افراد ناآگاه فریب سودمندی کوتاهمدت دروغ را میخورند، اما افراد آگاهتر و پختهتر بخوبی فهمیدهاند، دروغ در درازمدت به سودشان نیست. ویژگی گریزناپذیر دروغ برملا شدنش است. ممکن است دقیقا برملا نشود، اما هیچ وقت حرف دروغ صلابت سخن راست را ندارد. گاهی هم برای پوشاندن دروغ ناچاریم دروغهای پی در پی بگوییم و البته آدم دروغگو هم حافظه ندارد که همه آنها را با جزئیات در ذهنش نگه دارد.
فروید میگوید: دروغ از همه جای بدن بیرون میزند، معنایش این است که کسی نمیتواند دروغ را کاملا پنهان کند. ضربالمثل فارسی میگوید: دروغ از دور که میآید، یک پایش لنگ است. خیلی وقتها دروغ قابل اثبات نیست، اما تمام شواهد و قرائن نشان میدهد یک جای کار میلنگد. دروغ اگر اثبات هم نشود، همین بس که بشدت به حس اعتماد آسیب میزند. برخی افراد معتقدند ما بیشتر از گفتن حقیقت آسیب میبینیم تا دروغ، این عقیده بشدت اشتباه است. گفتن حقیقت حتی اگر آسیبرسان هم باشد، در نهایت این تصویر و انگاره را از ما ایجاد میکند که راستگو و قابل اعتماد هستیم و این ویژگی راستگو بودن یکی از جذابترین و اعتمادبخشترین ویژگیهاست که در درازمدت در روابط اجتماعی و عاطفی برای ما بسیار کمککننده است. افراد باهوش خوب فهمیدهاند دروغ اگر سودمندی هم دارد، موقتی است و برای داشتن روابط خوب ناچاریم راستگو باشیم. باید تمرین کنیم تا حد امکان حتی دروغهای کوچک هم نگوییم، این صرفا یک توصیه اخلاقی نیست. بلکه کاملا عملگرایانه و نتیجهگرایانه است. وقت آن است که از خیر سودمندیهای کوتاه مدت دروغگفتن بگذریم و به منافع درازمدت راستگویی بیندیشیم. متاسفانه دروغگویی از کودکی توسط پدر و مادر آموزش داده میشود. یکی از اشتباهترین رفتارهای فرزندپروری، دروغ گفتن به فرزندان است که گاهی از سر خیرخواهی انجام میشود مثلا به جای اینکه به فرزندمان بگوییم امروز قرار است تو را به بیمارستان ببریم و برای این که بیمار نشوی به تو واکسن بزنیم، میگوییم میخواهیم تو را پارک ببریم و برایت بستنی بخریم. پدر و مادر باید تحمل گریه و مخالفت فرزندشان را در برابر شنیدن حرف راست «واکسن زدن» داشته باشند. درست است که کودک با شنیدن این حرف راست واکنش منفی بیشتری نشان میدهد، اما کمکم اعتمادش به پدر و مادر بیشتر میشود و این اعتماد را در رابطههای عاطفی بزرگسالی هم ادامه میدهد. یکی دیگر از رفتارهای بسیار اشتباه مادران شاغل این است که زمانی که از خانه خارج میشوند، برای اینکه تحمل گریه کودکشان را ندارند، از کسی میخواهند سر کودک را گرم کند و یک دفعه خودشان غیب میشوند. این رفتار در ناخودآگاه کودک این معنی را ایجاد میکند که منبع عشق (در اینجا مادر) ممکن است ناگهان و بدون هیچ دلیل و توضیحی غیب شود. حس اعتماد کودکان از دو سالگی شکل میگیرد. حسادت بیمارگونه، بددلی و نداشتن اعتماد به همسر در بزرگسالی، در شکل نگرفتن اعتماد به مادر ریشه دارد. مادران اگر میدانستند این دروغهای از روی محبت چه تاثیر آسیبرسانی در آینده کودک و ارتباط وی با همسر آیندهاش ایجاد میکند، هیچ وقت این رفتارهای نسنجیده را نشان نمیدادند. اینها محبت مادرانه نیست، بلکه اشتباه است. همین بچهها وقتی بزرگ میشوند، آنچنان با نسل گذشته خود بیگانه میشوند که پدر و مادر را محرم اسرار خود نمیدانند و همه چیز را از آنها پنهان میکنند. این یکی از تراژدیهای شکاف ارتباطی دو نسل در جامعه ماست؛ مشکلی ناپیدا که تاثیر پیدا و آشکارش را در آیندهای نهچندان دور شاهد خواهیم بود (البته اکنون هم تا حد زیادی شاهد هستیم). پدر و مادری که ظرفیت شنیدن رازهای فرزندشان را ندارند، بودن با نبودنشان یکی است. آنها نمیتوانند هیچ حمایتی از فرزندان معصومشان بکنند. اینجاست که فرزندان ناچار میشوند دروغ بگویند. مثلا به جای این که بگویند با دوستانم به گشت و گذار میروم، میگویند کتابخانه میروم. متاسفانه دروغگویی تا حد زیادی ریشه در فرهنگ دارد و آنقدر در فرهنگ ما ریشه دوانده است که حتی حافظ هم وقتی میخواهد معشوقش را توصیف کند، یکی از جذابیتهای او را دروغ وعده میداند:
دلم رمیده لولی وشی است شورانگیز/ دروغ وعده و قتال وضع و رنگآمیز
سرچشمه آسیبهای اجتماعی و جرم و جنایتهای بزرگ همین دروغهای کوچک است، البته راستگویی کار راحتی نیست. نسخهای نیست که تجویز کنیم و خیلی زود انتظار اجرایش را داشته باشیم. راستگویی نیاز به فرهنگسازی دارد. در درجه اول باید تحمل و ظرفیت شنیدن واقعیت را داشته باشیم. اگر بخواهیم واقعیتها را انکار کنیم، ناچاریم دروغ بگوییم و دروغ بشنویم.
حافظ باجُغلی
روانپزشک
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد