خودم هستم، خادم بچهها.
کودکی خودتان چگونه گذشت؟
خیلی خوب بود، خیلی خوب. همهاش بازی بود.
مثلا؟
الک دولک، تشکیل گروههای دعوا در کوچه... بدآموزی ندارد؟
نه. بفرمایید.
یک جوی آب در محله ما بود که حالا خشک شده. آنجا سد درست میکردیم و آب بازی میکردیم.
بچههای الان هم همین طورند؟
نه، آنها کمتر میدوند.
چرا؟
چون باید ببینند کی پدر و مادر فرصت میکنند آنها را ببرند پارک.
خاطرهای از کتاب درسی؟
یادم هست که دارا توپ داشت و من نداشتم.
شعر چیست؟
شعر زبان است.
آموزش؟
تلاش برای بالا بردن آگاهی دیگران.
آموزش از طریق شعر؟
شعر باید خیالانگیز باشد.
آموزنده چطور؟
میتواند باشد یا نباشد.
پنج واژه پرکاربرد در شعرهای شما؟
گل، شادی و کلماتی با مفهوم شعر و دوستی. حالا 5 تا نشد.
تا به حال چند شعر گفتهاید؟
نمی دانم.
اولین شعر؟
در ده دوازده سالگی گفتم. این طور شروع میشد: به به چه میوههایی...
بوی ماه مهر؟
قیصر.
بوی کتابهای نو؟
بعلاوه بوی لباس نو مساوی است با پاره شدن هر دو در همان روز اول مدرسه.
مدرسه رفتن؟
پایان سه ماه انتظار.
صبح زود بیدار شدن؟
یادم نمی آید خواب مانده باشم.
خاطره صبح برفی؟
از میان برفها راه باز میکردند. ما هم در آن میان راه میافتادیم سمت مدرسه. توی سر و کله هم میزدیم و خوش میگذراندیم.
دوست دارید منظره پنجره اتاقتان چه باشد؟
کاش دفتری داشتم که رو به گل و سبزه باز میشد، اما ندارم.
قصه؟
خود زندگی است.
بچه بودید قصههایی که میگفتند را باور میکردید؟
بیشتر پدر و مادرم را باور میکردم تا قصهها.
چه قصههایی برایتان میخواندند؟
از شاهنامه و مثنوی مولوی برایم قصه میخواندند.
کدام سن را بیشتر دوست دارید؟
اگر بگویم همه دورههای زندگیام را دوست دارم فکر میکنید نگاهم شاعرانه است.
واقعا این طور نیست؟
مهم نیست، بچهها دعا کنند از پس باقی عمر هم بربیایم.
بچههای حالا با بچههای قدیم چه فرقی دارند؟
فرقی ندارند.
واقعا؟
شاید زبانشان کمی فرق میکند. مثل زبان کودکان ایرانی که با کودکان انگلستان فرق میکند. وگرنه بچهها در همه دورهها و همه مکانها مثل هم هستند.
تصویرگری؟
کمک به انتقال داستان.
انار؟
من با انار زندهام. میوه مورد علاقهام است.
وقتی «صد دانه یاقوت» را میگفتید به انار نگاه میکردید؟
توی جبهه نشسته بودم. یک انار دستم بود. دانههایش مرا یاد گردنبند مرحوم مادرم انداخت.
«مثل غنچه بود آن روز»؟
واقعا آن روز مثل غنچه بود. این که بعدا چه شد... نمیدانم.
موقع سرودنش چه حال و هوایی داشتید؟
یادم آمد که خودم دانشآموز بودم. میخواستم شعری بگویم که بچهها را با شیرینی آن اتفاق آشنا کند.
وقتی اولین بار شعرتان را در کتاب درسی دیدید؟
راستش حس خاصی نداشتم. نمیتوانستم بگویم آی من کار مهمی کردم.
معلم بودن؟
دلم میخواست معلم شوم، نشد. برای همین شاعر شدم.
لالایی؟
دلم میخواهد بعد از سالها وقتی میخواهند از من یاد کنند بگویند رحماندوست لالاییهای جدیدی ساخت.
قصههای قدیمی خوب بودند یا قصههای حالا؟
قصههای قدیمی انسانیت داشتند. به همین دلیل خوب بودند.
قصههای حالا ندارند؟
اگر داشته باشند خوب است، ولی اگر فقط محدود به جنگولک بازیهای فرم و این طور چیزها باشد فایده ندارد.
فولکلورهای ایرانی چه طعمی دارند؟
انار و تمشک و باقلوای یزدی.
قصه باید آدم را خواب کند یا بیدار؟
باید خواب آدم را هم تبدیل به بیداری کند.
سیاست؟
خوشم نمیآید.
کتابهایی که نوشتهاید در کتابخانهتان کنار هم است؟
بله، یک آرشیو دارم.
حستان از ردیف شدن آنها؟
دو حس متضاد. یکی این که وای من چقدر کار کردم و دیگری این که نکند در این کتابها چیزی وجود داشته باشد که مرا بدهکار کسی کند.
قصههای شاهنامه؟
هر وقت از نظر حسی کم میآورم میروم سراغ شاهنامه.
بچهها باید شعر از بر کنند؟
نه. باید لذت ببرند. اگر شعر، شعر باشد خودش در خاطر میماند.
زمان تحصیل اوضاع ریاضیتان چطور بود؟
خیلی خوب بود. فکر میکردند عاقبت مهندس میشوم.
چرا نشدید؟
ادبیات را دوست داشتم. معلمم هم گفت ادبیات نان ندارد، برو ریاضی.
خب واقعا نان نداشت؟
چرا. خدا را شکر راضی هستم. نانم را خدا برایم کنار گذاشته بود. چه آنجا و چه اینجا.
نقالی دیدهاید؟
فراوان.
تفاوتش با قصهگویی؟
قصهگو همذاتپنداری ایجاد میکند. نقال فقط تعریف میکند.
کارکرد ادبیات چیست؟
کمک به زندگی بهتر.
بچهها باید بیشتر بازی کنند یا بیندیشند؟
بازی کنند.
اگر اتاق فرمان دنیا دست یک قصهگو بود؟
خوب نمیشد. مینشست قصه تعریف میکرد و مردم گوش میدادند. کارهای دنیا معطل میماند.
طبیعت؟
مادر است.
فکر میکنید یک روز طبیعت را به نابودی میکشانیم؟
بله. ما موجوداتی هستیم که مادر خودمان را میخوریم.
خب پس کی تمامش میکنیم؟
فکر میکنم بشریت عاقل شود.
اگر یک بزهکار را ببینید که شعر شما را از بچگیاش به یاد دارد؟
این اتفاق افتاده است.
تعریف کنید.
کسی که ماشینم را سرقت کرده بود وقتی با من مواجه شد یکی از شعرهایم را از بر خواند.
چه حسی داشتید؟
متاسف شدم که شعرهایم برای او مفید نبوده است.
حاضرید کودکی مجرمان را به یادشان بیاورید؟
حاضرم بروم بنشینم و با آنها حرف بزنم و کودکیشان را یادآوری کنم.
کودکانی که از تحصیل محروم هستند؟
متاسفم که نمیتوانند نوشتههایم را بخوانند.
مادر؟
آغوش. بغل.
هنوز پدر و مادرها برای بچههایشان قصه میخوانند؟
یواش یواش دارند به لزوم این کار پی میبرند.
واقعا لازم است؟
هم برای خودشان خوب است و هم بچههایشان.
شماره تلفنهای قصهگو؟
هر چیزی که بخواهد جای پدر و مادر را بگیرد بد است.
وقتی مهمانی میروید بچهها از شما میخواهند شعر و قصه بخوانید؟
مفصل. قبلترها بیشتر بود. حالا بچهها بزرگ شدهاند.
خسته نمیشدید؟
نه. کنار بچههای خودم مینشاندمشان و قصه تعریف میکردم.
چرا وقتی بزرگ میشویم دیگر قصههای کودکی باورمان نمیشود؟
چون بد میشویم.
یعنی چی؟
بزرگترها، بزرگی بسته و محدود خودشان را به بچهها تحمیل میکنند.
قدرت تخیل بچههای این زمانه بیشتر شده است؟
پرورش پیدا کرده، ولی مهم استفاده کردن از آن است. استفاده نمیشود.
چرا ؟
برنامهای برایش نیست. سیستمهای آموزشی مبتنی بر تخیل بچههاست، ولی بسیار کم است.
فولکلورهای قدیمی حقایق زندگی روزمره را عریانتر میگویند؟
بله. بچهها باید خیلی چیزها را بدانند. سخت نباید گرفت. یک لولو خرخره درست کردیم و خودمان از آن میترسیم.
دقیقتر توضیح میدهید؟
مادربزرگ من مکتب دار بود. روی همان کرسی که درباره قصه ازدواج و نامزدی قهرمانهای قصهاش حرف میزد، طهارت گرفتن را هم یاد میداد.
بدآموزی ندارد؟
اگر این چیزها بدآموزی داشته است پس لابد همه ما بزرگترها الان بد هستیم و صلاحیت آموزش به بچهها را نداریم.
اصلا تا حالا نکته بدآموزی هم در قصههای قدیمی دیدهاید؟
بعضی از داستانها به درد بچهها نمیخورد.
مثلا؟
این که فلانی روی سر چهل نفر روغن داغ ریخته است یا صد نفر را کشته است.
باز هم شعر کودک میگویید؟
تا به حال توقفی ایجاد نشده است.
در آینده چطور؟
امیدوارم تا وقتی بلدم بگویم و بعد دیگر شعر نگویم.
زندگی شاعران با دیگران فرق دارد؟
برخی میخواهند این را القا کنند، ولی درست نیست. شاعران هم مثل بقیه مردم.
آخرین روز زندگی یک شاعر؟
مثل بقیه روزها. مگر کسی میداند کی قرار است بمیرد؟
دوست دارید قصه زندگی شما را یک نویسنده کودک بنویسد یا یک نویسنده دیگر؟
یک نویسنده کودک نوشته است، نپسندیدهام. بخش کودکی را باید نویسنده کودک بنویسد و بخش بزرگسالی را نویسنده بزرگسال.
آخرین سوال؛ شهریور؟
پایان امید برای سفر رفتن.
الناز اسکندری- چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد