جای خالی دستمال‌سرخ‌ها

خیلی دلم میخواهد که در کنار این همه پوسترها و بنرهایی که در سطح شهر دیده می​شود یک یادی هم از اصغر وصالی و گروه دستمال سرخ‌ها شود.
کد خبر: ۷۱۲۴۳۲
جای خالی دستمال‌سرخ‌ها

روز‎های آغازین هر انقلابی، روز‎های طلایی آن انقلاب است که از دید دشمنانش باید مکدر شود. روز‎های تولد کودک خردسالی است که باید نفس بکشد تا چشم به دنیا باز کند اما اینکه اجازه نفس کشیدن به انقلاب ندهند تا چشم باز نکند، حکایت انقلاب ماست. ولی مردان و زنان انقلاب ما، کسانی نبودند که این فرصت را به دشمنان بدهند. مریم کاظم‎زاده یکی از آن زنان است. کاظم‎زاده‎ای که همراه و همکلام مردانی بزرگ، در روز‎های پر تب و تاب پس از انقلاب بود. همراه و همکلام دکتر چمران، مبارز جنگ‎‎های چریکی ایران، همراه و همکلام اصغر وصالی، فرمانده نستوه روز‎های سخت پاوه و همراه و هم‎کلام دلیرمردان گروه دستمال‎سرخ‎ها. گفت​وگویی که پیش روی شماست، حاصل همکلامی با اوست که درگیری‎‎های کردستان را از نزدیک، شاهد بوده است.

*طبیعتا نگاه شما به‎عنوان یک خبرنگار، نگاهی تیزبین است و با انگیزه بیان واقعیت و ابلاغ آن به مردم، وارد کردستان شده​اید. از اتفاقات و حال و هوای سیاسی تهران به‎عنوان قلب انقلاب مطلع بودید و وضعیت کردستان را هم از نزدیک مشاهده کرده بودید، همچنین با شخصیت‎‎های کلیدی نبرد پاوه یعنی شهید چمران به‎عنوان وزیر دفاع و نماینده دولت موقت و شهید وصالی به‎عنوان فرمانده سپاه‎ اعزامی ‎به پاوه، گفت‎وگو داشتید. با توجه به موارد پیش گفته تحلیلتان درباره غائله کردستان و شرایط زمانی و مکانی این حادثه چیست؟

-سال 56 اوج مبارزات سیاسی بود و ‎امام آن موقعیت را خوب تشخیص دادند و با همیاری مردم، مبارزه را به پله آخر رساندند و قطعا هم خدا یاری کرد و پیروزی انقلاب، خیلی سریع اتفاق افتاد.
‎امام تمام کار‎ها را به دست گرفتند و معتقد بودند مردم ‎این کار را کرده​اند و همین هم بود و چیزی جز اتحاد و همدلی مردم و بینش صحیح امام در آن مقطع زمانی حساس این انقلاب را به پیروزی نرساند. پس از پیروزی احزاب و گروه‎‎های سیاسی‎ای که در ایران بودند و فعالیت‎‎های سیاسی داشتند هرکدام ادعای سهم​خواهی کردند در صورتی که از مقطع 56 به بعد همه کار‎ها با رهبری و دقت نظر امام بود.

از بهمن 57 به بعد آرام آرام برخی از گروه‎‎ها اعلام نارضایتی کردند. اول در بندر ترکمن، بعد در جنوب ایران و... و در ‎اعلام نارضایتی‎‎های خود قشر‎های مردمی آن مناطق را هم با خود همراه کردند.در این بین گروه‎‎های ضد‎انقلاب، خیلی سریع منطقه کردستان را مساعد دیدند که در آنجا با هم متحد شوند.

*کردستان چه ویژگی​هایی داشت که به عنوان مستعدترین منطقه در بین گروههای ضد انقلاب برای فعالیت علیه انقلاب انتخاب شد؟

-حزب دموکرات سال‎‎ها بود که زمزمه خودمختاری را در اذهان ایجاد کرده بود و بافت اقتصادی و فرهنگی که در کل منطقه کردستان بود به ضد ‎انقلاب برای رسیدن به اهدافشان کمک می‎کرد.
منطقه کردستان از نظر هم مرز بودن با کشور عراق خیلی مساعد بود. عراق در آن زمان ثبات نسبی سیاسی داشت و این مسئله در ایران می‎توانست به مخالفان کُرد کمک کند. بارزانی‎‎ها و طالبانی‎‎ها از اختلافی که در ایران وجود داشت، می‎توانستند به‎نفع خود بهره‎برداری‎‎های سیاسی کنند. کردستان منطقه خوبی بود تا برخی گروهکها، ثبات مرکز و آن آرامشی را که در روز‎های اول هر انقلابی نیاز دارد، به هم بزنند.

فقر فرهنگی و فقر اقتصادی خیلی کمک کرده بود تا این منطقه برای فعالیت ضد انقلاب مستعد شود. هرچند این کار را در مناطق دیگر هم می‎توانستند بکنند اما نزدیک بودن کردستان به مرکز برای ضد ‎انقلاب یک حسن بود. گروه‎‎های ضد ‎انقلاب از هیچ فرصتی فروگذار نمی‎کردند که‎ آرامش مرکز را به هم بریزند. زمزمه کردستان خودمختار، کردستان مستقل و داعیه استقلال‎طلبی ‎از همان روز‎های اول از تندرو‎ها شنیده می‎شد تا آرامش را در مرکز برهم زند. کردستان یکدست نبود و فرقه‎‎ها و اقوام مختلفی هم که در کردستان بودند به بیشتر شدن این شکاف‎‎ها کمک می‎کردند.

*به نظر می​رسد مردم عادی وابستگی رسمی‎ به ‎این گروه‎‎ها نداشتند اما در برخی اتفاقات کردستان حاضر بودند، این مسئله را چگونه ارزیابی می​کند؟

-فقر اقتصادی و معیشتی شدیداً گریبانگیر مردم بود. فقری که رژیم شاه ایجاد کرده بود. شاه از این که مناطق کردنشین، وضعیت بهتری داشته باشند می‎ترسید و می​دانست با آن روحیه مبارزه‎طلبی‎ای که در آن‎‎ها وجود دارد، نمی​تواند آن‎‎ها را کنترل کند؛ لذا مردم آن مناطق را در سختی معیشتی خیلی شدید نگاه می‎داشت و سیستم ارباب‎ـ‎ رعیتی بسیار شدیدی در کردستان اعمال می‎شد.

مردم قرارداد می‎بستند که با کار روی زمین یک مقدار از محصول آن به رعیت برسد اما همان را هم اربابان نمی‎دادند و مردم در فقر شدیدی به سر می‎بردند و این تجاوزات به مال و ناموس، مردم را بسیار اذیت می‎کرد.

ظاهراً بلافاصله پس از پیروزی انقلاب، گروهک‎‎های کرد درخواست مذاکره کردند اما انقلاب خواسته آن‎‎ها را برای مذاکره قبول نکرد.

ما ‎آن زمان شور انقلابی داشتیم بر این باور بودیم که همه چیز باید روی روال انقلابی‎گری پیش رود، اما مهندس بازرگان که یک شخصیت سیاسی و آرامی ‎بود و آن شتابزدگی انقلابی را نداشت، می‎خواست هر چیزی حساب شده انجام شود.

خود من همان روزی که دکتر چمران به پادگان مریوان آمده بود معترض او شدم و گفتم مگر مهندس بازرگان خواب است؟ مگر نمی‎بیند اینجا چه ‎اتفاقاتی دارد رخ می‎دهد؟ ولی دکتر چمران با همان آرامشش من را تا حدودی توجیه کرد که باید همه چیز حسابشده پیش برود. وقتی که دکتر چمران هم وارد منطقه شد تازه متوجه شد که مهندس بازرگان در بعضی تصمیمات کوتاهی می‎کند. ولی اخلاق‎مداری دکتر چمران باعث می‎شد که ‎او هم شتابزده کار نکند و با بینش صحیح‎تر وارد شود؛ یعنی همان چیزی که ‎آقای حاتمی‎کیا سعی کرد در فیلم «چ» بگوید. در آن بحبوحه التهاب در کردستان زیاد بود اما چمران به عنوان نماینده نخست‎وزیر، وظیفه‎ خود می​دانست که بررسی کند گروههای متخاصم حرفشان چیست.

*در بخشی از کتاب خاطراتتان گفته​اید شهید چمران در روز مذاکره، کت و شلواری را که در بدو ورود تا آن زمان به تن داشت در آورد و لباس چریکی پوشید. آیا شهید چمران برای جنگ وارد پاوه شده بود؟

دو روز قبلش من آنجا بودم و آن‎‎ها تقریباً راه ورود و خروج شهر مریوان را بسته بودند و جز با برگه‎‎های تردد خودشان هیچ‎کس را راه نمی‎دادند؛ من آن روزی که دکتر چمران با گروه‎‎های ضد‎ انقلاب در دفتر فرمانداری مریوان نشست و صحبت کرد، حضور داشتم. ایشان برای مذاکره رفته بود.

*چه گروه‎‎هایی از ضد انقلاب​ها در مذاکرات بودند؟

همه باهم در آن مقطع متحد شده بودند. دموکرات‎ها، چریک‎‎های فدایی خلق، سازمان مجاهدین و پیکاری‎‎ها همه بودند. چند تا از گروهک‎‎های کوچک مثل کمیته جوتییاران که یک کمیته کوچک کشاورزان بود، حضور داشتند. کومله‎ به ‎آن صورت حضور نداشت اما نفراتشان در شهر با هم متحد شده بودند و تشکیلاتی منسجم به راه ‎انداخته بودند.

وقتی دکتر چمران وارد مریوان شد و خواست با آن‎‎ها صحبت کند بنده هم با دکتر چمران همراه شدم. من خوب یادم است که ‎اتاق بزرگی بود با یک میز کنفرانس بیضی شکل که‎ افراد، دورش نشسته بودند و هرکدام خود را معرفی کردند و حتی پیرمرد‎های حزب دموکرات هم حضور داشتند و همه هم مسلح رفته بودند. البته تعدادی به‎ احترام دکتر چمران به عنوان نماینده نخست‎وزیری، اسلحه‎‎ها را پشت در به دست پیشمرگ‎‎هایی که همراهشان بودند دادند. دکتر چمران با بینش اصلاحی وارد منطقه شد و به مریوان آمد تا با آن‎‎ها وارد مذاکره شود. برخی می‎گویند آن دکتر چمرانی که در ذهن ماست، متفاوت از آن چیزی است که به نمایش گذاشته شده است. وقتی ما وارد اتاق مذاکره شدیم حتی چریک فدایی و نماینده سازمان مجاهدین خودش را معرفی کرد و هرکدام خواسته‎‎های خودشان را داشتند. مثلاً دموکرات‎‎ها بخشی از درخواستشان این بود که لباس خودشان را داشته باشند و مکاتبات رسمی ‎با زبان کردی باشد و تلویحاً خودمختاری را می‎خواستند. دموکرات‎‎ها خیلی سیاستمدارانه جلو می‎رفتند.

من خوب یادم است در همان مذاکره، وقتی گروه‎‎ها خودشان را معرفی می‎کردند و آزادانه حرف ‎زدند وقتی نماینده گروه‎‎​ای پیکاری خواست خودش را معرفی کند، دکتر چمران محکم زد روی میز و گفت تو حق نداری حرف بزنی! درحالی‎که همه ‎حرفشان را زده بودند ولی حالا شهید چمران به ‎او اجازه حرف زدن نداده بود. نماینده پیکاری‎‎ها پرسید برای چه؟ دکتر چمران گفت: «برای اینکه تو همیشه نقطه مقابل انقلاب بودی. برای اینکه تو همیشه‎ اسلحه دستت بوده است».

تفاوت کومله ها و دموکرات‌ها و باقی گروه‎‎ها در بیان خواسته‎هایشان چه بود؟

تفاوتهایشان در اعمال نظراتشان و کار‎ها و شاخه‎‎هایی که قبول مسئولیت می‎کردند، بود. مثلاً دموکرات‎‎ها مدعی بودند که ‎آن‎‎ها هستند که می‎توانند سیاست کلی منطقه کردستان و خواسته‎‎های مردم کردستان را به گوش مرکز برسانند. خواسته​ها متفاوت بود و هر کدام می​خواستند از آب گل آلود به نفع خود ماهی بگیرند. اما در یک هدف متحد بودند و آن برهم زدن آرامش مرکز بود.

*طبیعتاً مدعی کمک به مردم منطقه هم بوده​اند، نگاه مردم به این احزاب و شعارهایی که مطرح می​کردند چگونه بود؟

-نکته مثبتی که برای ضد ‎انقلاب وجود داشت، همین بود که منطقه کردنشین بود و این‎‎ها هم خواسته‎‎ها و مطالبات منطقه‎ای از مرکز داشتند و به همین دلیل در دید مردم کردستان، خیلی موجه‎تر به‎نظر می‎رسیدند تا نیرو‎های انقلابی. آن‎‎ها نیرو‎های انقلاب را به نوعی نیرو‎های مهاجم تصور می‎کردند. لذا مردم خیلی از دستورات این‎‎ها را اجرا می‎کردند.

*پس از اولین دور مذاکرات شهید چمران، نظرشان نسبت به مذاکره مثبت بود یا نه؟

-طی مذاکرات گروه​ها مردم را از شهر خارج کرده و در جایی به ‎اسم اردوگاه ‎اسکان داده بودند. مأموریت و کار دکتر چمران این بود که مردم به شهر بازگردند، چون نمود خوبی برای دولت نداشت و ایشان موفق هم شد و آخرین تصمیمی که گرفته شد این بود که مرد به شهر بازگردند.

*در 30 بهمن 57 گروهی متشکل از محمد مکری، داریوش فروهر و بعد اسماعیل اردلان فرستاده شد تا سرنوشت کردستان را مشخص کنند. این هیئت حسن نیت، چقدر توانست در ختم غائله کردستان مؤثر واقع شود؟

-آن‎‎ها نتوانستند کاری انجام دهند؛ لذا باز دولت موقت مجبور شد نفراتی مثل دکتر چمران را به منطقه بفرستد.

*حضور شهید وصالی و گروه دستمال‌سرخ‎‎ها در این وضعیت چه دلایلی داشت؟

-بعد از اینکه دکتر چمران به تهران آمد، همین گروهک‎ها، نقل مکان کردند به پاوه و آنجا فعالیت‎هایشان را از سر گرفتند. از جمله کار‎هایی که می‎کردند این بود که قبل از اینکه ماشین‎‎های جهاد سازندگی که حامل آرد و کمک برای مردم پاوه بود به شهر برسند، ماشین‎‎ها و کامیون‎‎ها را می‎گرفتند و به‎ اسم خودشان وارد شهر می‎کردند یا از عمده فعالیت‎‎هایی که گروهک‎‎ها داشتند به آتش کشیدن زمین‎‎های کشاورزی‎ آماده برداشت بود و طوری وانمود می‎کردند که گروه‎‎های انقلابی هستند که چنین خرابکاری‎‎هایی را در شهر می‎کنند.

بافت مردم پاوه با بافت مردم مریوان تفاوت داشت. آن‎‎ها از مرکز و از سپاه کمک خواستند که به داد ما برسید که ‎این‎‎ گروهکها ما را خیلی اذیت می‎کنند. مریوان بعد از تلاش‎‎های شهید چمران تقریبا آرام شد و منطقه پاوه تقاضای کمک کرد و شهید وصالی به ‎آنجا رفت. شهید وصالی نیروی جایگزین نیرو‎های آقای مصطفوی در مریوان بود. اما اولین گروهی که وارد شهر شد گروه‎ اصغر وصالی بود که به کمک مردمی که دادخواهی کرده بودند، ‎آمد. گروه‎ آقای مصطفوی پشت دروازه‎‎های پاوه ماندند و نتوانستند وارد شهر بشوند. اصغر وصالی به دعوت مردم، وارد پاوه شد و از آنسو هم نیرو‎های ضد ‎انقلاب در مرز با هم متحد شدند و حتی مرز عراق باز شد و کرد‎های آن طرف مرز هم به کمک نیرو‎های ضد‎ انقلاب آمدند و عرصه را به شهر تنگ کردند.

*نگاه شهید وصالی نسبت به غائله کردستان و مذاکرات چگونه بود و تحلیل ایشان از ماجرا چه بود؟

دیدگاه شهید وصالی بنا به مسئولیتی که داشت قطعاً با دیدگاه دکتر چمران تفاوت‎‎هایی داشت. دکتر چمران نماینده نخست‎وزیری در منطقه بود و شهید وصالی فرمانده سپاه که‎ به منطقه اعزام شده بود.

*شما آن زمان مشغول چه فعالیتی بودید؟

من در تهران بودم که ماجرای پاوه ‎اتفاق افتاد و وقتی مطلع شدم که همان نیرو‎های مریوان در پاوه هستند، تقاضای مأموریت کردم و رفتم پاوه که دکتر چمران را ببینم اما موفق نشدم. برگشتم مریوان به‎دنبال دکتر چمران، اما شهید وصالی را در مریوان دیدم. درباره پاوه نتوانستم با ایشان مصاحبه کنم که شرح کامل آن ماجرا در کتاب «خبرنگار جنگی» آمده است. اما بعد از دیدار با دکتر چمران، ایشان مفصلاً درباره واقعه پاوه صحبت کرد.

*خاطرتان هست شهید چمران درباره واقعه پاوه دقیقاً به چه نکاتی اشاره می‎کرد؟

ماجرای هلیکوپتر برای دکتر چمران سخت‎ترین اتفاق بود و بسیار ایشان را متأثر کرد که بخش کوچکی از آن در فیلم آقای حاتمی‎کیا آمده بود. دکتر چمران و نیرو‎هایی مثل شعبانی، اصغر وصالی و گروه دستمالسرخ‎‎ها واقعاً از خودگذشتگی کردند که در آن وضعیت ماندند و مقاومت کردند در صورتی که‎ آن‎‎ها هم می‎توانستند از طریق کوه‎‎ها از پاوه خارج شوند، همانگونه که تعدادی این کار کردند، اما احساس این افراد مسئولیتی که نسبت به ‎انقلاب و پاوه داشتند مانع از این کار شد و اگر پاوه سقوط می‎کرد به‎دنبال آن کردستان هم سقوط می‎کرد.

*به جز شهید وصالی، دستمال‌سرخ‎ها، شهید چمران و پیشمرگان کرد، گروه دیگری هم در کردستان و ماجرای پاوه حضور داشت؟

-تنها گروه‎ اعزامی‎ای که ‎آمده بودند برای کمک به مردم پاوه، گروه ‎اصغر وصالی بود. گروه‎‎های دیگری هم آمده بودند که پشت دروازه‎‎های پاوه ماندند و نتوانستند وارد شهر بشوند.

*تقید به بستن این دستمال سرخ تا کجا ادامه داشت؟ در عکس‎‎هایی که از شهید اصغر وصالی و گروهشان باقی مانده است، خیلی کم این دستمال دیده می‎شود. علت آن چیست؟

-نیت این گروه صرفاً کار بود و اصلاً بحث گروه‎بازی و این حرف‎‎ها نبود اما متاسفانه تعدادی از آقایان، آن‎‎ها را متهم کردند به ‎اینکه شما با بستن این دستمال سرخ، مدعی فعالیت‎‎های دیگری هستید یا برنامه‎‎های دیگری دارید. این‎‎ها مشهور بودند به شجاعت، به تعبد، به ‎اخلاق و روشن‎بینی و برای اینکه در نیرو‎های انقلاب، تفرقه نیفتد و متهم به ‎این نشوند که با بستن این دستمال سرخ خود را از دیگران جدا می‎کنند، دستمال گردن‎‎ها را باز کردند. نشانه ‎اخلاص و جوانمردی آن‎‎ها همین بس که روزبه​روز تعداد آن‎‎ها با شهادت کم می‎شد و هیچ‎کدام در اثر عارضه طبیعی از بین نرفتند و همه با شهادت از بین رفتند و بازماند‎گان آن‎‎ها، همه از زخمخوردگان جنگ هستند که کمتر از شهید نیستند.

*و حرف آخر اینکه اگر نکته‌ای باقی مانده که دوست دارید بگویید...

-آن فرازهایی که برای تاریخ میماند فقط اتفاقات نیست. عوامل دیگری هم هست که یک جریان را به تاریخ پیوند میزند. مثل شخصیتهایی که آن اتفاق را می​سازند و این بسیار مهم است و ما نباید غافل شویم.

آقای حاتمی‌کیا این همت را کرد که غبار گمنامی و ناشناخته بودن را از چهره شهید وصالی و گروه دستمال سرخ‌ها بزداید اما آنها هنوز هم بسیار گمنامند و من خیلی دلم میخواهد که در کنار این همه پوسترها و بنرهایی که در سطح شهر دیده میشود یک یادی هم از اصغر وصالی و گروه دستمال سرخ‌ها شود.(منبع؛ مجله پنجره)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها