جام جم:عراق، دولت ملی برای اهداف ملی
«عراق، دولت ملی برای اهداف ملی»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم دکتر سید محمد حسینی است که در آن میخوانید؛وحدت در عین تکثر؛ بهترین عبارت برای توصیف سیاستمداران این روزهای عراق است. در حالی که از یک سو امنیت ملی عراق با فعالیت گروه تروریستی داعش به مخاطره افتاده است و از سوی دیگر برخی از سیاستمدارانِ چکمهپوش آمریکایی از قبیل جو بایدن، غزل تجزیه عراق را سر میدهند؛ گروههای سیاسی و کانونهای قدرت در عراق، اعم از کرد و سنی و شیعه با هدف حفظ یکپارچگی عراق واحد، طنابکشی گذشته را رها کردند و با تقسیمِ متوازن و متناسب قدرت در دولت جدید به جهانیان نشان دادند، تمامیت ارضی و یکپارچگی عراق، خط قرمز همه گروههای سیاسی در کشور عراق است.
این بلوغ دموکراتیک در ترکیب کابینه دولت حیدر عبادی، نخست وزیر جدید عراق خودنمایی کرد. حضور سه رقیب سیاسی در پست معاونت رئیس جمهوری شامل، نوری مالکی (شیعه ـ نخست وزیر سابق) ، ایاد علاوی (شیعه سکولار ـ نخست وزیر اسبق) و اسامه نجیفی (عرب سنی ـ رئیس سابق پارلمان)، همچنین رأی اعتماد به سه معاون نخست وزیر شامل هوشیار زیباری (کرد ـ وزیر خارجه سابق )، صالح المطلک (عرب سنی ـ معاون سابق نخست وزیر) و بهاء الاعرجی (شیعه) ؛ همگی نشان از اجماع نخبگان سیاسی برای توزیع متناسب قدرت است. انتخاب ابراهیم جعفری به عنوان وزیر امورخارجه جدید نیز تقویت ملی گرایی در عراق را نوید می دهد.
در این میان ایثار سیاسی نوری مالکی در چشم پوشی از پست نخست وزیری را باید سرآغاز اجماع ملی سیاستمداران برای حفظ و تقویت عراقی متحد تلقی کرد.
حیدر عبادی اولویت خود را تشکیل سپاه ملی برای مبارزه با گروه های تروریستی تعریف کرده که قرار است از میان داوطلبان مردمی تشکیل شود.
رقبای عراق در سطح منطقه و در برابر تحولات عراق یا سکوت کرده اند یا تظاهر به خشنودی می کنند.
داوود اوغلو از سفر آینده خود به عراق برای تحکیم روابط با این کشور گفته است و جان کری نیز با بیان این که این دولت قادر است تمامی گروه های عراقی را متحد کند، گفت: «دولت جدید عراق شامل تمامی گروه ها و فرصتی برای ساختن آینده عراق است.»
در ایجاد دولت وحدت ملی در عراق، بی شک نقش دوستانه جمهوری اسلامی و مرجعیت عراق بی بدیل بوده است.
کمک های فکری و تجارب جمهوری اسلامی در اجماع سازی سیاسی و مبارزه با تروریسم در میدان عمل، برای گروه های مختلف سیاسی در عراق پوشیده نیست.
کشورهایی که مولد و تکثیرکننده گروه های تروریستی در سوریه و عراق بودند، اکنون مدعی مبارزه با آن هستند اما تحلیلگران مسائل خاورمیانه بخوبی می دانند که ادعاهای این کشورها تبلیغات رسانه ای و جوسازی به منظور اقناع افکار عمومی از «گناه نخستین» خود در سوریه است.
دولتمردان عراقی اکنون دوست، رقیب و دشمن خود را بخوبی می شناسند و به فراست دریافته اند برای ریشه کنی گروه تروریستی داعش راه طولانی در پیش دارند که برای تحقق آن و ایجاد امنیت پایدار در عراق، نیازمند وحدت در عین تکثر حول منافع ملی عراق هستند.
کیهان:روح توافقنامه ژنو !
«روح توافقنامه ژنو !»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن میخوانید؛نزدیک شدن به زمان مذاکرات جدید هستهای در نیویورک، رفت و آمدهای دیپلماتیک مقامات کشورمان، یک سال مذاکره جدی و مستمر بین ایران و 5+1 و مهمتر از همه رفتارهای مقامات غربی و به ویژه آمریکاییها در مواجهه با یک سال اعتمادسازی کامل مسئولان کشورمان، افزون بر انتظار عمومی برای رسیدن این ماراتن نفسگیر به خط پایان، تردیدهای قابل توجهی را در ناظران و کارشناسان و مردم پدید آورده است که آیا ادامه این روند، فرجامی درخور این همه هزینه و سرمایهگذاری خواهد داشت؟ و آیا در پس صرف بخش مهم و حیاتی انرژی دولت در دیپلماسی، دستاوردی شایسته و متناسب به دست خواهد آمد؟!
بدون ورود به مباحث فنی توافقنامهای که مدتهاست از امضای آن گذشته و قرار بود در پایان آن، کشورمان به نتایج ملموس و عینی آن دست پیدا کند، درباره اصل مذاکرات، آنچه گذشته و آنچه احتمال آن میرود، گفتنیهایی است که با هم مرور میکنیم:
1- در گرماگرم کارزارها و رقابتهای انتخاباتی بود که دکتر روحانی، مذاکره با اروپا را با این استدلال که «اروپا، آقا اجازه است! و بدون اجازه آمریکا کاری نمیکند» بیفایده یا کمفایده خواند و اعلام کرده بود که با گفتوگو با آمریکا، در کوتاه زمانی مسئله را حل خواهد کرد. در همان ایام بود که از مذاکره در سطح و وضع آن زمان گلایه شده بود که «چرا مقام ارشد ما مثلا وزیر خارجه یا دبیر شورای عالی امنیت ملی با یک مدیر کل وزارت خارجه آنها مذاکره میکند» اندکی بعد و با پایان رقابتهای انتخاباتی، اتفاق اول افتاد و مذاکره با «کدخدا» صورت گرفت! هرچند این اقدام از سوی رهبر معظم انقلاب- که خداوند گزند را از وجودش دور کند- به عنوان «کار نابجا» قلمداد شد، ولی به هر حال، دولت مذاکره با آمریکا را هم آزمایش کرده بود تا نتیجه آن چه باشد!؟
درباره سطح مذاکرات اما وضع همچنان به همان روال سابق بود و هست و چندین و چند مذاکره در بالاترین سطح و با حضور وزیر خارجه کشورمان و معاونانش با مدیران کل و حداکثر معاونان وزارت خارجه کشورهای طرف مذاکره صورت گرفت!
2- اندکی پیش از صدمین روز کار دولت یازدهم توافقنامه ژنو به امضای طرفین رسید و برخی از رسانهها آن را فتحالفتوح نامیده و به وجد آمدند! با آنکه آمریکاییها و صهیونیستها صراحتا میگفتند و تاکید میکردند که از نظر آنها هیچ چیز تغییر نکرده و برعکس بسیار خوشحالند که توانستهاند پس از هشت سال، فعالیتهای هستهای ایران را تعطیل کنند، هر سخن مخالفی با توافقنامه، به بدترین شکلی پاسخ گرفت و مسئولان با خوشخیالی، سخنان سران آمریکا و رژیم اشغالگر را «دارای مصرف داخلی» دانستند! و منتقدان داخلی را بیسواد و مغرض خواندند! کار به آنجا کشید که برای پاسخگویی به این خیل معترض و به زعم آنها بیسواد، از اساتید دانشگاه دعوت شد که بیایند و از توافقنامه ژنو دفاع کنند! دعوتی که تقریبا پس از یک سال بیجواب ماندن، توسط یکی از مدرسین دانشگاه به این شکل عجیب اجابت شده: «من از مفاد توافق خبر ندارم اما نسبت به کلیت آن، مثل «سگ» میایستم(!) و از توافق ژنو دفاع میکنم و هر کس که غنیسازی را متوقف کند، دست و پای او را میبوسم»(!)
3- واکنشهای مقامات دولتی و بحث تکراری «مصرف داخلی» و نیز این نوع دفاع کردنهای نزدیکان دولت از توافقی که هیچ دستاوردی برای کشورمان نداشت، اندک اندک رنگ باخت و آتش حامیان تند آن به سردی گرائید! چرایی این موضوع را باید در تحقق پیشبینی رهبر انقلاب دانست. پیشبینی که خیلی زودتر از آنچه انتظار میرفت محقق شد و نشان داد که زیر دستکش مخملی آمریکا، دست چدنی و مشت آهنین پنهان شده است! همان اوایل مذاکرات بود که حضرت آقا صراحتا اعلام کردند که با مذاکره مخالفتی ندارند اما به آن خوشبین نیستند!
4- در کمتر از یک سال گذشته و در حالی که توافقنامه ژنو بین ما و 5+1 امضا شده بود و عملا به زعم دیپلماتها، تنشزدایی و اعتمادسازی آغاز شده بود، آمریکا در چندین و چند مرحله، صراحتا کشورمان را به حمله نظامی تهدید کرد! و در همین ایام هم تحریمهای تازهای را علیه کشورمان وضع کرد که آخرین نمونه آن، تحریم هفته قبل 8 شخص حقیقی و حدود 20 شرکت اقتصادی بود! طبیعی است که این رفتارها از سوی آمریکاییها راه را بر هر گونه جانبداری از توافقنامهای که توسط طرف اصلی آن چندین و چند بار نقض شده بود، بست و تدریجاً به جز معدود افرادی که نمیتوان برای سخن آنها وزن و قدری قائل بود، کسی با آن شدت و حدت روز نخست پای این بیرق نماند!
5- در دشمنی آمریکا و طبیعی بودن این رفتار آنها نباید تردید کرد اما انفعال و ضعف برخی از مسئولان امر در موضعگیریها، نگرانی و تردید جدی را به دنبال دارد که چرا و تا کی مسئولان ما در مقابل زورگویی و گردنکشی دشمن، به کلمات فانتزی و بیکاربرد اکتفا میکنند!؟ اینکه در مقابل تحریمهای وضع شده جدید و محدود کردن راه مبادلات اقتصادی کشورمان، به این جمله اکتفا شود که «این اقدام با روح توافقنامه ژنو در تعارض است»! یا اینکه «ما تحریمهای جدید را تحمل نمیکنیم»! و بعد، هم تحمل کنیم و هم به دنبال ادامه مذاکرات بیثمر باشیم، پسندیده و معقول است؟ یعنی اجازه بدهیم دشمن گام به گام پیشتر بیاید و ما فقط بگوئیم این کار بدی است؟!
تعجب وقتی بیشتر میشود که میبینیم این نسخه به ظاهر شفابخش، تنها در برابر آمریکاییها به کار گرفته میشود و در مقابل درشتی آنها، نرمی نشان داده میشود.
6- اما روح توافقنامه چیست که عدهای از مغایرت تحریمهای جدید با آن سخن میگویند!؟ اصلا توافقنامه ذیروح است!؟ در یک جمله و با استناد به سخنان مسئولان دیپلماسی کشورمان «اعتمادسازی» نقطه ثقل و به اصطلاح روح توافقنامه است. یعنی قرار بوده که در پایان شش ماه اجرای توافقنامه، طرفین، اعتماد نسبی به هم پیدا کنند و در اثر اجرای دقیق و بدون تردید این توافقنامه و جلب اعتمادها، گامهای بعدی برداشته شود. ایران به گواهی اظهارات مقامات غربی و آژانس، به تمامی تعهدات خود عمل کرده و هرچه قرار بوده انجام بدهیم، با صدق و اخلاص انجام دادهایم، از اکسید کردن و تعطیل کردن و تعلیق کردن تا تعهدات نانوشته و اجرا شده دیگر! آنها هم تنها به بخشی از تعهدات بسیار اندک و کمارزششان- در مقابل تعهدات وسیع و بسیار بسیار گرانقیمت ما- عمل کردند. بنابراین باید اعتمادشان جلب میشد.
اگر چنین است پس تحریمها و تهدیدهای جدید چه معنی دارد؟ در این مدت چه میخواستهاند که به آن نرسیدهاند؟ و اگر بگویند هنوز اعتمادشان حاصل نشده، سوال مهم این است که کی و کجا این اعتماد حاصل میشود؟ اگر آنگونه که آمریکاییها میگویند 20 سال زمان لازم است تا اعتماد آنها جلب شود و پس از آن تحریمها - آنهم احتمالا - رفع شود، باید باز هم فقط از روح توافقنامه سخن گفت!؟
7- با توضیحات و نظرات فوق و آشنایی با روح توافقنامه، اکنون باید گفت که میوه توافقنامه برای ما به یقین چیزی نخواهد بود مگر «رفع کامل تمام تحریمها» اما کدام تحریمها؟! تحریمهای شورای امنیت، تحریمهای اتحایه اروپا یا تحریمهای آمریکا؟ از نظر ما همه این تحریمها ظالمانه است و لغو آنها تنها میوه مذاکرات است اما طرف غربی- و حتی بعضی دیپلماتهای خودمان- درباره آن چندان هم مطمئن نیستند! آنها میگویند توافق ما نمیتواند برای شورای امنیت- که تحریمهای مهمی را ظالمانه به ما تحمیل کرده- تعیین تکلیف کند! آمریکاییها هم میگویند توافق فیمابین نمیتواند لغوکننده تحریمهای یکطرفه آمریکا باشد و برای لغو آنها نیاز به مصوبه کنگره داریم! اگر چنین است، امروز درباره چه مذاکره میشود؟ علیرغم تصریح به ضرورت لغو یکباره تحریمها از سوی مقامات کشورمان، اتخاذ مواضع دوپهلو از سوی آنها، ابهام و تردیدهای جدیدی برای مردم ایجاد میکند!
به عنوان نمونه، معاون حقوقی و بینالملل وزارت امور خارجه در تازهترین اظهارات خود گفته است:
«یکی از مولفههای توافق نهایی این است که همه تحریمها به صورت جامع برداشته شود. اگر این هدف محقق نشود طبعا ما توافقی نخواهیم داشت. با توجه به این که تحریمها دستهبندیهای مختلف دارند و مراجع مختلفی آنها را صادر کردهاند پیچیدگیهایی در خصوص برداشته شدن این تحریمها وجود دارد. طبق روالهایی که از دید غربیها وجود دارد تحریمها مراحل تعلیق و لغو را باید به صورت پشت هم طی کنند اما ما با این ایده چندان موافق نیستیم.»
ایشان توضیح نمیدهد که این «چندان موافق نیستیم» چه معنی دارد و آیا ممکن است به موافقت هم تبدیل شود!؟ توضیحات بعدی وی این دغدغه را بیشتر میکند آنگاه که میگوید:
«به هر حال پیچیدگیهایی وجود دارد که تحریمها با چه روشهایی تعلیق و لغو خواهند شد. به خصوص این که تعهداتی که جمهوری اسلامی ایران خواهد پذیرفت این گونه نیست که همه دفعتا انجام شود و ما نیز طبق مراحلی این تعهدات خود را انجام خواهیم داد؛ بنابراین وجود یک جدول زمانی برای برداشته شدن تحریمها در مقابل اقداماتی که طرف ما باید انجام دهد یکی از قسمتهای سخت مذاکراتی ما خواهد بود.»
ایشان در حالی میگوید «اینگونه نیست که همه تعهدات ما دفعتا انجام شود» که عملا و در طول ماههای گذشته، ما به تمامی تعهداتمان عمل کردهایم و هیچ چیز انجام نشدهای باقی نمانده است! و البتههیچ چیز دیگری هم نداریم که در توافق احتمالی آتی، برای نابودی یا اکسید کردن آن تعهد بدهیم! مگر آنکه به نشست سعدآباد برگردیم و همه چیز را از اساس تعلیق کنیم که امر دیگری است!
جمهوری اسلامی:با وعدههای نادرست دولتهای قبل چه کنیم؟
«با وعدههای نادرست دولتهای قبل چه کنیم؟»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛اختلاف دیدگاه مدیران دولت یازدهم با برخی طرحها و برنامههایی که در دولت گذشته آغاز شده بود، از ابتدای فعالیت این دولت، همواره مایه مجادلات و اظهارنظرهای فراوانی بوده است. با اینکه اکنون بیش از یک سال از عمر دولت تدبیر و امید سپری شده است اما همچنان برخی از این قبیل اختلافات باقی است و کشمکشها نیز بر سر آنها ادامه دارد.
مسکن مهر، هدفمندی یارانهها و پرداخت یارانه نقدی، انحلال سازمان مدیریت و برنامهریزی، استخدام گسترده و خارج از مقررات و ضوابط قانونی در قالب طرح مهر و... از جمله طرحها و برنامههایی بودند که از دولتهای نهم و دهم به دولت یازدهم ارث رسیدهاند. با اینکه تقریباً در تمامی این موارد رویکرد دولت یازدهم دارای تفاوتهای اساسی و مبنایی با نگرش و اهداف دولتهای نهم و دهم است ولی عکس العملهای دولت دکتر روحانی نسبت به این طرحها متفاوت بوده است.
به عنوان مثال وزیر راه و شهرسازی با وجود انتقادات شدید و فراوانی که نسبت به طرح مسکن مهر داشت، در نهایت به این نتیجه رسید که به علت تعهداتی که نهاد دولت فارغ از اینکه چه کسانی سکاندار این نهاد هستند، نسبت به خریداران مسکن مهر دارد باید این طرح را پیگیری و تمام کند. با اینحال، معاون نظارت و برنامهریزی راهبردی رئیس جمهوری که از دولت نهم جایگزین سازمان منحل شده مدیریت و برنامهریزی شده، هنوز درگیر احیای این نهاد است و در این مسیر تلاش دارد از کارکردها و مسئولیتهای سازمان مدیریت و برنامهریزی باز تعریف دقیقی داشته باشد گرچه هنوز به نتیجه مشخصی نرسیده است.
به تازگی سهام عدالت به فهرست برنامهها و طرحهای محل اختلاف مدیران دولت یازدهم با مدیران دولتهای قبل اضافه شده است و برخی از مدیران دولت فعلی در اظهاراتی عجیب از بررسی طرحی در دولت خبر دادهاند که در صورت تصویب آن، برگههای سهام عدالت کلاً بیاعتبار خواهد شد و هیچ ارزشی برای دارندگان آن ندارد.
مطرح شدن زمزمههای این طرح اگرچه با مخالفت برخی کارشناسان و نمایندگان مجلس مواجه شده است و همین مخالفتها به احتمال فراوان تصویب شدن این پیشنهاد را بعید میکند اما نکته مهم اصل طرح چنین موضوعی در جامعه است.
واقعیت این است که گذشته از نگاه کارشناسی به محتوای طرحهای دولتهای نهم و دهم و پیامدهای پرهزینهای که این طرحها برای اقتصاد کشور داشتهاند، به نظر نمیرسد برخوردهایی از جنس برخوردی که برخی از مدیران دولت یازدهم با طرح سهام عدالت درپیش گرفتهاند به صلاح کشور و جامعه باشد.
تمام تئوریها و مدلهای سیاسی کشورداری و تنظیم رابطه میان نهاد دولت و ملت در این اصل اتفاق نظر دارند که اعتماد و اطمینان جامعه به نهاد دولت از آن دسته مقولاتی است که نباید دستخوش رقابتهای جناحی و سیاسی قرار بگیرد و هر دولتی با هر گرایش و سلیقهای باید در راستای حفظ و تقویت این اعتماد تلاش کند.
از این رو به نظر نمیرسد با وجود تمامی انتقادات درستی که نسبت به طرحهای دولتهای نهم و دهم از منظر کارشناسی وارد است، توقف کلی این طرحها یا بیاعتبار اعلام کردن آنچه از دولت نزد مردم است، شیوه درستی باشد خصوصاً در مواردی که بخشی از جامعه به وعدههای دولتهای سابق اعتماد کرده و بخشی از پول خود را صرف مشارکت در این قبیل طرحها کرده است.
در پیش گرفتن چنین رویهای بدون شک آسیبهای فراوانی به اعتماد و اطمینان میان ملت و دولت وارد میآورد که اولین نتیجه آن عدم مشارکت و همراهی مردم با دولت در طرحهای کارشناسی شده است.
دولتمردان باید با شناسایی راهکارهای کم هزینه برای به حداقل رساندن پیامدهای منفی این قبیل طرحها، ضمن ایفای تعهدات دولت نسبت به مردم، جلوی بیاعتمادی جامعه نسبت به نهاد دولت را بگیرند و در عین حال آسیبهای طرحهای غیرکارشناسی را نیز برای افکار عمومی تشریح کنند تا علت عدم تکرار آنها برای مردم روشن باشد.
رسالت:احتیاط در نسبت اینترنت و آگاهی
«احتیاط در نسبت اینترنت و آگاهی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حامد حاجی حیدری است که در آن میخوانید؛دکتر حسن روحانی رئیس جمهور محترم، در اجلاس "روز جهانی مسجد" که در سالن همایشهای برج میلاد، و در محضر علما و ائمه مساجد برگزار شد در اطراف مناقشه اخیر علمای دینی در مورد نسل سوم و چهارم تلفن همراه و اینترنت پر سرعت چنین واکنش نشان دادند: "نسل جوان ما نیاز به آگاهی دارد. ... یک روزی بود که یک مؤمنی اگر در خانهاش رادیویی داشت، آن را در قفسهای میگذاشت و در کمدی میگذاشت و درب آن را قفل میکرد و کلید را در جیب میگذاشت و... [سپس، دست را به جیب برد] تا فرزند و زنش از آن رادیو در ساعاتی که نباید استفاده کنند، استفاده نکنند. ... فکر میکنم که از آن دوران دیگر عبور کردیم. ... نه کمدی وجود دارد و نه قفلی وجود دارد و... [مکث رئیس جمهور و سپس، یکی از حضار: "نه کلیدی وجود دارد" ...] حالا اگر کلید هم وجود دارد... [و سپس خنده رئیس جمهور اجازه ادامه مطلب نداد...]" .
به نظر میرسد که رئیس جمهور محترم، باید واکنش برازندهتر و محترمانهتری در قبال این موضوع مهم ابراز میداشتند، و در خطاب به علما، لحن محترمانهتری اتخاذ میفرمودند.
توضیح این که با توجه به وقوع دگرگونی ها در اینترنت و همچنین نسل سوم و چهارم تلفن همراه، واکنشهای جهانی نسبت به وجوه تهدید آمیز آن ابراز شده است که نمیتوان با خنده و مزاح از آن گذشت.
جهت استحضار از اهمیت موضوع، باید واقف باشیم که اخیراً آیت ا... ناصر مکارم شیرازی (حفظه ا...) با اشاره به برنامه وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات در اجرای نسل سوم اینترنت فرمودند: "شورای عالی فضای مجازی توضیحاتی را در این ارتباط به من دادند، و من احساس کردم که در این خصوص خطری ایجاد میشود که در نهایت تذکر دادم" . ایشان با تاکید بر اینکه ما مخالف تکنولوژی نیستیم افزودند: "به نظر ما استفاده از تکنولوژی واجب است، زیرا وقتی مسلمانان دارای نهضت علمی و انقلابی بودند، اروپایی ها دوران قرون وسطی را طی میکردند؛ از این رو ما موافق تکنولوژی هستیم". این مرجع معظم تقلید ادامه دادند: "تکنولوژی غربی مانند یک آب گل آلود و غیر بهداشتی است، البته آب مایه حیات است، ولی آب گل آلود را باید تصفیه کرد؛ بنا بر این، تکنولوژی نسل سوم اینترنت هم مانند آب گل آلود باید تصفیه شود تا در اختیار مردم قرار گیرد، بنابراین این را باید گفت که آدم بی عقل مخالف تکنولوژی و پیشرفت علم است". ایشان که قبلاً به هنگام اعطای انحصاری امتیاز نسل سوم به رایتل هم واکنش نشان دادند، با بیان اینکه شتاب و عجله در اجرای نسل سوم و اینترنت پر سرعت اشتباه است، فرمودند: "در ارتباط با استفاده از این تکنولوژی اعضای شورای فضای مجازی نظراتی را دارند که این نکات باید در نشستهایی با مسئولان و وزیر ارتباطات مطرح شود، زیرا در غیر این صورت در آینده مشکلات بسیاری ایجاد میشود".
ایشان، همچنین در پاسخ به استفتای "جمعی از فعالان فضای مجازی" چنین حکم فرمودند: "با توجه به مفاسد متعددی که برای گسترش دادن خدمات اینترنت پر سرعت همراه ذکر کردهاید، از جمله دسترسی جوانان و حتی نوجوانان به مطالب و فیلم ها و عکسهای آلوده و فیلمهایی که ضدیت با اخلاق و عقاید اسلامی دارد و با عنایت به اینکه مجوزهای قانونی برای این کار گرفته نشده و مخالفت با قوانین جمهوری اسلامی جایز نیست، و با توجه به اینکه شبکه ملی اطلاعات که میتواند بسیاری از مشکلات را حل کند، فراهم نشده، به یقین، اقدام بر این کار عجولانه یعنی خدمات اینترنت پر سرعت همراه و کلیه خدمات نسل سوم و بالاتر، کاری بر خلاف شرع و بر خلاف موازین اخلاقی و انسانی است، و مسئولین محترم نباید تنها به درآمدهای مادی این برنامه بیندیشند، و نباید آن را نوعی روشن فکری دینی و آزادی علمی تصور کنند، بلکه لازم است با شورای عالی فضای مجازی که مرجع قانونی اینگونه امور است مطلب را در میان بگذارند، و پس از رعایت اموری که جلوی جنبههای منفی این کار را میگیرد اقدام نمایند، مسئولین قضائی نیز نباید در این امر حیاتی بی تفاوت باشند".
اخیراً پاپ فرانسیس نیز در سخنرانی خود خطاب به پنجاه هزار جوان آلمانی گفتند: "زندگی ما را زمان تشکیل داده است، و زمان هدیهای از سوی خداوند است؛ پس، بهتر است این زمان در اقدامات مناسب و موثر مورد استفاده قرار بگیرد". پاپ فرانسیس که در زمینه شیمی، فلسفه، روان شناسی، ادبیات و نهایتاً الهیات تحصیل کرده، و در رشته الهیات به اخذ درجه دکترا نایل گردیدهاند، و به شش زبان مسلط اند، در دیدار با جوانان آلمانی، آن ها را به استفاده کمتر از اینترنت و تلویزیون دعوت کردند. ایشان معتقدند جوانان در استفاده از اینترنت زیاده روی میکنند. پاپ فرانسیس میگویند: "زندگی باید بدون اینترنت هم در جریان باشد". ایشان افزودند: "اینترنت باید به عنوان یک پیش برنده در زندگی مردم جاری باشد، نه این که به عنوان ابزاری برای چت کردن و دیدن تلویزیون مورد استفاده قرار گرفته و ما را از مسیر اصلی منحرف کند".
این اظهارات از سوی دو مقام عالی رتبه دینی، بی گمان از سر آگاهی و تأمل است، و مشحون از روشن نگری و برهان ورزی است؛ پس، برازنده بود تا رئیس جمهور واکنش عالمانهای ابراز میداشتند، تا بدین ترتیب، هواداران مطبوعاتی دولت را نیز متوقف نمایند، و از اهانت به علما و مراجع بازدارند، تا انتقام استیضاح وزیر علوم را از مرجعیت معظم شیعه نستانند.این واکنش رئیس جمهور محترم، برازنده نبود...
بنده هم به عنوان مدرس کرسی جامعهشناسی نظری-فرهنگی و ارتباطات در دانشگاه تهران، براهینی تقدیم خواهم کرد دایر بر این که ترادفی که رئیس محترم جمهور بین اینترنت و آگاهی برقرار فرمودند، ترادف موجهی نیست و قابل مناقشه است.
اینترنت شوخی بردار نیست
بیانات ریاست جمهور را جدی بگیریم، و جداً در استدلال مندرج در فرمایشات ایشان مناقشه ورزیم: این که جوانان به «آگاهی» نیاز دارند، و از این رو به اینترنت پر سرعت و نسل سوم تلفن همراه هم نیاز دارند.
ما طی یک بررسی موردی به راهنمایی فیلسوف بزرگ، هوبرت درایفوس که در زمینه انتقادی تکنولوژی تحقیق میکند، نشان میدهیم که پر اطلاع بودن در سایه بهرهمندی از اینترنت، لزوماً مترادف فرهیختگی نیست، و خصوصاً اگر احساس استغناء نسبت به محیط آکادمی و استاد و پیر و راهبر و مراد را الغاء کند، خود این پدیده موجد جهالت است.
قضیه
اینترنت قابل مطایبه نیست...
حجم دگرگونی حاصل از اینترنت، آن قدر «عظیم» است، که احتیاط در برخورد با این پدیده را ایجاب میکند.
اینترنت شوخی بردار نیست...
بشر در طول تاریخ خود، تجربهای شبیه اینترنت نداشته است، و در این رابطه کاملاً کم تجربه و خام است. اینترنت قابل مقایسه با رادیو نیست. اینترنت نسبت ویژهای با زمان برقرار میکند. زمان را به طرز بیسابقهای فشرده مینماید، و ما را به پرواز وا می دارد. نتیجه این بازی اینترنت با زمان که اخیراً مورد توجه و نکوهش مراجع اسلامی و همچنین پاپ فرانسیس هم قرار گرفته است، تغییر شکل نهادهای اجتماعی است.
بر وفق اینترنت، تا حدی سیاست اصل اهمیت خود را از دست میدهد و بوروکراسی ها و دستگاههای اداری جای آن را میگیرند، چرا که دستگاههای اداری با استفاده از ماشینهایی که بر بال اینترنت به پرواز درآمدهاند، بسیار کارآمد و چابک شدهاند. مرزهای نفوذناپذیر ملی هم دیگر نفوذناپذیر باقی نمیمانند. اقتصاد هم تغییر شکل مییابد. بازارها به درون اینترنت میروند و از مکان ها مجتمع، رخت برمی بندند. بازارهای اینترنتی، امکان وسیعی برای مشتریان جهت ملاحظه و مقایسه و پیش آزمایی و انتخاب کالا فراهم میآورند، و در نتیجه، رفته رفته و بیش از پیش، افراد تمایل پیدا میکنند تا کالاهای مد نظر خود را از بازارهای اینترنتی خریداری کنند. خانواده، هم متحمل تغییر شکل میشود. روابط اینترنتی و موبایل متکی بر بستر شبکه، بیش از پیش روابط میان اعضای خانواده را تسخیر میکنند، و از طرف دیگر مرزهای نفوذناپذیر خانواده را میگشایند.
نهادهای دیگر اجتماعی هم به نوبه خود، دگرگون میشوند. اینترنت، یک چالش واقعی برای همه چیز است، و تقریباً تمام ارکان زیست متعارف را به لرزه در میآورد. اینترنت، دنیایی را ترسیم میکند که شبیه دنیای گذشته نیست.
اینترنت، برای نظامهای آموزش، فرهیختگی و تعلیم و تربیت هم نقشی زیر و رو کننده دارد. اینترنت افرادی را پدید میآورد که «اطلاعات» دارند، ولی لزوماً «فرهیخته» و «آگاه» و «بهرهمند از تعلیم و تربیت» نیستند.
بله؛... درست که اینترنت، سرعت تولید و توزیع و انتشار دانش را گسترش داده است؛ کتاب را تقریباً به طور کامل از موضوعیت انداخته است، و نرم افزارهای مختلف کتاب خوان، سرعت و نحوه تعامل ما با متون علمی را دچار دگرگونی اساسی کردهاند؛ نیمه عمر دانش، بسیار کم شده است، و به تفاوت، در رشتههای مختلف علمی، چیزی حدود یک سال، دانش هر رشته به دو برابر افزایش مییابد؛.در چنین شتابی از بسط دانش، هر فرد باید هم یاد گیرنده، و هم یاد دهنده باشد، و این چالش، مطلق را تنها با شبکهای احاطه کننده کره زمین که همه اذهان و همه دانش ها را پیوند میدهد، میتوان اداره کرد. سرعت و چشم انداز فوق العاده تکنولوژی جدید اطلاعات، موجب میشود تا میزان بی سابقهای از ارتباط یافتن دانش، تجربه، رسانهها، و هوشها (چه انسانی و چه مصنوعی) تحقق یابد.
از این دیدگاه، ما امروز دارای تکنولوژی ای هستیم که تقریباً، هر کسی را که دارای معلولیت شدید نیست، قادر میکند تا هر چیزی را در سطح «رتبه الف» در هر جایی و در هر زمانی بیاموزد. اگر تکنولوژی جدید به نحوی درست به کار بسته شود، دسترسی به آموزش درجه یک برای هر کس در هر کجا، در حدی که فرد در تکنولوژی اطلاعاتی متناسب متبحر باشد، وجود خواهد داشت.
برخی به این نتیجه رسیدهاند که رشد اینترنت، کم و بیش نیاز به نظام آموزشی، خصوصاً نظام آموزشی غیر پایه و عالی را مرتفع خواهد کرد. شاید یکی از دلایل کاهش اقبال جوانان به دانشگاه هم همین باشد؛ گویی این واقعیتی است؛ تصدیق میکنم که با کیفیت بسیاری از کلاسهای دانشگاهی که در آن جزوه خوانی بلند بلند جریان دارد، و هیچ کوشش و تجربه آزمایشگاهی و دست جمعی برای حل خلاق مسائل روی نمیدهد، این قضاوت درست است. به هر تقدیر، بسیاری از جوانان و حتی معلمها، به سمت ترجیح آموزش از راه دور میروند.
در دانشگاهها، دیگر نگران کلاسهای پر ازدحام، نقصان زیربناها، یا نزول استانداردها نخواهیم بود، و قادر خواهیم بود مشکلات جمعیتی ناشی از شمار بیش از حد دانشجویان، محدودیت دسترسی به گرانترین دانشگاهها، و نیاز مداوم به بازآموزی دقیق مهارتهای ضروری را حل کنیم.
هنگامی که آموزش دانشگاهی به عنوان شیوهای برای دانشمندان در جمع آوری اطلاعات و گفتگو با یکدیگر یا تنها ماندن تعریف شود، نیازی به حضور جسمی آن ها در برابر یکدیگر وجود ندارد، و به این ترتیب، به نظر میرسد که اینترنت میتواند به سادگی جایگزین این تصور از حوزه فرهیختگان و دانشگاه شود. اما،...
مناقشه در مطلب
در مقابل این دیدگاه، این برداشت نزد فدراسیون مدرسان آمریکا در انتقاد از بی حاصلی آموزش بر بستر شبکه هست که: «تجربه همه ما به عنوان آموزگار، بیانگر آن است که تعلیم و تعلم در فضای مشترک انسانی یک دانشگاه برای تجربه تحصیل دانشگاهی دوره لیسانس، ضروری است» . یا دانشمندی مانند نانسی دای، رئیس کالج اوبرلین مطمئن است که: «یادگیری فرایندی عمیقاً اجتماعی است که نیاز به زمان و تماس رو در رو دارد. این امر به معنای تعامل استادان با دانشجویان است» .
فیلسوف بزرگی چون هوبرت درایفوس نیز وجود دارد که اعتقاد دارد که آموزش نیاز به تعامل بین آموزگاران و شاگردان دارد، و بدون این تعامل، آموزش به همه اهداف خود نمیرسد. درایفوس به نحو روشمند میپرسد، آیا آموزش از راه دور میتواند دانشجویان را قادر به کسب مهارتهایی کند که آنها برای تبدیل شدن به شهروندان شایسته که در حوزههای مختلف مهارت دارند، نیازمند آنند؟ یا آیا فرهیختگی، واقعاً نیاز به مشارکت رو در رو دارد، و اگر این چنین است، چرا؟ دقیقاً چه چیزی در کلاسهای درس، سالنهای سخنرانی اتاقهای گرد هم آیی یا هر کجا که مهارت آموخته میشود، جریان دارد؟
درایفوس با دقت آموزندهای تعلیم را سطح بندی میکند و نشان میدهد که رایانش، در هر کدام از آن ها چقدر میتواند کمک کند، و دست آخر نتیجه میگیرد که فرهیختگی کامل، از یک مسیر رایانهای تحقق نمییابد.
حمایت:راهبرد همزمان وحدت و مقاومت
«راهبرد همزمان وحدت و مقاومت»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم حسین رویوران است که در آن میخوانید؛در خصوص مسئله فلسطین و فراز و فرودهایی که در طول تاریخ مخصوصا در دهههای اخیر داشته، کنفرانس های متعددی برگزار شده و مقالات زیادی نیز نوشته شده است. اما در جنگ های اخیری که رژیم صهیونیستی به فلسطین تحمیل کرد، تا حد زیادی شرایط این رژیم را تغییر داد، به همان میزان نیز شرایط تغییر کرده، لذا اقتضا میکند که علمای اسلامی رویکرد جدیدی به مسئله فلسطین داشته باشند. در این راستا همایش بینالمللی علمای اسلامی در حمایت از مقاومت فلسطین در تهران برگزار شد. مسئله فلسطین مربوط به کل مسلمانان جهان است و ایجاد صهیونیسم در منطقه طرح و برنامه ای برای ایجاد تفرقه میان امت اسلامی است. اما متأسفانه ما امروز گرفتار برخوردهای تاکتیکی در مسئله فلسطین هستیم.
در شرایط کنونی منطقه خاورمیانه شاهد دو جبهه و رویکرد است. رویکرد اول معتقد به وحدت امت اسلامی و اولویت مسئله فلسطین است و رویکرد دوم، رویکرد گروه های تکفیری است که خواهان طرح مسائل طائفه ای و اختلافات مذهبی در جهان اسلام هستند؛ این رویکرد با طرح مواضع اختلاف برانگیز و انجام اقدامات چالش زا، اولویتهای مبارزه با رژیم صهیونیستی را تحت شعاع قرار داده است. با وجود اختلاف مواضع و عملکرد، این دو رویکرد در یک محور مشترکند. این رویکرد های متضاد، دارای بستر واحد دینی هستند. هر دو مبتنی بر یک سری باور های دینی مشترک هستند. با توجه به نقش محوری علمای دینی در هر دو رویکرد، اهمیت برگزاری چنین همایشی بیش از پیش نمایان میشود. علمای جهان اسلام که مرجع دینی مسلمانان سراسر دنیا هستند امکان و ظرفیت جریان سازی در راستای همدلی میان مسلمانان علیه افراط گرایان را دارا هستند.
این اجلاس می تواند در موفقیت محور مقاومت و وحدت جهان اسلام در مبارزه با صهیونیسم نقشی شایسته ایفا کند. باید جهان اسلام با تمام توان خود از محور مقاومت دفاع و حمایت کند. اما حمایت اشکال مختلفی دارد که در راس آنها حفظ وحدت امت اسلامی است. علما مرجع تعیین تکالیف دینی مردم مسلمان هستند و این نکته بسیار مهمی است. اگر علمای دینی بتوانند از این فرصت و ظرفیت در راستای ایجاد وحدت و رفع نابسامانی هایی که گریبان گیر جهان اسلام است، استفاده کنند؛ کفه محور مقاومت سنگین تر خواهد شد.
اما اولین گام در این مسیر، ایجاد باور واحد در میان علما در این خصوص است تا با سرایت آن باور مشترک به مردم، این معضل را از سر راه حرکت به سوی پیشرفت وترقی جوامع اسلامی بردارند. از سوی دیگر، موانعی نیز در این مسیر وجود دارد. یکی از مهم ترین این موانع، وجود تفکرات انحرافی و افراطی در منطقه است. متأسفانه وجود برخی اندیشه ها و تفکرات انحرافی و افراطی با کارکرد های منفی و سوء خود بر روند اصلاح امور جوامع اسلامی، باعث بروز اختلافات عدیده در درون جهان اسلام شده است. حال که فقدان باور مشترک نسبت به آموزه های دینی باعث بروز مشکلات و معضلات عمیق و گسترده در جهان اسلام شده است؛ باید با ایجاد باور مشترک در خصوص مسائل مختلف دینی، نقش اصلی در اصلاح امورات مسلمین ایفا شود. از جمله دلایل مهم عدم وجود باور مشترک، ایجاد تکثر عقیدتی است که باید به وحدت تغییر یابد. در این روند کسانی که میتوانند نقشی اثرگذار و تاریخی داشته باشند علما و روحانیون دینی جهان اسلام هستند.
برگزاری چنین کنفرانس هایی می تواند به روند ایجاد نگاه مشترک به مسائل جهانی، کمک شایانی کند. البته وجود گروهک های شبه نظامی هم چون داعش، مزید بر علت شده و این روند را با مشکل روبرو ساخته است. لذا آنچه که در حال حاضر موضوع بحث است چگونگی ایجاد وحدت در جوامع اسلام است. باید در این زمینه نظریه پردازی کرد و راهکارهای عملیاتی و عینی اجرایی ساختن آنها یافت. به فرموده معصوم(ع) در زمان گسترش فتنه، عالم باید علمش را ظاهر کند. عالم باید علم بسترساز وحدت را ظاهر سازد و مسلمانان را به سوی وحدت راهنمایی کند.
قدس:افغانستان؛ دو پادشاه در یک اقلیم!
«افغانستان؛ دو پادشاه در یک اقلیم!»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم پیرمحمد ملازهی است که در آن میخوانید؛پس از بازشماری آرا و مشخص شدن برنده انتخابات شکل گیرد، با شکست مذاکرات و رایزنی های سیاسی این دو نامزد ناکام ماند. آخرین دور توصیف شده مذاکرات مدعیان پیروزی در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری افغانستان بدون نتیجه پایان یافت و در پی آن دکتر عبدا... اعلام کرد، حتی برای یک روز دولت برآمده از تقلب را نخواهد پذیرفت.
اکنون پرسش این است که از این پس، روند تحولات مرتبط با انتخاباتی که در آن دو نامزد رقیب خود را پیروز انتخابات می نامند، در چه مسیری قرار می گیرد؟
هر چند پیش بینی تحولات افغانستان به دلیل پیچیدگی اوضاع و بازیگران دخیل داخلی و خارجی در آن، با ضریب اطمینان قابل قبولی تقریباً محال شده است، ولی به لحاظ نظری سه احتمال می تواند وجود داشته باشد.
اول: بازگشت به میز مذاکره و تن دادن به سازش و توافق بر سر تقسیم قدرت
دوم: اعلام دولت موازی از سوی دکتر عبدا...
سوم: تهدید دولت کنونی حامد کرزی از طرف مجلس و نادیده گرفتن نتایج انتخابات
اینکه افغانستان در کدام مسیر قرار گیرد و چه گزینه ای برگزیده شود، به درستی روشن نیست و هنوز هم تمامی درهای مذاکرات کاملاً بسته نشده اند و امیدواری اندکی از انعطاف در مواضع طرفین وجود دارد.
آنچه مسلم تر است این واقعیت است که ابتکارعمل کاملاً از دست خود افغانها خارج شده و این عامل خارجی است که بر مبنای مصالح منافع راهبردی خود در افغانستان، جنوب آسیا و آسیای مرکزی می تواند تحولات آینده را در افغانستان جهت دهد. حال تردیدی نیست که ابتکار قبلی جان کری وزیر خارجه آمریکا در قالب تشکیل دولت وحدت ملی که دلالت بر نوعی مصالحه و تقسیم قدرت خارج از صندوقهای رأی را داشته، اکنون در مراحل نهایی شکست قرار دارد. فرمول جان کری یک واقعیت محیطی در فضای رقابت آمیز ترکیب شده قومی و سیاسی افغانستان را نادیده گرفته بود و آن اینکه دو نامزد افغان تنها دو رقیب سیاسی نیستند، بلکه جریانهای سیاسی- فکری- ایدیولوژیکی و قومی متفاوتی را نمایندگی می کنند که نه در اهداف راهبردیشان و نه تاکتیکها با یکدیگر سازگاری ندارند و فاصله بین آنها به قدری زیاد است که به دشواری خواهند توانست یک دولت پایدار وحدت ملی تشکیل دهند وحتی اگر تحت فشار عامل خارجی چنین دولتی شکل بگیرد، دوام آن به مراتب دشوارتر از شکل دهی آن خواهد بود.
در چنین فضایی تناقض آمیز، هر گزینه ای درپیش گرفته شود یک موضوع را آشکارا به اثبات خواهد رساند و آن این موضوع است که اراده نخبگان سیاسی و قومی بر اراده ملی ورأی مردم ترجیح داده شده است و این یعنی سقط شدن جنین دموکراسی در افغانستان زودتر از آنچه که انتظار می رفت. در این شرایط خاص تیم اصلاح و همگرایی و شخص دکتر عبدا... که اعلام کرده است، نتایج اعلامی کمیسیون انتخابات را نخواهد پذیرفت و خود را پیروز انتخابات می داند با انتخاب دشواری روبروست.
اگر وی در نهایت با فشار آمریکا تن به سازش بدهد و موقعیت ضعیف تر در دولت وحدت ملی پیشنهادی را بپذیرد، هوادارانش را ناامید خواهد کرد و پایگاه مساعد اجتماعی کنونی اش را از دست خواهد داد و اگر به پیشنهاد برخی یارانش دولت موازی تشکیل بدهد، این به معنای ورود به مرحله جدیدی از جنگ قدرت با آینده ای نامعلوم خواهد بود. بروز جنگ داخلی و حتی تجزیه قومی افغانستان بر مدارهای قومی و قبیله ای نتیجه اجتناب ناپذیر توسل به گزینه تشکیل دولت موازی است.
بنابراین تنها گزینه باقی مانده ورود مجلس ملی افغانستان به مسأله و تمدید حکومت کنونی تکنوکرات و لیبرال کرزی از سوی پارلمان به رغم تمامی دشواری ها، فسادها، ناکارآمدی ها و دور زدنهای قانون اساسی از سوی آن خواهد بود. آیا دستهایی در کارند که افغانها از روی اجبار و نگرانی از بروز جنگ داخلی تن به ادامه حکومت کرزی بدهند؟ شاید واقعاً در جایی اتاق فکری وجود داشته باشد که صحنه گردان پشت پرده انتخابات ریاست جمهوری بوده است. اگر چنین تصوری درست باشد، آنگاه باید از خود پرسید، جایگاه قدرتهای خارجی حاضر در صحنه افغانستان در این معادله کجاست. واقع امر آن است که پاسخ روشنی به این چنین پرسشهای آزاردهنده وجود ندارد، ولی افغانستان بعد از این در هر مسیری که با دورزدن رأی مردم قرار گیرد، افغانستانی نخواهد بود که مردم این کشور بعد از چهار دهه جنگ و خونریزی و اشغال خارجی انتظار آن را داشتند.
انتقال قدرت اگر با سازوکارهای دموکراتیک و انتخابات در شکل مسالمت آمیز امکانپذیر نشود، به صورت قهرآمیز و از لوله تفنگ بیرون کشیده خواهد شد، تفاوتی نخواهد کرد از لوله تفنگ خود افغانها یا خارجی بیرون کشیده شود. نتیجه همواره یکسان و بهای آن را مردم با خون خود میباید به رایگان پرداخت نمایند.
سیاست روز:ایران به ائتلاف نمیپیوندد
«ایران به ائتلاف نمیپیوندد»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن میخوانید؛جنیفر ساکی سخنگوی وزارت خارجه آمریکا تاکید کرد ایران جزو ۴۰ کشور حاضر در ائتلاف ضد داعش نخواهد بود. روزنامه الوطن سعودی نیز در مطلبی نوشت که ایران به اجلاس ائتلاف ضد داعش ، که ۱۱ سپتامبر در شهر جده عربستان برگزار خواهد شد، دعوت نشده است. این اخبار در حالی منتشر میشود که بررسی رفتاری محافل رسانهای و سیاسی غرب نشان میدهد، آنها سعی دارند تا چنان وانمود سازند که عدم دعوت از ایران برای حضور در این ائتلاف و البته نشست پنجشنبه عربستان به دلیل عدم جایگاه منطقهای ایران و بعضا ابتکار آمریکا برای در حاشیه قرار دادن جمهوری اسلامی ایران بوده است. آنها در حالی سعی در القای چنین تصوری داشته و حتی چنان وانمود میکنند که حمایت ایران از مقاومت دلیل عدم دعوت از آن برای این نشست بوده - تا ملت ایران را از حضور در جبهه مقاومت دلسرد ساخته و شیرینی پیروزی اخیر بر رژیم صهیونیستی در جنگ ۵۱ روز را به کام ملت ایران تلخ نمایند - که بررسی تحولات روزهای اخیر منطقه حقایق دیگری را آشکار میسازد.
در باب جایگاه منطقهای ایران همان بس که هنری کسینجر وزیر امور خارجه سابق و تئوریسین بزرگ آمریکایی در مصاحبه اخیر خود، اذعان میکند که امپراتوری ایران در منطقه در حال شکل گیری است و ایران مهمترین قدرت منطقه است.
در باب ادعای آمریکاییها که میگویند از ایران برای حضور در ائتلاف دعوتی صورت نگرفته و ایران نقشی در امنیت منطقه ندارد نیز اخبار مربوط به سفر وزیر خارجه دانمارک به ایران قابل توجه است.
منابع خبری اعلام کردند وزیر امور خارجه دانمارک با مأموریت ارائه درخواست به مسئولین کشورمان برای پیوستن به ائتلاف تشکیل شده برای مقابله با داعش به ایران سفر کرده بود.
مجموع آنچه ذکر شد نشان میدهد که ادعای سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در باب عدم دعوت از ایران، صرفا فرار به جلو و فرافکنی برای کتمان حقایق و فریب افکار عمومی جهان است.
حال این سوال مطرح است که چرا جمهوری اسلامی ایران از پذیرش حضور در این ائتلاف خودداری میکند و چرا دولت و ملت ایران برنامهای برای همراهی با ائتلافی به اصطلاح ۴۰ عضوی آمریکا ندارند؟
پاسخ به این پرسش در چند محور قابل دستهبندی است.
اول اینکه ایران خود پرچمدار مبارزه با تروریسم است و از روز نخست حضور تروریسم در عراق به مقابله با آن برخاسته است در حالی که اروپا و آمریکا تاکنون هیچ ورودی به این مسئله نداشتهاند. ایران خود قربانی تروریسم ساخته غرب است و تاکنون ۱۷ هزار شهید داشته است لذا رسالت خود را مبارزه با تروریسم نه تنها برای امنیت خود بلکه برای امنیت کل منطقه و جهان میداند و همواره بر اتحاد منطقه در برابر تروریسم تاکید دارد.
دستاوردهای ایران در مقابله با جندالشیطان به عنوان تهدیدکننده امنیت منطقه، گواهی بر این حقیقت است، حال آنکه آمریکا در طول ۱۳ سال اشغال افغانستان و ۸ سال اشغال عراق هیچ کارکردی در مبارزه با تروریسم نداشته و حتی به گسترش آن منجر شده است.
یک سوال ساده و آن اینکه چگونه میتوان باور کرد آمریکایی که در طول ۵۱ روز جنگ غزه به حمایت همهجانبه از رژیم کودککش صهیونیستی پرداخت و در کشتار زنان و کودکان غزه مشارکت داشت چگونه میتواند رهبری ائتلاف ضد تروریسم و برقرارکنندگان امنیت در منطقه را داشته باشد؟ کشوری که حمایتش از بزرگترین تروریسم دولتی - یعنی رژیم صهیونیستی - بر همگان آشکار است، مسلما نمیتواند منجی منطقه باشد که حال ایران بخواهد در کنار چنین کشوری قرار گیرد.
دوم اینکه، برخی از کشورهای عضو این ائتلاف خود ایجادکننده یا حامی گروههای تروریستی هستند و اکنون که خطر این اقدام آنها فراگیر و غیرقابل کنترل شده است و احتمال بازگشت آنها به کشورهای خودشان وجود دارد به فکر راه چاره افتادهاند. این کشورها به خاطر خسارتهای مادی و انسانی که وارد کردهاند باید محکوم و تنبیه شوند نه اینکه خود مدعی مبارزه باشند. کشورهایی مانند آمریکا، انگلیس و فرانسه و البته برخی از متحدان منطقهای آنها در سالهای اخیر با تروریسم چه جنایتهایی در منطقه صورت دادند که نمود آن نیز قتلعام مردم در سوریه ، عراق و لبنان است.
جالب توجه آنکه آنها هنوز هم از این رفتارها دست برنداشته و با ادعای حمایت از میانهروها در حال تقویت گروه تروریستی ارتش آزاد در سوریه هستند تا طرح ویرانترسازی سوریه و سلطه بر آن به عنوان پایگاه سلطه بر منطقه را اجرایی سازند. مسلما جمهوری اسلامی ایران با چنین کشورهایی همکاری نخواهد کرد و حتی حق خود میداند که در مجامع جهانی پیگیر محاکمه حقوقی این کشورها به جرم ایجاد و توسعه تروریسم در منطقه باشد.
سومین دلیل این است که اروپا و آمریکا تاکنون هیچ اقدام جدی در مبارزه با تروریسم نداشتهاند و صرفا به دنبال آن هستند تا در کنار موفقیت کشورهایی که نقش موثری در مقابله با داعش داشتهاند خود را مطرح کنند. نمود عینی این مسئله را در تحولات اخیر عراق میتوان مشاهده کرد. منطقه آمرلی در حالی ۸۰ روز در محاصره تروریستها بود که این مدعیان به ظاهر بشردوست، هیچ اقدامی صورت ندادند و در نهایت این ارتش و بسیج مردمی عراق بود که این منطقه را از محاصره داعش خارج و از یک فاجعه انسانی نجات داد؛ حال آنکه آمریکاییها در فضای تبلیغاتی برآن شدند تا این موفقیت را به نام خود ثبت کنند.
مسلما جمهوری اسلامی ایران با چنین کشورهای منفعتطلبی که به گفته خودشان به جز در مواردی که منافعشان تهدید شود وارد میدان جنگ با داعش نمیشوند - اوباما بارها تاکید کرده که صرفا زمانی با داعش مقابله میکند که منافع آمریکا تهدید شود - همراه نخواهد شد. ایران برای کمک به همسایگان نیاز به واسطه ندارد که بخواهد در چنین ائتلافی حضور داشته باشد.
با توجه به این حقایق مسلما ملت بزرگ ایران هرگز نخواهد پذیرفت در کنار کشورهایی که هیچ طرحی برای مبارزه با تروریسم ندارند و به اذعان هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه سابق آمریکا، خود ایجاد کننده داعش بودهاند تا تامین کننده منافعشان باشد، قرار گیرند و با قاطعیت از مسئولان خویش برای رد درخواست حضور در این ائتلاف حمایت و استمرار این روند تاکید دارند.
ملت ایران و نظام اسلامی پرچمدار مبارزه با تروریسم و مبارزه با نظام سلطه است و هرگز برای مقابله با دشمن فرعی (گروههای تکفیری و تروریستی) در کنار دشمن اول صلح جهانی یعنی نظام سلطه با محوریت آمریکا که ایجادکننده و پرورشدهنده تروریسم (از جمله داعش) هستند، قرار نمیگیرد و رویای آمریکا برای گرفتارسازی ایران در چنین ائتلافی که صرفا برای تامین منافع آمریکا است، محقق نخواهد شد.
وطن امروز:واعظی زیر تیغ فتنهگران
«واعظی زیر تیغ فتنهگران»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم محمدعلی معین است که در آن میخوانید؛پس از مقاومت توجیهناپذیر وزارت ارتباطات در برابر نظرات تخصصی کارشناسان، علما، مراجع عظام تقلید و نخبگان شورایعالی فضای مجازی، نصرالله جهانگرد از اعضای هیأت موسس و عضو شورای مرکزی حزب منحله مشارکت، در حرکتی کور مجددا قانونگذاری در نهادی موازی با شورایعالی فضای مجازی را آغاز کرد!
وی که از مدیران مورد علاقه خاتمی در وزارت ارتباطات دوره اصلاحات به شمار میرفت، در اقدامی عجیب سمپاشی ضد «شبکه ملی اطلاعات» را با توسل به تکنیک قدیمی تخریب نرم در پیش گرفت. جهانگرد با تاکید بر این موضوع که حاکمیت در فضای مجازی باید سرویسی به شهروندان ارائه دهد که در سطح ملی دنبال شود، اظهار داشت: «یک شهروند باید برای فعالیت روی «شبکه ملی اطلاعات» و دریافت خدمات، تعیین هویت شود و با یک هویت واحد تنها به دریافت خدمات بپردازد».
وی در همین حال با خبردهی از فعال شدن مجدد «شورایعالی فناوری اطلاعات» برخلاف دستور صریح رئیسجمهور مبنی بر حذف موازیکاری با شورایعالی فضای مجازی برخلاف تدبیر صریح رهبر انقلاب گفت: براساس مصوبه جدید شورایعالی فناوری اطلاعات، بخشهای مختلف باید طرحهای شبکهای - بخشی خود را به سازمان فناوری اطلاعات ارائه دهند تا با شبکه ملی اطلاعات همگون شود و امیدواریم با اقدامات و مصوبات صورت گرفته هم به لحاظ نرمافزاری و هم سختافزاری توسعه دولت الکترونیک را محقق کنیم(!)
بنا بر اطلاعات به دست آمده نصرالله جهانگرد که عناوینی همچون معاون وزیر ارتباطات، دبیر شورایعالی فناوری اطلاعات، مجری شبکه ملی اطلاعات، مدیر و مجری زیرساخت شبکه ملی اطلاعات و رئیس کارگروه 4 نفره تحقق شبکه ملی اطلاعات را به خود اختصاص داده از عناصر نزدیک به دفتر هاشمیرفسنجانی است که به صورت عملیاتی، دانسته یا نادانسته نقشه «اشغال سایبری ایران» را دنبال میکند.
وی تاکنون از اشراف اطلاعاتی و نفوذ خود بر واعظی به عنوان وزیر بازنشسته حوزه مخابرات که عملا در طول سالیان گذشته تبدیل به دیپلمات (کارمند وزارت امور خارجه) و جداافتاده از حوزه علم و تکنولوژی ارتباطی روز شده بود، بارها بهره برده است. به نظر میرسد پیگیری خط تقابل میان واعظی و متخصصان حوزه فضای مجازی و علما و دلسوزان نظام در حال حاضر بر عهده نامبرده است. جالب اینجاست که این تقابل بیهوده فرصتسوز در شرایطی ادامه مییابد که واعظی حسننیت خود نسبت به شورایعالی فضای مجازی را عملا در مقاطع مختلفی به اثبات رسانده اما به نظر میرسد شخص وزیر از جانب لابی باقیمانده حزب مشارکت با ارتباطات معلوم و معین با مرکزی خاص بشدت تحت فشار قرار دارد.
شایان ذکر است براساس اطلاعات بهدستآمده، جریان فتنه مصر است با استفاده از بستر بیقانون و غیرقابل پیگیری فضای ارتباطی جدید بدون تامین هرگونه زیرساخت داخلی؛ ساماندهی درونی و ارتباطگیری دائمی در معبر باز شده جدید را از سر گیرد. رمز آشوبهای جدید پیش رو، زمانی اعلام خواهد شد که آمریکا از به نتیجه رسیدن مذاکرات با ایران به سبب حفظ رویه فعلی صیانت از منافع ملی در دولت جمهوری اسلامی ناامید شود. شاید راز حمایت بیشائبه فتنهگران از بستر ارتباطی جدید با تاکید بر عدم ساختارسازی بومی توأم با حمله به صدا و سیمای ملی و شعار آمریکایی «جریان آزاد اطلاعات» به نفع وایبر اسرائیلی و واتسآپ آمریکایی و بیبیسی انگلیسی در همین واقعیات نهفته باشد.
با اشغال سایبری ایران به مدد تکنولوژی ارتباطی جدید فضا با سرعت هر چه بیشتر به سمت نقض حاکمیت ملی پیش خواهد رفت و در چنین بستری صیانت از مرزهای سایبری بدون تکنولوژی از پیش تعبیه شده ناممکن خواهد شد. مهمترین وظیفه تعریف شده از جانب آمریکا به عنوان مجری طرح «اشغال سایبری» ایران و سایر کشورهای در حال توسعه و عقبمانده، برای نیروهای وابسته و نفوذی...
...تلاش برای هدم زیرساختهای ملی سایبری، ممانعت از قانونگذاری ملی توأم با تشویق مدیران عالیرتبه کشوری به امضای تعهدات الزامآور بینالمللی در حوزه فضای مجازی و کارشکنی بر سر پروژه تامین ملزومات تکنولوژیک راهاندازی شبکه ملی اطلاعات است.
در مقابل مجموعهای از کشورهای آگاه در حوزه سایبر با تشکیل اتحادیههای منطقهای تلاش برای پایان دادن به برتری بلامنازع آمریکاییها در مسیر ارتباطات جهانی را آغاز کردهاند. در حال حاضر شبکه بومی اطلاعاتی- ارتباطی کشورهایی همچون آلمان، فرانسه، چین و روسیه به مرحله راهاندازی نهایی نزدیک میشود.
آرژانتین و برزیل در یک پروژه مشترک با ساخت یک ماهواره ارتباطی، بومی و ثابت نسبت به زمین (ژئواستاسیوناری) به جرگه کشورهای دارنده فناوری ساخت این نوع ماهواره در جهان پیوستند. این مهمترین واکنش عملی 2 کشور بزرگ حوزه آمریکای جنوبی به فاش شدن خبر جاسوسی گسترده آمریکا از ارتباطات آنلاین مردم برزیل و آرژانتین است.
واضح است که ایران به دلایل متنوعی مهمترین «هدف» جاسوسی سایبری آمریکا و اسرائیل است. فاش نشدن حجم جاسوسی صورت گرفته از دولت و شهروندان ایرانی خود دلیلی بر مهمتر بودن برنامههای اجرا شده درباره ایران در مقابل رقبایی همچون آلمان، روسیه، آرژانتین و برزیل است. یک راه مهم غافل نگاه داشتن مدیران کشورهای هدف در این جنگ تمام عیار سایبری، تعمیق سیاست «بیخبری - خوشخبری» در اذهان مدیران جوامعی چون ایران است. این در حالی است که یک حمله تمام عیار سایبری به تاسیسات و زیرساختهای اتمی کشورمان آه از نهاد مدیران باتجربه امنیتی چون گری سیک بلند کرد. گری سیک آشکارا با انتقاد از حمله استاکسنت به ایران گفت: «حملات به زیرساختهای هستهای ایران از طریق خرابکاری سایبری بدترین کاری بود که دولت اوباما میتوانست انجام دهد! شما باعث شدید ایرانیها به برنامهریزی و سرمایهگذاری در این حوزه ورود کنند. مخاطرات تبدیل شدن ایران به یک قدرت سایبری حتی از برنامه هستهای آنها نیز بیشتر است».
پس آرامش فعلی حاکم بر حوزه ارتباطات کشورمان که در حال حاضر به لطف تلاشهای مدیرانی همچون نصرالله جهانگرد به میزان بسیار زیادی وابسته به زیرساختهای خارجی است در حقیقت «آرامش پیش از توفان» است. خودداری آمریکا و اسرائیل از حمله گسترده و پر سر و صدا به شبکه اینترنتی و ارتباطی وابسته و غیربومی ما با قابلیت رصد همه تراکنشهای مالی و بانکی و خصوصی ایرانیان به هیچ وجه دلیلی بر امن بودن اینترنت فعلی نیست!آن زمان که فرصت بازسازی درونی سیستم و پیشرفت داخلی به واسطه عقبافتادگی قابل توجه ایرانیان از مرزهای توسعه سایبری جهانی از دست رفت، قدرتهای سایبری جهانی ملتهای دیگر را به بردگی ارتباطی اجباری دعوت خواهند کرد.
آفرینش:آخرین فرمان را مدیریت کنیم
«آخرین فرمان را مدیریت کنیم»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛ از سال 2003، از سوی سازمان بهداشت جهانی و انجمن بینالمللی پیشگیری از خودکشی، 10 سپتامبر(19شهریور) بهعنوان «روز جهانی پیشگیری از خودکشی» نامیده شده تا راهکارهای مناسب جهت حفظ جان با ارزش انسانها مورد بررسی و اجرا قرارگیرد.
اساساً خودکشی در فرد زمانی نمود پیدا میکند و چشم عقل را برروی کردار آن میبندد که افراد احساس کنند در امور زندگی واماندهاند و راه گریزی برای خروج از بن بست پیش آمده ندارند. دراین هنگام نبود پشتوانه و چشم ناظر برای توجه به فرد، این انگیزه را به منصه عمل میرساند و فرد را در شرایط پوچی قرار میدهد و بدون درنظر گرفتن عواقب آن خود را به ورطه نابودی میسپارد.
ابتدا باید براصل واقعیت این موضوع صحه گذاشت وپذیرفت که خودکشی به عنوان یکی از معضلات جدی در جوامع شناخته میشود. براساس آخرین آمار، روزانه 3هزارنفر براثر خودکشی دراقصی نقاط جهان جان خود را ازدست می دهند که از بابت عوامل بسیاری نشات میگیرد. وجه مشترک میان تمامی افرادی که اقدام به خودکشی مینمایند، از دست دادن انگیزه و راه به جایی نداشتن میباشد. لذا برای پیشگیری از این عارضه باید عامل مشترکی که در "آخرین قدم ، آخرین فرمان" را به فرد میدهد مطالبی را مطرح کنیم.
درمورد راهکارهای پیشگیری ازخودکشی مسائل بسیاری مطرح شده که هرکدام نشأت گرفته از معضلها و چالشهایی است که فرد را دچار سرخوردگی و بی انگیزه برای ادامه زندگی میکند. دربسیاری ازموارد افراد به علت شکست در زندگی به لحاظ مادی و معنوی دست به چنین اقدامی میزنند. این شکستها میتواند ناشی از عوامل اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و اقتصادی باشد که راهکارهایی همچون افزایش سطح بهداشت روان در جامعه، افزایش سطح آگاهی عمومی، تشویق افراد به شرکت دراموراجتماعی، ورزش کردن، تفریحهای گروهی، درمان اختلالات روانپزشکی، دسترسی آسان مردم به امکانات بهداشتی و درمانی، بهبود سطح رفاه اقتصادی و اجتماعی و عدم دسترسی مردم به روشهای خودکشی، ازجمله این موارد است.
اما یکی از بهترین و کاراترین عواملی که میتواند "در لحظه آخر بر فرمان آخر" فرد در آستانه خودکشی تاثیر بگذارد، بحث «حمایت و نظارت» است. شاید تاکنون به این نکته توجه نکرده باشیم که بی تفاوتیها و غوطه ور بودن در مشغلههای روزانه موجب غافل شدن ما از دوستان و اطرافیان گردیده است. البته بخش اعظمی از این مشغولیتها به سبب تعدد مشکلاتی است که زندگی اکثریت مردم را تحت شعاع قرار داده و فعلا گریزی از آن نیست. دراین بین آن دسته از افرادی که مستعد خودکشی هستند، خود را درمیان مشکلاتی میبینند که بن بستی را در پیش روی آنها قرار داده که راه گریزی از آن نیست. از همه مهمتر خود را در این بن بست تنها مییابند و این تصور را بر آنها غالب میشود که فردی بی اهمیت برای اطرافیان و اجتماع خود هستند که کوله باری از مشکلات را برای خود و دیگران به بار آوردهاند، پس نتیجه میگیرد که به ادامه این زندگی سرد و بی روح پایان دهد!.
متاسفانه این رفتارها امروز در میان جوانان ما به وفور یافت می شود و هنوز بسیاری از ما و مسولان براین موضوع بی توجهیم!. ما با رفتار حمایتی خود از جوانان باید به آنها القا کنیم که خودکشی تنها و آخرین راه نیست، بلکه راه دیگری وجود دارد که میتوان با کمک یکدیگر از سد مشکلات گذشت و آرامش خاطر فرد را فراهم ساخت. این رفتارهای حمایتی زمانی محقق میشوند که مولفه نظارت در زندگی افراد مستعد خودکشی جاری باشد. منظور از نظارت زیر نظرگرفتن و محدود کردن قوه تصمیم گیری جوانان نیست! بلکه مراد از آن نگرشی برپایه همراهی و اطلاع از اوضاع و مشکلات آنها میباشد.
نقطه مقابل این "حمایت و نظارت" برافراد که موجب انگیزه آفرینی در مستعدان خودکشی خصوصاً جوانان میگردد، مسئله تحقیر است. لذا یکی دیگراز راههای پیشگیری ازخودکشی، جلوگیری از تحقیر افراد می باشد.
این تحقیرها صرفاً از سوی والدین، دوستان، و اشخاص حقیقی نمیباشد بکله بیشترین نوع تحقیر در جامعه امروزی از سوی اجتماع برفرد تحمیل می شود. ایجاد فاصله میان اقشارمختلف مردم و دسته بندیهای مختلف برپایه ثروت، تحصیلات، موقعیت شغلی، موفقیت درزندگی مشترک و... از جمله مواردی است که تحقیر فرد را در پی خواهد داشت. ازسوی دیگر وقتی فرد مشاهده میکند دولتمردان و مسولان اجرایی وقعی برمشکلات وی اعم از بیکاری، هزینههای درمان، ازدواج، مسکن، نمیگذارند و به طور کلی آرامش وی را تامین نمیکنند، دچارتحقیراجتماعی میشود.
وقتی فرد جایگاه و منزلت اجتماعی خود را از دست می دهد انگیزهای برای ادامه زندگی نمییابد و در تصمیم گیری در لحظه آخر دچار اشتباه میشود و فرمانی نادرست برای خود صادر میکند!. امیدواریم این قبیل مشکلات که مرگ زودرس را برای افراد به بارمیآورد برطرف گردد و به مسئله خودکشی به عنوان یک انگ اجتماعی نگاه نشود. بلکه باید خودکشی را عامل سلسله مراتب و مشکلاتی دانست که از بی توجهی تک تک افراد جامعه و مسولان به وضعیت و چالشهای زندگی مردم خصوصا جوانان، به وجود میآید.
مردم سالاری:درسهای یک انتخاب شکست انسداد سیاسی
«درسهای یک انتخاب شکست انسداد سیاسی»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم جواد گیاه شناس است که در آن می خوانید؛در هفتههای اخیر انتخابات رییس و هیات رییسه شورای اسلامی شهر تهران شوک موثری را بر دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا در سپهر سیاسی کشور وارد نمود. هر چند این انتخابات در عرصه و محدوده یک پارلمان محلی اتفاق افتاد اما برای دو جناح بزرگ کشور دارای اهمیت قابل ملاحظهای بود. به همین ملاحظه اصولگرایان که پس از تکیه چندین ساله در شورای اسلامی شهر تهران در سال گذشته کرسی ریاست را از دست داده بودند توانستند با کسب مجدد کرسی ریاست یک پیروزی مناسب را برای خود رقم زده و امیدوارانه سال دوم شورا را در مقابل خود داشته باشند . از سوی دیگر اصلاح طلبان که توانسته بودند در زیر هجمه سنگین پیش از انتخابات سال گذشته ، تعدادی از کرسیهای شورا را از آن خود سازند با چالشهای مناسبی مواجه گردیدند.
از جانب دیگر انتخابات سال گذشته ریاست جمهوری و شوراهای شهر و روستا و پیروزی دکتر روحانی و حضور اصلاحطلبان موجد اثرات قابل ملاحظه ای برای اصلاح طلبان بود . آنان از یک سو توانستند خود را از آوار سهمگین اتهامات سیاسی و تبلیغات گسترده برعلیه خویش بیرون کشیده و اندکی تنفس کنند و تا بدانجا پیش روند که نامزد خود را در کسوت ریاست یک ساله شورا به پیش برند و این مهم را برای خود یک پیروزی بزرگ میدانستند. اما از سوی دیگر بواسطه وجود رایهای خاکستری و عدم توافقات تشکیلاتی درس بزرگی آموختند و آن اینکه توفیق آنان در انتخابات آتی صرفا منوط به ساختاری منسجم، ارزیابی دقیق از نیروهای معطوف به خود و همچنین تعهدات تشکیلاتی نسبت به حمایت افراد در کارزار انتخاباتی و از همه مهم تر تدوین یک استراتژی دقیق و موثر میباشد. استراتژی و نقشه اقدام و راه اصلاح طلبان که با توجه به تحلیل عملکرد دولت تدبیر و امید نیز قابل ملاحظه است. در همین راستا سید محمد خاتمی با توجه به سیر تحولات سیاسی – اجتماعی کشور راهبرد و رویکرد نوین اصلاحطلبان و مبنای هویت اصلاحطلبی را این گونه ترسیم مینمایند که: «اصلاحطلبی دارای اصول و هویتی روشن است؛ هویت آن عبارتست از اسلام خواهی و به خصوص حاکمیت عدالت و اخلاق وجمهوری خواهی بخصوص حاکمیت و معتبر بودن رای و رضایت مردم». توجه به این پیام مهم نشانگر شکست پارادایم انسداد سیاسی و تمامیت خواهی میباشد که تقریبا سایه خود را در طول نزدیک به یک دهه در معادلات سیاسی کشور حفظ کرده بود و از سوی دیگر میتواند افق روشنی را بر پایه عقلانیت مدرن سیاسی ایجاد نماید.
موج نشاط سیاسی ماحصل تغییر بنیادین اوضاع احوال سیاسی در کشور توانست پارادایم موثر گردش نخبگان سیاسی و فضای مناسب نقد و بحث و همچنین رقابت را ایجاد نماید . هر چند اصولگرایان قبل از انتخابات نیز با تلاش رسانه ای سعی نمودند تا فضای تشتت و پراکندگی را در انتخابات القاء نمایند. اما نحوه انتقال مدیریت از جانب اصلاحطلبان در هر دوره ای ناظر به احترام به رای ملت و تلاش برای دموکراتیک نمودن فضای اجتماعی است. همین موضوع میتواند واجد درسهای مهمی برای رقبا باشد که بالا رفتن از نردبان قدرت مبتنی بر دیدگاه و رای مردم از جانب صاحبان حقیقی قدرت یعنی همان ملت، همواره مورد ارزیابی و نقد قرار گرفته و ممکن است همه جریانهای مورد اقبال زمانی از نگرش مثبت مردم خارج و مجبور به ترک قدرت باشند، بنابراین میبایست ضمن احترام به رای ملت زمینه را برای توالی و گردش نخبگان فراهم سازند. بنابراین تاکید مهم سید محمد خاتمی نشانگر ترسیم یک راهبرد دقیق سیستمی و مکانیسم موثر از استراتژی عمیق و نوین اصلاحطلبان در فرآیند سیاسی کشور میباشد. از سوی دیگر نحوه تفکر تشکیلاتی و روشمند و همچنین شکل گیری یک جریان شبه حزبی و حرکت تا رسیدن به یک نگاه حزبی بهتر میتواند هم عرصه تصمیم سازی و مشارکت را فراهم ساخته و از اتلاف وقت و انرژی جناحهای سیاسی جلوگیری کند . بنابراین بنظر میرسد اصلاح طلبان اگر قرار باشد تا بهتر و منسجم تر در عرصه انتخابات پیش رو عمل نمایند باید چندین موضوع اساسی را مورد توجه قرار دهند ، همین مهم میتواند بقا و دوام آنان را در سپهر سیاسی کشور تضمین نماید. شناسایی نیروهای متعهد و منضبط تشکیلاتی از جناح اصلاح طلب وظیفه شورای هماهنگی اصلاح طلبان و کمیته انتخابات آن را سنگینتر مینماید. همگان به خوبی میدانند که چرخش نظرگاه سیاسی افرادی که از مبداء اصلاحطلبی سوار قطار انتخابات شوراها شدند و در ایستگاه اصولگرایان پیاده گردیدند، مشکلات جدی برای تداوم ریاست اصلاح طلبان در همین انتخابات را ایجاد نمود. هر چند این موضوع برای تمامی نمایندگان تشکیلاتی در بسیاری از نقاط دیگر دنیا نیز اتفاق میافتد که مثلا نمایندگان الکتروکالجهای ایالات متحده از حزب مشخص به کاندیداهای رقیب متمایل میشوند اما این موضوع در مورد عدد شکننده تعداد کرسیهای انتخابات در مجلس و شوراهای اسلامی شهر و روستا برای اصلاحطلبان از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.
از جانب دیگر استراتژی انسجام و وحدت اصلاحطلبان، حرکت به سمت وحدت و هماهنگی و تعامل با حاکمیت میتواند نقش فوقالعاده سازندهای را برای تداوم حیات سیاسی ایشان ایجاد نماید. هر گونه تفرقه و انشعاب فضا و بستر مناسبی را برای اتلاف نیروها و کسب کرسیهای مهم ازجانب رقبا ایجاد نموده و فرصت فضاسازی و ورود نیروهایی با عدم وابستگی و تعهدات تشکیلاتی را ایجاد مینماید. توجه به چنین مباحثی در آینده سیاسی اصلاح طلبان دارای اهمیت فوق العاده ای است.
هر چند مهمترین دستاورد اصلاحطلبان در یک سال اخیر گذار از سایه خود انزواسازی و همچنین انسداد سیاسی بوده است که از بقایای نگرش تک قطبی و یک جناحسازی اصولگرایانی بود که قصد داشتند تا حضور اصلاحطلبان در عرصه سیاسی را با موانع جدی مواجه سازند. اما اینک به خوبی دریافته اند که نگرش آنان با حضور اصلاحطلبان به عنوان یک نیروی مدرن و دارای پشتوانه اجتماعی با چالشهای جدی مواجه گردیده، از سوی دیگر گردش قدرت در جناحهای مختلف سیاسی نیز میتواند پایان انسداد سیاسی و دموکراسی مبتنی بر عقلانیت و گردش نخبگان سیاسی در آینده کشور را ایجاد نماید. پایان انسداد سیاسی که با تکیه بر اصول پایدار مردم سالاری تحقق خواهد یافت.
شرق:درمان واگرایی
«درمان واگرایی»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم محمدعلی سبحانی است که در آن میخوانید؛آنچه در عراق اتفاق افتاد، واگرایی در میان جامعه سیاسی عراق بود که متاسفانه به واگرایی اجتماعی تبدیل شده و محصول آن پدیدآمدن جریان افراطی، تروریستی و ارتجاعیای بود که با عنوان «داعش» مطرح شد. در حقیقت افراطگرایی توانست از شکافهایی که در جامعه سیاسی و بهتبع آن در سطح اجتماعی عراق ایجاد شده، نهایت بهره را ببرد و حرکتی خطرناک را بر عراق و منطقه تحمیل کند. در یادداشتهای گذشته در «شرق» تاکید کردم باید از همان نقطهای که «ضربه» وارد شد، بازسازی آغاز شود. خطر تکفیریهای «داعش»، همه طرفها را به تفکر وادار کرد.
از عربستانسعودی صدایی متفاوت از گذشته شنیده شده و در خود عراق که محور اصلی ماجراست، رویهای متفاوت به چشم میخورد. غرب بهویژه آمریکا که همواره خود را موظف میداند در مسایل امنیتی عراق دخالت کند، واکنشهایی متفاوت دیده میشود که آخرین آن، سخنان دو روز قبل اوباماست که دارای اهمیت استراتژیک است. پایان بنبست سیاسی عراق با معرفی حیدر عبادی و سپس بهنتیجهرسیدن جریانهای سیاسی قدرت بر سر ترکیب کابینه وحدت ملی، گام بااهمیت دیگری در برونرفت از بحران اخیر است.
در واقع رهبران عالی عراق و مشاوران منطقهای و بینالمللی که در چینش کابینه جدید نقش داشتند دقت بسیار بالایی را به خرج دادهاند و تلاش کردهاند تمامی چهرهها و ظرفیتهای ملی و مدعیان حضور در قدرت، در وزارتخانهها و سمتهای مختلف کابینه حضور داشته باشند. در این میان نباید فراموش کرد که کردها و شیعیان در ادوار گذشته، اعتراض چندانی به تقسیم قدرت در عراق نداشتند و این اهل سنت بودند که بارها در مراحل مختلف، عدمرضایت خود از میزان نقش و حضور در کابینه و ساختار قدرت را اعلام کرده بودند.
تعبیر آنها این بود که شهروند درجه یک عراق نیستند. بر این اساس روند جدید و ترکیب کابینه که پیرو طرح آیتالله سیستانی شکل گرفته و به نتیجه رسید با نگاه به اصل رضایتمندی اهل سنت است. ترکیب کابینه وحدت ملی و توزیع قدرت ملی در نهاد ریاستجمهوری با حضور معاونانی چون علاوی و النجیفی -که پرونده درخشانی در ریاست مجلس گذشته ندارد - و حتی ایفای نقش شخص مالکی، بیانگر توجه به توزیع قدرت است. استمرار این روند و گامهای واقعی در شکلگیری وحدت، با جذب نیروهای اجتماعی که متاسفانه گرایش به «داعش» دارند یا اراده برخورد با تروریستهای تکفیری را از دست دادهاند، تکمیل خواهد شد. همه باید توجه داشته باشند برخورد با «داعش» صرفا در برخورد نظامی خلاصه نشود. اینکه دولت عراق و وحدت ملی ایجادشده، سبب تقویت ارتش برای شکست «داعش» در میدان نبرد شود، البته شرط لازم است اما شرط کافی نخواهد بود.
باید راههای پیچیده رفتاری این گروه خشن در یارگیری را شناخت، تفکر همراهی و گرایش به آنان را با استدلال از میان برد و همه راههای نفوذ تفکر سلفیگری تکفیری را با کار فکری و فرهنگی بست. همه طرفهای درگیر در عراق باید احساس پیروزی و برد داشته باشند خصوصا میان اهل سنت، این روند باید مضاعف شود. البته با توجه به رفتار قرون وسطایی و دافعه گروهک تروریستی مذکور، میتوان امید داشت که آنها علاوه بر میدان نظامی، در حوزههای دیگر نیز منزوی شوند. نکته پایانی که نیازمند توجه است اینکه همه اینها، گامی بااهمیت اما نخستین گام مبارزه با افراطیگری تکفیری است. سالها باید برای حلشدن ریشهای شرایط مذکور، تلاش کرد. باید با توسعه اقتصادی و فرهنگی، گفتوگوی مذاهب و فرق با یکدیگر، توجه کشورهای خاورمیانه به منافع منطقهای و جهانی، همچنین رفتارهای سازنده دیپلماتیک، بر جهل و جمود از هر نوع آن غلبه کرد.
ابتکار:از بوسه هاشمی تا تصویرسازی رسانهای از رهبران انقلاب
«از بوسه هاشمی تا تصویرسازی رسانهای از رهبران انقلاب»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم شایان ربیعی است که در آن میخوانید؛جهان امروز به واسطه حکمرانی رسانهها، جهان تصورها و تصویرهاست و افراد جوامع بر اساس تصویرهای رسانهای، اشخاص، رویدادها و گفتمانها را قضاوت میکنند. تصویرهای رسانهای وبه ویژه گفتمان بازنمایی شده در آنها درباره حکومتها و چهرههای سیاسی، بیشترین اثرگذاری ممکن را در نحوه قضاوت افکار عمومی جهان دارد و هم از این روست که موفقیت در ارائه یک تصویر جهان شمول و انساندوستانه میتواند، حمایت حداکثری افکار عمومی جهان را به دنبال داشته باشد. از این رو بدیهی به نظر میآید که ساز و کار اداره یک کشور، بدون توجه به این موضوع مهم، دوام و قوام چندانی نخواهد داشت و دولتها و حکومتها نیازمند ارائه یک تصویر خوشایند از خود هستند تا از این رهگذر ضریب نفوذ و اثرگذاری خود در جوامع را افزایش دهند.
در این باره پرداختن به تصویرهایی که رسانههای داخلی از گفتمانها و چهرههای سیاسی کشور ارائه میدهند قابل تأمل و بررسی است.
تردیدی نیست که رسانههای منتسب به احزاب و گروههای سیاسی مختلف در بازنماییهای خود سعی دارند حزب متبوع خود را به خواستها و آرمانهای مردم نزدیکتر و رقبا را دورتر تصویر کنند و البته عرف و قاعده بازی سیاسی در رسانههای جناحی نیز چیزی خارج از این نیست. از این رو موضوع مورد اشاره در یادداشت حاضر، نحوه بازنمایی نمادهای انقلاب اسلامی در رسانهها است که علی القاعده نباید بهرهگیری جناحی از آنها ممکن و مجاز باشد.
یکی از مهمترین نمادهای انقلاب اسلامی در ایران، جایگاه و شخصیت رهبر انقلاب است. نگاهی اجمالی به استقبال گسترده رسانهها و شهروندان از تصویر بوسه آیت الله هاشمی رفسنجانی بر پیشانی رهبر انقلاب در بیمارستان، ما را به این موضوع مهم رهنمون میکند که چرا مخاطبان ایرانی تا این اندازه از تصویر این بوسه استقبال کردند؟ آیا انتظار دیدن این تصاویر برای مخاطبان رسانهها دور از ذهن بود؟
در واقع پاسخ را باید در دل بازنماییهای رسانهای جستجو کرد. آنجا که رسانههای جناحی و حتی رسانههای بزرگی همچون تلویزیون و رادیو در ارائه تصویرهای خود از این دو چهره اصلی انقلاب، سعی در یارکشی سیاسی داشته و با ایجاد شکاف رسانهای در رابطه آنان، تصور وجود اختلاف و فاصله را به مخاطبان القاء کردهاند.
افزون بر این با توجه به این که رسانههای بزرگ ایران عمدتا تحت مدیریت یک جناح و در برخی از موارد در دست تندروهای آن جناح است، در بیشتر موارد و بنا به مصالح گروهی این جناح، تصویرهایی ناکامل و ناتمام از شخصیتهای انقلاب و گفتمانهای تاریخی-سیاسی ایران ارائه شده است.
برای مثال نگاهی به تیترها و تصویرهای صفحه اول این رسانهها در چند سال گذشته ممکن است این موضوع را در ذهن برجسته کند که گویی رهبر انقلاب اسلامی، شخصیتی دست نایافتنی، خشک و عمدتا رسمی است و صد البته که تکرار و تداوم این نوع بازنمایی زمینه را برای تثبیت این کلیشههای شخصیتی در قضاوت و ذهنیت سازی مخاطبان فراهم کرده است.این در حالی است که صفات انسانی،شوخ طبعانه و دوستانه رهبر انقلاب اسلامی کمتر در این رسانهها بازنمایی شده و یا دست کم بازنمایی این صفات هم طراز با صفات پیشین، برجسته سازی نشده است.
توجه به انتخاب تیترهای رسانههای نامبرده پس از سخنرانیهای رهبر انقلاب و مقایسه آن با تیترهای انتخاب شده دیگر رسانهها به خوبی نشان دهنده این موضوع و سطح تفاوت در بازنماییها است.
از این رو باید توجه داشت که این نوع بازنماییها نه تنها ناقص و ناکامل است، بلکه میتواند از یک سو مخاطب ایرانی رسانهها را مجاب به قضاوتی نادرست درباره شخصیت رهبر انقلاب کند و از سوی دیگر تصویر جمهوری اسلامی و شخص رهبر انقلاب را به صورتی غیرواقعی در افکار عمومی جهان تعریف و تبیین کند.با این وجود انتشار خبر جراحی و تصاویری از رهبر انقلاب بر تخت بیمارستان در رسانهها، موجب برجسته شدن تصویر بازنمایی شده از صفات انسانی ایشان شد؛ به بیان سادهتر ایرانیان به صورتی غیر مسقتیم مخاطب این پیام شدند که رهبر انقلاب، یک انسان هم نوع با آنها است و همچون سایر انسانها ممکن است بیمار گردد و نیاز به درمان داشته باشد. انسانی همچون سایر انسانها که برخلاف تصور رسانههای سیاسی، همیشه در حال سخنرانی و موضع گیری نیست و به شیوهای مردم گونه به زندگی انسانیاش نیز ادامه میدهد وحتی ترجیح میدهد به جای بیمارستان خصوصی در بیمارستانی دولتی درمان شود و مهم ترین دغدغه ایشان رعایت حال بیماران دیگر نیز میباشد.
باید توجه داشت که این پیام انسانی نهفته در تصاویر منتشر شده از رسانهها، حس همذات پنداری مخاطب با تصویر بازنمایی شده را تقویت میکند و موجب افزایش قرابتهای گفتمانی میان مخاطبان و سوژههای بازنمایی شده میشود، همچنان که درباره انتشار تصاویر رهبر انقلاب این اتفاق افتاد.
لازم است تا رسانهها به دور از جنجالهای سیاسی، در بازنمایی تصویر نمادهای انقلاب اسلامی به ویژه چهرههای شاخص انقلاب از جمله رهبری، دقت نظر بیشتری داشته باشند. چه اگر امروز این گونه بود، مخاطبان شبکههای اجتماعی و حتی مخاطبان رسانههای رسمی از انتشار ویدیوی بوسه آیت الله هاشمی بر پیشانی رهبری از صداوسیما و تصویر آن در رسانههای مجازی و چاپی، شگفت زده نمیشدند.
آرمان:بورسیههای غیرقانونی با 3هزار تخلف
«بورسیههای غیرقانونی با 3هزار تخلف»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم جوادهروی است که در آن میخوانید؛بحث 3هزار بورسیه غیرقانونی که در سالهای گذشته انجام گرفته مدتی است توجهات را به خود جلب کرده است. در این راستا باید اذعان داشت به دلیل تخلفات محرزی که در پروندههای این بورسیهها انجام پذیرفته، هم دولت و هم مجلس نسبت به این مسئله حساس شدهاند که بر این اساس تحقیقات و مطالعاتی انجام گرفت و امروز برای همه مشخص و مبرهن است که این بورسیهها تخلف بوده است اما در مورد جوانب امر بررسیهای دقیقی لازم است که باید صورت بگیرد. اگر پیگیری تخلفات در 3هزار پرونده بورسیه تا دیروز تنها از سوی معاونت دانشجویی وزارت علوم و کمیسیون آموزش مجلس مورد بررسی قرار میگرفت امروز همه دستگاههای فعال در عرصه علمی و پژوهشی و به ویژه دستگاههای نظارتی مانند دیوان محاسبات، وزارت دادگستری و همچنین شخص رئیسجمهور این مسئله را به دقت دنبال مینمایند.
بنابراین با توجه به آن که دستگاههای مختلف در حال حاضر به این مسئله ورود پیدا کردهاند این تصور و انتظار به وجود میآید که دیگر تعللی در این زمینه صورت نپذیرد و به صراحت اعلام شود که آیا تخلفی صورت گرفته است یا خیر و در نهایت آنچه را که به ضرسقاطع میتوان اجحاف در حق نخبگان کشور دانست و حقوق بسیاری از افراد را ضایع کرده است مورد بررسی دقیق قرار گیرد و با متخلفان نیز برخورد قضایی شود. لازم به ذکر است، از آنجایی که دستگاههای نظارتی به این مسئله ورود پیدا کردند نمایندگان مجلس شورای اسلامی نیز با تشکیل کمیتهای از 5نماینده که اعضای کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی هستند این تخلف را مورد بررسی قرار میدهند که باید تاکید کرد این مسئله عدم ورود نمایندگان دیگر به این پرونده نیست.
به عبارت دیگر هرچند این کمیته وظیفه رسیدگی به پرونده بورسیههای غیرقانونی را به عهده گرفته است اما هرکدام از نمایندگان میتوانند بهشخصه این مسئله را پیگیری نمایند. با توجه به اینکه انتقاداتی نسبت به اعضای این کمیته وجود دارد اما از آنجایی که دستگاههای نظارتی نیز در حال پیگیری این پرونده هستند تصور نمیشود این کمیته بتواند سلایق شخصی را در احراز واقعیت دخالت دهد. در رابطه با تعداد متخلفین در پرونده بورسیهها که برخی آن را کمتر از 100نفر میدانند نیز این اعتقاد وجود دارد که اساس این بورسیهها بدین دلیل که بر اساس آزمون نبوده خطاست؛ بنابراین کسانی که بدون آزمون وارد دوره دکترا شدند هیچ توجیهی نمیتوانند برای این مسئله در نظر بگیرند. همچنین از منظر کسانی که این مستندات را بررسی کردهاند فرایند این 3هزار بورسیه فرایندی کاملا تخلفپذیر نشان میدهد.
دنیای اقتصاد:حجم مبنای بیمبنا
«حجم مبنای بیمبنا»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم غلامرضا سلامی است که در آن میخوانید؛تقریبا نیم قرن از آغاز به کار بورس اوراق بهادار در ایران میگذرد؛ ولی مانند بسیاری از نهادهای اقتصادی کشور هنوز در مراحل طفولیت به سر میبرد یا با آن مانند یک طفل نوپا رفتار میشود. حداقل طی 25سال اخیر که از آغاز فعالیت جدی و مجدد بورس گذشته است، شاهد بسیاری از تصمیمات خلقالساعه در این بازار بودهایم. برای مثال مخالفت شدید و مانعتراشی بورس در افزایش سرمایه شرکتها را تجربه کردهایم که نه تنها با معیارهای علمی و منطقی منافات داشته است، بلکه علنا با انباشت سرمایه ملی در ستیز بوده است.
اما یکی از بحثبرانگیزترین تصمیمات مسوولان بورس طی دو دهه اخیر ابداع پدیدههای نوظهور حجم مبنا و دامنه نوسان تکتک سهام (و نه مجموع سهام) بوده است. این تصمیمات که ظاهرا بهمنظور حفظ حقوق سهامداران جزء اتخاذ شده بود اجازه نمیداد که اولا قیمت یک سهم در یک روز حداکثر 2 درصد (و بعدا 4 درصد) افزایش یا کاهش داشته باشد و ثانیا این حد نوسان ناچیز نیز در صورتی پذیرفته میشد که نسبت به کوچکی و بزرگی شرکت و سهام شناور آن، تعداد معینی از آن سهام در یک روز معامله میشد.
برای مثال اگر شخصی که در مضیقه نقدینگی قرار دارد براساس اطلاعات موجود در بازار و تحلیلهای علمی پیشبینی کند که قیمت سهام در اختیار وی، 30 درصد بالاتر از قیمت تابلو ارزش دارد و اشخاص دیگری نیز وجود دارند که این سهام را با این قیمت خریداری کنند، در آن صورت با در نظر گرفتن این ابداعات اعمال شده، این شخص ناچار است داراییهای خود را به ثمن بخس در اختیار خریداران آگاه قرار دهد و از آنجا که دارندگان دیگر این سهم با اطلاع از قیمت واقعی آن حاضر به عرضه این سهم نیستند، بنابراین به دلیل عدم انجام معامله در حد حجم مبنای در نظر گرفته شده، شخص مورد نظر نه تنها در آن روز قادر نیست سهم خود را به قیمت واقعی به فروش برساند، بلکه در روزها و ماههای بعد نیز این امکان برایش به وجود نخواهد آمد. همین مثال را میتوان در مورد سهامی که ارزش واقعی آن به مراتب پایینتر از قیمت تابلو است، تکرار کرد.
این نوع نگرش علاوهبر آنکه باعث میشود اشخاص مستاصل در بازار بهشدت متضرر شوند و در مقابل اشخاص فرصتطلب و حرفهای رانتهای عظیمی را نصیب خود سازند، موجب آن شده است که اعداد و ارقام موجود در تابلوی بورس بسیاری از مواقع منعکسکننده قیمت واقعی سهام نباشند که در این صورت تنها خاصیت بورس؛ یعنی کشف قیمت نیز فاقد معنی میشود.خوشبختانه بهنظر میرسد مسوولان بورس اوراق بهادار با تصمیمی شجاعانه قصد حذف پدیده حجم مبنا و دامنه نوسان قیمت سهام را دارند. امید است که این اقدام پویایی لازم را در بورس اوراق بهادار تهران ایجاد کندو موجب آن شود که بسیاری از سهام متروکه و فاقد تحرک بورس پس از ماهها و بعضا سالها قیمت واقعی مورد داد وستد قرار گرفته و دارندگان گرفتار آنها، آنها را از حبس اموال خود نجات دهد.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد