در قالبی دیگر، در برهه تاریخی دیگر و در ابعادی گسترده تر و عمیقتر سر بر خواهد آورد و به دلیل تندتر شدن مطالبات که ناشی از سالها بیتوجهی حکومتها به آنها بوده، برخلاف موارد قبلی قابل سرکوب ساده و یک شبه نبوده و تومار سلسلهها و حکومتها را به باد میدهند.
مجید تفرشی - تاریخ نگار و سندپژوه
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد