به قول آقای نوروزیان، صدابردار سریال شمعدونی، دستاندرکارانشان بعضی وقتها میآیند سلام و احوالپرسی میکنند و گاهی هم عوامل سریال شمعدونی به آنها سر میزنند.
به غیر از اینها مراجعان درمانگاه هم هستند که انگار حضور گروههای سریال سازی دیگر برایشان عادی شده، گاهی میآیند سرکی میکشند و میروند.
درست است که درمانگاه در منطقه خوش آب و هوایی قرار گرفته، اما خودش چنگی به دل نمیزند. راهروهای تاریکی دارد که در یکی از آنها چند مریض نشستهاند و دارند تکرار بازی شب گذشته جام جهانی را نگاه میکنند و منتظرند کسی صدایشان کند، دفترچه بیمهشان را بگیرد و آنها را به داخل اتاق دکتر هدایت کند.
فیلمبرداری سریال شمعدونی که سروش صحت کارگردانش است و متن فیلمنامه را با همکاری ایمان صفایی نوشته، از اسفند سال گذشته شروع شده و گروه بعد از فیلمبرداری در لوکیشنهای مختلف و بخصوص خانه خیابان شریعتی، از سه روز قبل اینجا هستند و پلانهای مربوط به قسمت نوزدهم را میگیرند که قرار است چند قسمت از داستان در آن بگذرد، داستان خانوادههای عطا و هوشنگ که حسن معجونی، آتنه فقیهنصیری، محمد نادری، رویا میرعلمی، نگار عابدی و ویدا جوان در آن بازی میکنند و به قول سروش صحت زندگی روزمرهای مثل خیلی از ما دارند.
از آنهایی که جلوی در ایستادهاند سراغ گروه شمعدونی را میگیرم و من را به سالن بزرگ و تاریکی راهنمایی میکنند که سقف خیلی بلندی دارد؛ نور کمی از پنجرههای کوچکش وارد سالن شده و افتاده روی صورت آنهایی که پشت میزها نشستهاند.
رضا کریمی، مدیر تولید سریال هم آنجا نشسته است، درباره مراحل ساخت شمعدونی میگوید: پاییز 92 پیش تولید سریال شروع شد و طراحی لوکیشنهایی که داشتیم یک مقدار طول کشید چون لوکیشنهایی بود که آماده کردنشان زمان میبرد. مثلا لوکیشن اصلی داستان، ساختمان قدیمیای در خیابان شریعتی بود که میخواستند خرابش کنند، اما ما آن را ساختیم.
سبیلی که نتراشیدند
شمعدونی قرار بود شبهای ماه رمضان از شبکه سوم پخش شود و محسن چگینی، تهیهکننده سریال هم برای پخش آن اعلام آمادگی کرده بود، اما به جای آن قرعه به نام «هفت سنگ» افتاد و پخش شمعدونی، به روزهای بعد از ماه رمضان یا شاید هم ماهها بعد موکول شد تا دستاندرکارانش هم دیگر نگران نباشند که پخش سریالشان با بازیهای جام جهانی همزمان میشود و ممکن است آنقدرها مخاطب نداشته باشد، اما کریمی میگوید: از روز اول هم قرار نبود این سریال در ماه رمضان پخش شود، چون اصلا سریال ماه رمضانی نبود.
او اضافه میکند: شمعدونی داستان پشت سرهم و شیرینی دارد و ارتباطی با ماه رمضان ندارد. بعلاوه از روز اول قرار بود سریال را در 40 قسمت بسازیم و دوست نداشتیم، در روزهای ماه رمضان پخش شود چون بخشی از آن در روزهای ماه رمضان پخش میشد و پخش بقیه قسمتها به بعد از ماه رمضان میافتاد که ما این را دوست نداشتیم.
او درباره لوکیشنهای مختلف شمعدونی هم میگوید: به غیر از ساختمان خیابان شریعتی که خانه شخصیتهای اصلی داستان است، کلانتری، درمانگاه، بانک، خیابانهای سطح شهر، کارواش و شرکت حسابداری لوکیشنهای داستان است و درست مثل سریال «پژمان» و «دزد و پلیس»، سریال پرلوکیشنی است در حقیقت قصه ایجاب میکند که بعضی از قسمتها کاملا در فضای بیرون باشد و بعضی دیگر کاملا در فضای داخلی.
***
از دری شیشهای میگذریم و بعد وارد ساختمان دیگری میشویم که آخرین اتاق راهروی آن برای فیلمبرداری انتخاب شده است. آتنه فقیهنصیری با مانتو و شلوار سرمهای روی یکی از صندلیهای راهرو نشسته است. نقش زهره، کارمند بانک و زن هوشنگ مظاهری را بازی میکند. او حاضر به مصاحبه نمیشود.
حسن نوری، دستیار اول کارگردان جلو در اتاق ایستاده و به آنهایی که در اتاق هستند میگوید چه کار کنند و کجا بایستند. آنهایی که توی اتاق هستند، رویا میرعلمی، ویدا جوان، محمد نادری، دکتر و مروی، رئیس بانک هستند که به ترتیب نقش زیبا (خواهر زن هوشنگ مظاهری)، سارا (دختر خانواده مظاهری)، هوشنگ مظاهری (پدر خانواده) دکتر و رئیس بانک را بازی میکنند. به غیر از رویا میرعلمی که بازیگر تئاتر است و چند روز قبل پایش شکسته و الان با عصای زیربغل میرود و نقش را برایش طوری نوشتهاند که پایش آسیب دیده به نظر برسد و محمد نادری که کمی جلوی موهایش را سفید کردهاند، بقیه گریم خاصی ندارند.
نادری میگوید برای باقی ماندن سبیلهایش خیلی جنگیده چون خواستهاند برایش سبیل هیتلری بگذارند، ولی زیر بار نرفته.
سکانس 2/ داخلی/ اورژانس/ شب
کنار علیرضا نوروزیان، صدابردار سریال نشستهام و مدام از او سوال میکنم و او برایم شخصیتهای داستان و اتفاقی را که در هر پلان قرار است بیفتد، توضیح میدهد.
آتنه فقیه نصیری در بانک کار میکند و میخواسته ترفیع بگیرد، اما فامیل میآیند و برایش مزاحمت ایجاد میکنند او هم از خجالت در گاوصندوق پنهان میشود و چون داشته خفه میشده او را به درمانگاه منتقل میکنند. به غیر از این پسرش هم در جریان دعوا آسیبدیده و در درمانگاه بستری است و پدربزرگ خانواده هم در بخش آیسییو است. سارا و هوشنگ و زیبا دنبال دکتر بیرون میآیند.
مروی، رئیس بانک: چی شده؟ شکسته؟
سارا: نه، ضرب دیدگیه.
بازیگرها پشت هم قرار گرفتهاند و خوب در تصویر دیده نمیشوند، بنابراین جلوی پای آنها چسب میزنند تا هر کدام در جای درست قرار بگیرند.
صحت به دکتر میگوید: رضا جای تو خیلی مهم است. تا دکتر آمد همهتان بیایید.
قرار است برداشت دیگری گرفته شود، بنابراین حسن نوری، دستیار کارگردان به بقیه میگوید سر پستهایتان بایستید و باعث خنده میشود، ولی بعد خسرو دادگر، مدیر تصویربرداری میگوید: خنده را بگذارید کنار، یک ساعته دارید میخندید. بریم برای ضبط و دوباره صدای دستیار کارگردان میآید که میگوید صدا، دوربین، حرکت.
ولی به محض اینکه راه میافتند دوباره با صدای کارگردان، تصویربرداری قطع میشود و میگوید: وقتی دکتر یک قدم میآید، شما هم یک قدم بیایید.
علیرضا نوروزیان درباره صدابرداری سریال شمعدونی میگوید: صدابرداری کار از یک ماه قبل از عید شروع شده و تا آخر تابستان ادامه دارد. شرایط کار ساده است. شخصیت بازیگرها و طوری که حرف میزنند باعث میشود کار برای مردم مفهومتر و قابل شنیداریتر باشد، اگرچه خیلی کار پر پرسوناژی است و سکانسهایی داریم که ده بازیگر باهم صحبت میکنند و باید آن را از نظر تکنیکی کنترل کنیم.
صحت میگوید: این دفعه عالی شد، عقبتر باشید که جلو آمدنتان بهتر باشد.
بازیگران از اتاق بیرون میآیند تا استراحت کنند و برای سکانس بعدی آماده شوند. ویدا جوان که نقش سارا، دختر خانواده مظاهری را بازی میکند درباره نقشش میگوید: نقش سارا خیلی پیچیده نیست. او پزشک عمومی است که امتحان تخصصی داده و قبول نشده. یک دختر ساده و معمولی که کمی مشکل اعتماد به نفس دارد. دغدغه اصلی او در درجه اول خانواده و بعد رشته تحصیلیاش است و اتفاقاتی که برای او میافتد ممکن است در زندگی هر کسی بیفتد فقط روند این اتفاقات طوری است که موقعیتهای کمدی ایجاد میکند. همه در اتفاقاتی که میافتد دخیل هستند فقط ماجراها زیاد است و هر چند وقت یک بار ماجرا حول محور یک نفر میچرخد.
هر کس در گوشهای دیالوگهایی را که در سکانس بعدی باید بگوید، تمرین میکند. آتنه فقیهنصیری همچنان روی صندلی نشسته و کنارش قدرتالله ایزدی یا همان رشید نشسته و برای چند نفر توضیح میدهد که دیشب از اصفهان رسیده است. او قرار است در قسمتهایی از شمعدونی حضور داشته باشد. رشید با خودش گز اصفهان هم آورده بود که چند دقیقه قبل بین گروه پخش شد.
دارم دنبال سروش صحت میگردم که تا فرصت هست سوالهایم را از او بپرسم. دو نفر جلوی داروخانه درمانگاه نشستهاند تا داروهایشان آماده شود. سروش صحت بیرون با تلفن حرف میزد.
به صحت میگویم یک جا خواندم که شمعدونی یکجورهایی داستان خودتان و پسرتان است که مدام از شما سوال میپرسد و پدرش را عاصی کرده، میگوید در مجله 24 خواندی ولی نه. داستان شمعدونی درباره اعضای یک خانواده است که ماجراهای خیلی ساده و عادی و روزمره برایشان میافتد از آن اتفاقهایی که ممکن است برای همهمان پیش بیاید.
او درباره تفاوت سریال شمعدونی با پژمان میگوید: معمولا قبل از اینکه یک داستان تمام شود یک داستان دیگر شروع میشود. تفاوت شمعدونی با پژمان این است که آن شوخی با زندگی یک آدم واقعی بود. درست است که پژمان جمشیدی توی سریال واقعی نبود، ولی به هرحال یک پژمان جمشیدی واقعی و داستانهای واقعی مربوط به او وجود داشت، ولی این سریال داستان زندگی اعضای یک خانواده است.
3 داخلی/ اورژانس/ تخت مروی/ شب
مروی، دکتر و هوشنگ وارد میشوند. مروی به هوشنگ میگوید میخواهم تنها باشم. هوشنگ میگوید الان هم خودمونیم و در گوشش چیزی میگوید.
صحنه کات میخورد. صحت به نادری میگوید: لبت خوانده میشود گفتی بواسیر، با دستت دهنت رو ماسک کن.
برداشت تکرار میشود.
مروی: میخوام تنها باشم.
هوشنگ: الان هم خودمونیم.
مروی: آخه میخواستم با دکتر تنها باشم.
هوشنگ: آقای مروی شما مشکلی دارین؟
مروی: نه بابا چی فکر کردی.
دکتر: خب پس اجازه بدین من اومدم مریض ببینم بعد میام خدمتون.
صحت داد میزند: نشد.
دستیار کارگردان دوباره میآید بیرون و همان سوال همیشگی را میپرسد. صدا، دوربین، حرکت.
یک برداشت دیگر میگیرند و صحت میگوید: بعدی.
تا سکانس بعدی شروع شود میروم پیش محمد نادری و کنارش روی یکی از صندلیهای درمانگاه مینشینم. محمد نادری که نقش هوشنگ مظاهری را بازی میکند، میگوید: نقش پدر خانوادهای را بازی میکنم که سعی میکند ارتباط خوبی با بچههایش برقرار کند و گهگاه احساس میکند که مسئول حل کردن خیلی از مشکلات است، خودش را میاندازد وسط و به جای اینکه مشکلات را حل کند بیشترشان میکند.
نادری ادامه میدهد: هوشنگ مظاهری نقش اول داستان است و بخش زیادی از بار طنز داستان بر دوش اوست اما آن چیزی که ما از طنز در ذهنمان داریم این است که کاراکتر باید یک کار خندهدار انجام دهد، در صورتی که این در مورد هوشنگ صدق نمیکند و کاراکتر بعلاوه داستان و موقعیتی که در آن قرار میگیرد، طنز را ایجاد میکند و ربطی به نوع رفتار او ندارد.
او میگوید: هوشنگ مظاهری کار خاصی انجام نمیدهد که خندهدار باشد یا جوکهای کلامی ندارد و چیزی که موقعیت کمدی ایجاد میکند الزام قصه، تضادها و تعارضها و قرار گرفتن این تعارضها کنار همدیگر و موقعیتهایی است که در متن وجود دارد.
نادری که قبل از بازی در شمعدونی بیشتر کار تئاتر انجام داده، درباره اینکه چقدر شخصیت هوشنگ مظاهری به خود واقعی او نزدیک است، میگوید: او پدر خانواده است و دو فرزند دارد که یکی از آنها بیست و پنج ساله است، در صورتی که من همین چند روز پیش سیو شش ساله شدم و ازدواج نکردهام چه برسد که فرزند داشته باشم. فکر نمیکنم چندان شباهتی به او داشته باشم البته تلاش و هدایت آقای صحت خیلی کمک کرد که به شخصیت او نزدیک شوم و امیدوارم هوشنگ مظاهری که مردم در تلویزیون میبینند، برایشان باورپذیر، دوست داشتنی و سمپاد باشد.
سکانس4/ داخلی/ شب/ درمانگاه
دکتر و هوشنگ و مروی از پاروان خارج میشوند و دکتر میخواهد وارد پاروان دیگری شود.
دکتر: شما کجا؟
سارا: دکتر این کیس هم مال ماست.
دکتر: یعنی دو تا مریض در آن واحد تو آیسییو دارید؟
هوشنگ: سه تا، یکی هم تو آیسییوئه. سه تا از سه نسل مختلف.
زیبا: اون که توی آیسییوئه بابامونه، اونی که الان میخواین برین بالا سرش، مامان اینه که کتک خورده، اینو الان از تو گاوصندوق درآوریم.
حسن نوری، دستیار کارگردان در گوشهای به پرستار میگوید بازی نکن وقتی بازی میکنی خراب میشود، خراب میکنی. اسمت چی بود؟ فائزه؟ فائزه باش، خودت باش.
اتاق خیلی گرم است و برای همین پنکه میآورند.
صحت میگوید: مکانیکی اجرا نکنید. همه واقعا بیایید. هوشنگ! خیلی مهمهها، دکتر داره وضعیت زنتو توضیح میده، زیبا وضعیت خواهرته، سارا وضعیت مادرته.
زیبا: دکتر ما راستش این روزا یه پامون درمانگاهه، یه پامون آیسییوئه، یه پامون کلانتری.
هوشنگ: یعنی شما سه تا پا دارید؟ و زیبا برمیگردد و چپ چپ نگاهش میکند.
سارا: یه پامونم تو آسانسور.
صحت میگوید: سارا شلی با انرژی باش.
دستیار کارگردان دوباره میپرسد: صدا، دوربین، حرکت.
صحت دوباره کات میدهد. زیبا چندبار دیالوگ را اشتباه میگوید. صحت میگوید: میدونم پات درد میکنه ولی با انرژی باش، محکم باش.
زیبا دوباره همان دیالوگها را اشتباه میگوید و صحنه دوباره کات میخورد. صحت میگوید: پنج دقیقه استراحت کنید.
این را که میگوید من هم خداحافظی میکنم و میآیم بیرون. آقایی با صورت باندپیچی شده جلوی در درمانگاه ایستاده و میپرسد: من شنیدم سریال خیلی خندهداریه، شما خندیدید؟ میگویم، نه زیاد و آقا خودش میرود ببیند خندهاش میگیرد یا نه! (راحله رسولی/ ضمیمه قاب کوچک)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد