بهمنظور پاسخ به این پرسش، با حسن کاظمیقمی، اولین سفیر ایران در عراق بعد از سقوط رژیم بعث به گفتوگو نشستیم. وی که مدرک کارشناسی اقتصاد و کارشناسی ارشد مدیریت استراتژیک دارد، پیشتر سرکنسول کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در شهر هرات افغانستان بوده است. تجربه حضور در دو کشوری که در دهه اول قرن بیستویکم به اشغال آمریکا درآمده و در این روزها هر یک بهنوعی دچار بحران سیاسی و تروریستی است، باعث شد تا کاظمی قمی در این گفتوگو ضمن تحلیل شرایط منطقه، نسبت به پیامدهای فراگیر شدن تروریسم در خاورمیانه هشدار دهد.
از آنجا که سفیر اسبق ایران در عراق، سرپرست هیات ایرانی در دو دور اول مذاکرات هیاتهای ایرانی و آمریکایی درباره عراق هم بوده ، در این گفتوگو به ارزیابی فرجام سیاستهای واشنگتن در منطقه می پردازد و تاکید میکند شکست آمریکا در خاورمیانه باعث شده تا این کشور در قالب جبههای منطقهای، به فکر به آشوب کشاندن خاورمیانه باشد.
هرچند درباره داعش و اهداف این گروهک تروریستی زیاد سخن گفته شده، اما سوالی که شاید هنوز برای بخشی از افکــار عمومی مطرح باشد، این است که چه عواملی در داخل عراق باعث شکلگیری این بحران شد؟ با توجه به سابقه حضور در سفارت ایران در بغداد، نظر شما درباره ریشههای درونی این بحران چیست؟
به عقیده من بحران داعش یک جنگ نیابتی و تحمیلی علیه عراق جدید است. در همین باره جبههای شامل طیفهای متفاوت و با اختلافات بسیار اما مشترک در یک هدف، یعنی مقابله با عراق جدید شکل گرفته است که بروز و ظهور آن در قالب تهاجم داعش به نام اسلام، در آستانه تشکیل دولت بود.
منظور شما از عراق جدید چیست؟
مهمترین مشخصه عراق جدید در مفهومی که من به آن استناد میکنم، شکلگیری یک نظام مردمسالار در این کشور و گذار از دیکتاتوری به دموکراسی است. هماکنون جبههای که اشاره کردم در مقابل چنین نظامی صفآرایی کرده است. جبههای که هم ابعاد داخلی دارد و هم خارجی و با نظام مبتنی بر رأی مردم مخالفت میکند.
انگیزههای اعضای این جبهه که تاکید میکنید دارای اختلافات جدی است، برای مقابله با این عراق جدید چیست؟
برای پاسخ به این پرسش باید طیفهای مختلف حاضر در این جبهه را تشریح کنم. در بُعد خارجی، بخشی از کشورهای منطقه بویژه ارتجاع عرب، از عراق جدید راضی نیستند. دلیلش این است که آنها میترسند شکلگیری یک دموکراسی کارآمد که قابلیت ایجاد امنیت، ثبات، پیشرفت و جبران عقبماندگیها را داشته باشد، در یک کشور عرب و مسلمان که شرایطی استراتژیک در منطقه دارد، موقعیت آنان را تهدید کند. ارتجاع عرب نگران رأی مردم است و اگر عراق جدید بر پایه آرای مردم بتواند در سطح جهان اسلام نقشآفرینی کند، این مورد رضایت برخی کشورهای منطقه نیست.
طبیعی است ترکیب جمعیتی عراق که اکثریتی شیعه مذهب دارد، ایجاب میکند که شیعیان اکثریت آرا را در این کشور داشته باشند، با این حال دولتی که تشکیل میشود، یک دولت ملی است. با وجود این آنها که نگاهی طایفهای به روندهای سیاسی منطقه دارند، با نتایج چنین انتخاباتی مخالفت کرده و بهانه میآورند که دموکراسی باعث تعمیق نفوذ ایران شده است. این در حالی است که واقعیت در عراق چیز دیگری است. واقعیت این است که مردم این کشور پس از سالها دیکتاتوری میخواهد سرنوشت کشور خود را در دست داشته باشد و همین اراده مردمی پس از سال 2003 باعث شکلگیری تلاشهایی در سوی مخالف، برای متوقف کردن حاکمیت اراده مردم عراق شد.
از سوی دیگر طیف دیگر این جبهه، رژیم اشغالگر قدس است که در پی تجزیه کشورهای اسلامی، درگیری این کشورها با یکدیگر یا گرفتارشدنشان در بحران درونی است. برای همین طی سالهای گذشته بحران در مصر، عراق، سوریه، جنگ هشت ساله ایران و عراق و... همه مطلوب این رژیم بوده است. شما مواضع اخیر صهیونیستها را ببینید. آنها بلافاصله پس از شدت گرفتن بحران تروریسم، صحبت از تجزیه عراق کرده و از استقلال کردستان دفاع میکنند. این در حالی است که در قانون اساسی این کشور فدرالیسم پیشبینی شده اما شکلگیری تقسیماتی دیگر بیرون از قانون اساسی هم برای عراق و هم برای منطقه خطرناک است. رژیم اشغالگر قدس پیش از این نیز در ترور اندیشمندان و دانشمندان عراقی به لحاظ امنیتی متهم بود و حالا با دفاع از تجزیه این کشور، عملا سیاستهای منطقهای خود را دنبال میکند.
شما پیش از این به نقش آمریکا در بحران عراق اشاره کرده بودید. اما پرسش این است چرا کشوری که خودش زمینههای حذف دیکتاتوری صدام را فراهم کرد و حضوری نظامی در عراق داشت، حالا باید پشتیبان تروریستها باشد؟
بله، طیف دیگر حاضر در این جبهه البته آمریکاست. اما برای پاسخ به این پرسش که چرا آمریکاییها به این جبهه پیوستهاند، باید کمی به عقبتر بازگشت. واقعیت این است که سیاست واشنگتن در عراق از زمان اشغال تاکنون بهطور مداوم توأم با شکست بوده است. دو عامل اصلی برای این شکستها وجود دارد؛ اولین عامل روحیه مقاومت و اعتقادات مردم عراق است. آنها خواستار سیادت سیاسی برای کشورشان بوده و نفوذ خارجی را ـ چه آمریکا باشد و چه هر کشور دیگری ـ نمیپذیرند. عامل دوم هم بیتوجهی آمریکا به هنجارهای فرهنگی و اجتماعی مردم عراق بوده است. آنها در جریان آموزش سربازانشان میگفتند که میروید تا یک ملت وحشی را تربیت کنید! آمریکاییها در جریان اشغال و پس از آن هیچگاه به مصالح عراق توجه نکردند و همین باعث بیاعتمادی مردم و نخبگان سیاسی شد. برخی از رهبران سیاسی در عراق گمان میبردند آمریکا قدرتی است که هر گامی را میتواند بردارد. اما قاطبه آنها وقتی متوجه بیوفاییهای آمریکا شدند، نسبت به این کشور بیاعتماد شدند. از روز اول که قرار بود دولت در عراق شکل بگیرد، آمریکاییها ناگهان یک فرد نظامی را مستقر کردند. بعد مانع از شکلگیری یک ارتش ملی در عراق شدند. اینها همه ایجاد بدبینی کرد.
شما در جایی اشاره کردید که ایجاد «دموکراسی آمریکایی» و «ارتش آمریکایی»، دو هدف مهم آمریکا در عراق بود. اگر چنین است، چرا آمریکا امروز دنبال زیرپا گذاشتن اصول دموکراسی در عراق است و حاضر نیست در برابر رأی مردم در انتخابات پارلمانی این کشور تمکین کند؟
آمریکاییها فکر کردند که عراق گام نخست خاورمیانه جدید است و میخواستند در پوشش یک دموکراسی آمریکایی، وارد خاورمیانه شوند. آنها چهار هدف کلی را در عراق دنبال میکردند.
اولین هدف آمریکا در عراق پس از اشغال، بویژه از سال 2008 و نه از همان ابتدا، این بود که میخواستند نظامی سیاسی را شکل بدهند که هرچه را واشنگتن بخواهد برآورده کند. این البته با واقعیتهای میدانی در عراق سازگار نبود و نقش مرجعیت دینی مانع از تحقق چنین هدفی شد. شما دیدید که در همین دوره وقتی مرجعیت دینی از مردم خواست در انتخابات شرکت کنند، مشارکت بالای مردم محقق شد و افرادی وارد پارلمان شدند که وزن علمی، ملی، تخصصی و مقاومت بیشتری داشتند.
پس آمریکا در ایجاد چنین نظامی شکست خورد. هدف دوم، آمریکایی کردن ساختار دفاعی ـ امنیتی عراق بود. مخالفت با تشکیل ارتش ملی و تلاش آمریکا برای تضعیف دولت در همین راستا صورت میگرفت. آمریکا همین بلا را سر افغانستان هم آورده بود. زمانی که مجاهدان افغان با ارتش سرخ شوروی میجنگیدند، آمریکا به آنها میگفت «قهرمان ملی»، اما بعد که نوبت به تشکیل دولت رسید، همین قهرمانان شدند «جنگسالار»! البته عراقیها به دلایلی که توضیح دادم از این مرحله عبور کردند، اما در گام دیگر، آمریکا مانع از شکلگیری ارتش و پلیس حرفهای در عراق شد.
یعنی گرچه آمریکا در آمریکایی کردن ارتش عراق ناکام ماند اما جلوی ایجاد یک ارتش حرفهای ملی را هم گرفت. نبود همین سیستم دفاعی باعث شد تا دولت عراق نتواند چنان که باید با تروریستهای وحشی مسلح مبارزه کند. بنابراین آمریکا در قبال رشد تروریسم در عراق مسئول است.
سومین هدف آمریکا در عراق، علاقه به حضور نظامی قدرتمند در این کشور بود. در توافقنامه امنیتی آمریکا با عراق آمده بود که تشخیص تهدید و مقابله با تهدید عراق برعهده آمریکاست و دولت عراق هم باید به این کشور کمک کند. این یعنی چه؟ یعنی اینکه مثلا آمریکا میتوانست تشخیص دهد که هر کشوری برای عراق تهدید است، بعد علیه آن کشور وارد عمل شده و دولت عراق هم مجبور به کمک به آمریکاست! بنابراین واشنگتن میخواست عراق را به پایگاه مقابله با کشورهایی در منطقه که در مدار آمریکا نیستند تبدیل کند؛ از جمله ایران. البته آمریکا در این هدف هم شکست خورد و عملا از نظر نظامی عراق را ترک کرد. چهارمین هدف آمریکا هم این بود که توسعه روابط مردمی ایران و عراق متناسب با ظرفیتهای موجود، متوقف شود. شما میبینید که واشنگتن نتوانست این هدف را هم محقق کند. حالا همه این شکستهای پیاپی آمریکا در عراق را بگذارید کنار سه سال تلاش ناکام برای تغییر دولت در سوریه، آنگاه متوجه میشوید که چرا آمریکا در کنار دو قطب خارجی دیگر، از اضلاع سهگانه مثلث مخالفت با شکلگیری عراق جدید و دموکراسی در این کشور محسوب میشود.
بیتردید این نفوذ خارجی بدون وجود زمینه داخلی نمیتوانست به تعمیق بحران داعش بینجامد. آیا چنانکه گفته میشود، برخی نارضایتیهای داخلی باعث شدت گرفتن بحران تروریسم شد؟
مهمترین جریان مخالف عراق جدید در داخل عراق که البته سعی میکند خود را نماینده اهل سنت جابزند، باقیماندههای رژیم بعث و بازماندگان دوره دیکتاتوری در این کشور هستند. میتوان شش دلیل برای مخالفت آنها با مردمسالاری در عراق ذکر کرد.
اولین دلیل این است که حزب بعث تجربه حکومتداری دارد. دلیل دوم انگیزه آنها برای بازگشت به قدرت است. سومین دلیل، همراهی این بازماندگان بعثی با ارتجاع عرب است. چهارمین دلیل این است که بهدلیل تعلق خاطر به رژیم قبل، آنها عراق جدید را قبول نمیکنند. دلیل پنجم آن است که بعثیها با آمریکا مشکل ایدئولوژیک ندارند و ششم هم اینکه آنان در تعارض با تهران عمل کردهاند.
اینها در شرایطی خود را نماینده اهل سنت و درگیریهای عراق را جنگ شیعه و سنی معرفی میکنند که رقابت بین شیعه و سنی در عراق اصلا معنایی ندارد. همین الان در درون شیعیان و در داخل اهل سنت رقابت دموکراتیک جدی در جریان است. اگر جنگ شیعه و سنی بود، این رقابتهای درونی نباید وجود میداشت، اما شما میبینید که سلایق مختلف در این کشور بین خود رقابتهای سیاسی مسالمتآمیز زیادی دارند. بعثیها اما از همان اول ابتدا در قالب نقشبندیه، بعد جنبش مجاهدین و سپس داعش که آخرین ورژن تروریستی است، برای مقابله با دموکراسی تلاش میکنند چون میخواهند کشور را به عقب برگردانند. بنابراین خیلی تعجبی ندارد که این بازماندگان بعثی همزمان با آغاز رایزنیهای شیعیان، کردها و اهل سنت برای تشکیل دولت جدید براساس اکثریت پارلمان اقدام کنند. هرچند برنامهریزی برای چنین تهاجمی از مدتها قبل صورت گرفته بود.
آمریکا بهعنوان مدعی مبارزه با تروریسم و نیز کشوری که به رژیم بعثی عراق پایان داد، حالا چرا با تروریستهای بعثی که به گفته شما موتورمحرکه داخلی جریان تروریستی هستند، همراهی میکند؟
شما اگر خوب به تاریخ منطقه نگاه کنید، میبینید که ترویج و اپیدمی تروریسم در منطقه تقریبا همزمان با اشغالگری در خاورمیانه است. در عراق و افغانستان اشغالگری و تروریسم با هم پیش رفت. بعثیها از اواخر دوره صدام شروع کردند به ایجاد ساختارهای تروریستی. بعد هم که جیشالاسلام، القاعده بینالنهرین، دولت اسلامی عراق، داعش و حالا هم خلافت اسلامی را تشکیل دادند. آمریکا در برابر چنین اقداماتی نزاع شیعه و سنی را در منطقه پیگیری کرد. سفیرش شوراهای بیداری (گروههای مسلح مخالف دولت) را به ارتش تحمیل کرد. شرکتهای امنیتی آمریکایی دخالت کردند. رژیم اشغالگر قدس دست به ترور زد. اینها همه همزمان با اشغال، به رشد تروریسم کمک کرد. شما در افغانستان هم میبینید که اشغال آیا کشت خشخاش را کم کرده؟ تروریسم را کاهش داده؟ دستاورد آمریکا در عراق چه بوده است؟
نکته مهم اینجاست که آمریکا در منطقه بهدنبال امنیت ملت عراق نیست، بلکه بهدنبال این است که هژمونی و سلطه خود را بیشتر کند. آمریکا میخواست نوعی دموکراسی مدیریتشده براساس سلطه خودش در عراق راه بیفتد، اما شکست خورد. بنابراین ریشه آنچه در حال وقوع است به سال 2003 بازمیگردد.
شما به تعارض بعثیها با ایران اشاره کردید. بنابراین میتوان گفت که یکی از اهداف ایجاد ناامنی در عراق، برهم زدن ثبات ایران است. نقش ایران در میانه این تحولاتی که اشاره کردید، چیست؟
همانطور که اشاره کردم، آمریکا در منطقه موفق نبوده است. نه در عراق و افغانستان، نه در سوریه و لبنان و فلسطین. پس بهدنبال این است که کل منطقه را به آشوب بکشد. بنابراین باید مراقب بود که اگر تروریسم اپیدمی شود، ایران را هم درگیر میکند. این موجی است که نهتنها ایران، بلکه حتی کشورهای حامی تروریستها را هم دربر میگیرد.
در چنین شرایطی نباید از یاد ببریم که ایران همواره در کنار مردم عراق بوده است. حتی در زمان جنگ هشت ساله ایران و عراق هم ایران میزبان دو میلیون آواره عراقی بود. بعد از سقوط صدام نیز ایران در کنار مرجعیت، مردم و رهبران سیاسی عراق قرار گرفت و همواره از ثبات، امنیت، وحدت ملی و حاکمیت ملی بهدور از اشغالگری در دولت همسایه حمایت میکرده است. بر این اساس بود که ایران در فرآیندهای سیاسی، امنیتی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی به عراق کمک کرد و حتی در مناطق مینگذاری شده، برای توسعه عراق، شبکه برق کشید.
در دورهای ایران و آمریکا درباره بحران عراق به گفتوگو نشستند. شما سرپرستی مذاکرات در آن مقطع زمانی را برعهده داشتید. با توجه به اینکه اکنون هم آمریکاییها موضوع همکاری در بحران عراق را پیش میکشند، از تجربه مذاکره در آن دوره بگویید.
در راستای کمکهایی که تهران به کشورهای همسایه کرده، در دورهای دولت عراق از ایران خواست برای کنترل تهدیدات امنیتی با آمریکا مذاکره کنیم. هرچند ایران با آمریکا رابطهای نداشت، اما برای منافع این کشور حاضر به مذاکره شدیم. در آن زمان پرونده امنیتی عراق در اختیار آمریکا بود.
ما به آنها گفتیم که وقتی حاکمیت عراقی وجود دارد، پرونده امنیتی را تحویل عراقیها بدهید. بنابراین برای امنیت عراق وارد مذاکره شدیم که در مقطع خودش مفید بود.
با توجه به شتاب بالای تحولاتی که در عراق شاهدش هستیم، فکر میکنید نظام سیاسی در عراق این ظرفیت را دارد که از بحرانهایی که این کشور را تهدید میکند، به سلامت عبور کند؟
در حوزه سیاسی اشاره کردم تهاجم هنگامی شروع شد که رایزنیها برای تشکیل دولت آغاز شده بود. پس از تهاجم اما مسائل دیگری مطرح شد مانند تجزیه عراق و استقلال کردستان؛ بهنظر من هر خواستهای که از دل تهاجم تروریستی بیرون بیاید برای عراق و منطقه، خطرناک است، چه تجزیه باشد چه فشارهایی که آمریکاییها به دولت وارد میکنند و مثلا ادعا میکنند حقوق اهل سنت باید مورد توجه قرار گیرد. عراق دارای یک نظام دموکراتیک است که براساس آن همه گروهها اعم از شیعه، سنی و کرد مشغول چانهزنی و ایفای نقش در فرآیند سیاسی هستند. تجربه نشان داده که فرآیند تشکیل دولت در عراق طولانی است. در دوره قبل طی شدن این مسیر 9 ماه به طول انجامید. به نظر من اکنون هم این پروسه سیاسی به بنبست نرسیده و فقط نیاز به زمان دارد تا گفتوگوها طی شود. بنابراین تا این مسیر طی نشود، تن دادن به خواست بعثیها و مثلث حامیان خارجیشان به نفع مردم عراق نیست.
در این میان نکته مهم، انسجام مردم، مرجعیت و دولت عراق است که تروریسم را به یک مساله ملی در منطقه تبدیل کرده است. اکنون در پرونده امنیتی عراق، همه گروههای سیاسی در کنار دولت قرار گرفتهاند و نیروهای مجاهد داوطلب آماده شده و در کنار دولت قرار گرفتهاند تا همزمان با چانهزنی سیاسی گروههای سیاسی، شاهد یک وحدت ملی در عراق برای مقابله با تروریسم باشیم. البته دولت هم باید این همراهی مردم و نیروهای سیاسی را یک نعمت بداند، زیرا همین انسجام برای مبارزه با داعش، اثری مثبت بر فضای سیاسی میگذارد و امیدواریم که با این اراده، بار دیگر مردم عراق را بر تحمیل اراده خارجی پیروز کند.
لازم است اشاره کنم که طوایف حاضر در عراق نیز باید به این نکته واقف باشند که تنها وحدت ملی منافع آنان را تامین کرده و هیچ طایفهای از تجزیه عراق سود نخواهد برد. این در حالی است که با حفظ یکپارچگی عراق، همه طوایف این کشور از منافع ناشی از آن بهرهمند میشوند.
در این میان، مدعیان مبارزه با تروریسم هم باید بابت رفتار خود به دولت عراق پاسخ دهند و همه بدانند که تروریسم فقط مساله عراق نیست. بنابراین دولت عراق اگر از ایران هم تقاضای کمک کند، تهران باید سخاوتمندانه به این درخواست پاسخ دهد، زیرا این بحران بر امنیت ما هم موثر است.
مصطفی انتظاریهروی / گروه سیاسی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد