کودکان به اقتضای ویژگی دوران کودکی که از شائبه تزویر، ریا، توجیه و خودفریبی پیراسته است، برای یادگیری، بیشتر به رفتار بزرگسالان توجه میکنند تا حرفهای آنها و بایدها و نبایدهایی که تنها به زبان آورده میشوند. کودکان کاری ندارند که ما به آنها میگوییم دروغ خوب است یا بد. آنها نگاه میکنند ببینند ما خودمان راست میگوییم یا دروغ و تنها از همین طریق است که میآموزند و بر مبنایش عمل میکنند. این به هیچ رو حاکی از سطحینگری آنها یا وجود نقص و اشکالی در مکانیزم شناختی آنها نیست، زیرا یکی از ویژگیهای مثبت دوران کودکی، الگوگیری از والدین است و اگر این ویژگی نباشد برای تربیت کودکان داشتن آگاهیهای عرفی کافی نیست و همه باید متخصص در علوم انسانی بویژه روانشناسی باشند، چنانکه برای درمان اختلالات شخصیتی بزرگسالان به چنین حیطههای تخصصی ویژهای نیاز است؛ بخصوص در این زمانه که به دلیل پیچیدگیهای فراوانش دیگر برای درمان مشکلات از دست تجربه و ارشاد زبانی پیر و بزرگ قوم، کاری ساخته نیست.
معنویات را اگر ساحت روحی و روانی زندگی بدانیم، میتوان گفت آموزش آنها نیز طبعا باید متکی بر همین ساحات وجودی انسان باشد یعنی چنانکه محبت را با دوست داشتن میتوان آموخت و عشق را با عاشقی، پس راه آموختن معنویاتی همچون خداباوری، اخلاقمداری، خیرخواهی و دیگردوستی نیز عبارت خواهد بود از: اخلاص و بندگی، برخورداری از سجایا و دوری از رذایل اخلاقی، مهربانی و عطوفت با همنوع و بیقراری نسبت به درد عضوی از اعضای پیکر واحد بنیآدم:
بنیآدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
معنویت، تجربه کردنی است و آموختنش نیز ابتنا بر همین تجربه دارد. برای انتقال تجربیات معنوی به کودکان، تشریح و توصیف کافی نیست، بلکه باید از یکسو آنها را شاهد و ناظر عمل خودمان به آموزههای معنوی قرار دهیم و از سوی دیگر، زمینه را برای تجربه شخصی معنویت از جانب آنها فراهم کنیم، چون تنها از همین طریق است که میتوان از این آموزش و پرورش معنویتگرایانه امید فایده و ثمر داشت. البته نمیتوان نقش زبان را در این فرآیند به کلی نادیده گرفت، اما گفتن به طور کلی هرچه کمتر و سنجیدهتر باشد تأثیر بیشتری دارد و چه بسا از همینرو گفتهاند:
کم گوی و گزیده گوی چون در
کز اندک تو جهان شود پر
کودکان به خودی خود حیاتی معنویتر از زندگی ما بزرگسالان دارند و تعلیم معنویت به آنان اگر به درستی انجام نگیرد میتواند به ضد خود تبدیل شده و به غفلت از همان میزان معنویت که خود به صورت فطری از آن برخوردار بودهاند، بینجامد. سادگی، بیپیرایگی و صداقت ذاتی کودکان به قدری پررنگ است که حتی با روحیات و خلقیات اخلاقیترین بزرگسالان نیز قابل مقایسه نیست. اما همین لوح پاک دقیقا به دلیل خالی و پاک بودنش مستعد آلودگی با سیاهمشق اغلب ناخوانای ما بزرگسالان است و براحتی میتواند خانه شرارتی شود که آثار و نتایج زیانبارش از همان کودکی هویداست و در بزرگسالی به تکثیر و توسعه از طریق تربیت نادرست نسلهای دیگر میانجامد و آنوقت دیگر پایانی بر این دور باطل و این تسلسل شوم متصور نخواهد بود.
معنویت بیش از آنکه مسالهای شناختی باشد، امری تجربی است و بیش از آنکه به ساحت عقلی وجود انسان مبتنی باشد برخاسته از ساحت عاطفی و اخلاقی وجود اوست. حتی بیش از آنکه کوششی باشد، جوششی است و چه بسا از همینروست که ما در ادبیات عامیانه خود تعابیری همچون خوشذات و بدذات را برای انسانها به کار میبریم. اما آیا جوششی بودن معنویت، آن را از حیطه اکتساب خارج میکند و حصولی بودن آن را غیرممکن میسازد؟ در پاسخ میتوان مقوله شعر و شاعری را مثال آورد و اینکه شعر اگرچه از سرچشمه الهام شاعر میجوشد و بستگی کاملی به ذوق و قریحه و استعداد ذاتی او دارد، اما چنان نیست که شاعر بودن بینیاز از کسب تجربه و مهارت باشد و افراد در همان عنفوان تولد، شاعر به دنیا بیایند.
آن سرچشمه الهام نخستین را در مساله مورد بحث یعنی معنویت میتوان فطرتی دانست که هر انسانی با آن متولد میشود (کل مولود یولد علی الفطره) اما در ادامه، این فطرت نخستین نه میتواند به تنهایی راهبر انسان به حق و حقیقت باشد و نه به هیچ شکلی از وجود انسانی زدودنی است، بلکه تنها زنگار میگیرد و پنهان میشود. با این وصف میتوان گفت ما با کسب تجربه در حیطه معنویت و ملکه نمودن سجایای اخلاقی برای خود، آنها را به سرچشمه وجودی خود اضافه میکنیم و از این طریق در عین حصول، وصول را نیز در خود تحقق میبخشیم و به بیان دیگر خود را و ذات خویشتن را افزایش میدهیم: «لئن شکرتم لأزیدنکم»؛ اگر شکر کنید شما را گسترش میدهیم. (سوره ابراهیم، آیه 7) علما و بزرگان در تفسیر این آیه شریفه گفتهاند برخلاف تصور شایع، منظور از «لازیدنکم» افزایش روزی و نعمت نیست، بلکه مراد بزرگتر شدن نفس انسانی و وسعت یافتن مراتب وجودی آن است. پس ما هرچه بیشتر به معنویت رو آورده و آن را خالصانه تجربه کنیم، در باطن نیز انسانهای معنویتری خواهیم شد و همین باطن معنوی است که میتواند معنویت ما را به دیگران بخصوص کودکان منتقل کند نه نصایح و اندرزهایی که بیشتر لقلقه لسان هستند.
محمد کامیار / جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد