نزدیک هشت سال است که در زندان هستم. هنوز هم خجالت میکشم بگویم چه کسی را کشتم. ای کاش همان روز خودکشی میکردم و راحت میشدم. آدمی که پدرش را بکشد، لیاقت زندگی ندارد.
چرا پدرت را کشتی، اختلافی با هم داشتید؟
اختلاف داشتیم اما خیلی جدی نبود، میدانستم حل میشود اما آن زمان آنقدر حالم بد بود که اشتباه بزرگ را مرتکب شدم.
درگیری تو و پدرت به چه دلیل بود؟
من از پدرم پول قرض کردم و به دروغ به او گفتم میخواهم این پول را در کاری سرمایهگذاری کنم که درآمدش خیلی زیاد است اما بعد از مدتی پدرم فهمید دروغ گفتهام و پولش را خواست و من با او درگیر شدم. پول را خرج کرده بودم و چیزی نداشتم که بدهم. بعد هم پدرم را کشتم.
پول را خرج چه کاری کرده بودی؟
خرج عیاشیهای خودم. اعتیاد داشتم و خرجم بالا بود. مجبور بودم از جایی مواد تهیه کنم.
چند سال بود مواد میکشیدی؟
به سال نمیرسید اما چون حتی سیگار هم نمیکشیدم و یکدفعه شروع به مصرف شیشه و کراک کردم، حالم خیلی بد شد و وضع روحی و روانیام کاملا به هم ریخته بود.
چه مشکلی در زندگیات داشتی که به سمت مواد مخدر رفتی؟
من فرد مومن و نمازخوانی بودم و در مسجد فعالیت میکردم، همه به من اعتماد داشتند و اهالی محل با هر مشکلی مواجه میشدند، از من کمک میخواستند، حتی در خانواده خودم هم آدم بسیار معتمدی بودم تا اینکه یک نفر به من پیشنهاد کرد در یک شرکت هرمی فعالیت کنم. او گفت این طوری پول خوبی به دست میآورم. با اینکه خیلی حلال و حرام برایم مهم بود اما شیطان گولم زد و قبول کردم وارد این شرکت شوم. از طرفی چون عدهای از دوستانم هم وارد این شرکت شده بودند قبول کردم که وارد این شرکت بشوم. جلسات زیادی برگزار میشد و ما هم در آن جلسات بودیم حتی از اعضای خانوادهام هم پول زیادی گرفته بودم.همه چیز خیلی خوب پیش میرفت. در آن شرکت سرمایهگذاری کرده بودیم. من حتی کسانی را دیده بودم که از این طریق خیلی پولدار شده بودند. من هم میخواستم از این راه به پول برسم اما چند ماه بعد شکست خوردم و به جایی رسیدم که همه زندگیام را از دست دادم و بدهکار شدم.
یعنی همین شرکت هرمی باعث شد معتاد شوی؟
در واقع شرکت باعث شد. وقتی پولهای ما را گرفتند و هیچچیز هم ندادند، بدبخت شدم. چون هرچه در زندگیام داشتم، برای این کار گذاشته بودم. وضع مالی خوبی هم نداشتم که جبران کنم. با دوستانی که در همان جلسات شرکت هرمی آشنا شده بودم، دور هم جمع میشدیم و صحبت میکردیم تا راهی پیدا کنیم. اما همه ما زندگیمان را از دست داده بودیم و بشدت تحت فشار بودیم و سعی میکردیم فشار را کم کنیم تا این که یک روز به من پیشنهاد کردند شیشه بکشم. میگفتند اگر شیشه مصرف کنی، حالت بهتر میشود. آن یک بار شیشه کشیدن مصیبت زندگیام را آنقدر زیاد کرد که به تباهی مطلق افتادم.
خانوادهات از اعتیادت خبر داشتند؟
بعد از مدتی متوجه شدند. از آن زمان دیگر هیچکدام از اعضای خانوادهام با من ارتباط برقرار نمیکردند و کسی دوستم نداشت. دوستان نزدیکم هم از من دوری میکردند و زندگیام به طور کامل به هم ریخته بود. با این حال حاضر نبودم اعتیاد را کنار بگذارم. گاهی فکر میکنم شاید با این کار میخواستم خودم را تنبیه کنم.
ازدواج هم کرده بودی؟
بله ازدواج کرده بودم، اما زمانی که بازداشت شدم، همسرم از من طلاق گرفت و فرزندم را هم با خودش برد. من مدتهاست فرزندم را ندیدهام و خیلی دلم برایش تنگ شده است.
درباره قتل بگو، حادثه چطور اتفاق افتاد؟
پدرم اصرار میکرد پولش را بدهم و من هم چون پولی نداشتم بدهم، تصمیم گرفتم او را بکشم. با سلاحی که از قبل تهیه کرده بودم به محل کارش رفتم و او را به قتل رساندم.
یعنی سلاح خریدی تا پدرت را بکشی؟
سلاح را از قبل خریده بودم؛ چون خوشم میآمد سلاح داشته باشم. دچار توهم شده بودم و فکر میکردم سلاح میتواند کمکم کند تا بتوانم در آرامش زندگی کنم. وقتی با پدرم دعوا کردم، سلاحم را برداشتم و در حالی که دچار توهم شیشه بودم تصمیم گرفتم او را بکشم و با شلیک گلوله او را به قتل رساندم.
گفتی در محل کار پدرت، او را کشتی، کسی جلوی تو را نگرفت؟
کسی متوجه نشد من آنجا هستم. من میدانستم پدرم چه زمانی تنهاست. بارها به محل کارش رفته بودم. کسی متوجه نشد گلولهها را من شلیک کردم.
چطور دستگیر شدی؟
دستگیر نشدم، خودم را تسلیم کردم. دو ماه از این ماجرا گذشته بود. همه خواهران و برادرانم گریه میکردند و ناراحت بودند. آنها قاتل را نفرین میکردند عذاب وجدان شدیدی گرفته بودم و نمیتوانستم تحمل کنم. آنقدر عذاب میکشیدم که دوبار تصمیم گرفتم خودکشی کنم، اما نتوانستم تا اینکه یک روز به کلانتری رفتم و گفتم پدرم را کشتم. با خودم گفتم حالا که نمیتوانم خودم را مجازات کنم، بگذار خواهران و برادرانم این کار را بکنند.
سالها طول کشید تا رضایت بگیری. چطور توانستی این کار را بکنی؟
علت اینکه رسیدگی به پروندهام طولانی شد، این بود که یکی از برادرانم سالها قبل گم شد و دیگر پیدایش نکردیم. با اینکه به پلیس و بیمارستانها هم خبر دادیم، اما از سرنوشت او اطلاعی به دست نیاوردیم و دادستانی هم میگفت تا ولیدم پیدا نشود، پرونده آماده رسیدگی نیست.
البته خواهران و برادرانم هم حاضر نبودند رضایت بدهند تا اینکه یک روز برادر بزرگم به دیدنم آمد و گفت فقط در صورتی رضایت میدهند که من اعتیادم را ترک کنم. البته در زندان فرصت اینکه معتاد باشی وجود ندارد و من هم از روزی که وارد زندان شدم، مواد را کنار گذاشتم. به برادرم گفتم ترک کردم. او میخواست مطمئن شود و به همین دلیل با مسئولان زندان صحبت کرد و آنها گفتند من واقعا ترک کردهام و زندانی خوبی هستم. اینطور شد که بقیه را هم آورد که رضایت بدهند.
حالا چه احساسی داری؟
راستش را بخواهید من اصلا احساس خوبی ندارم. حالم خوب نیست و گاهی فکر میکنم ای کاش قصاص میشدم. من فرزند بدی برای پدرم بودم. وقتی یاد روزهای خوب زندگیمان و کمکهای پدرم میافتم، از خودم شرمنده میشوم. با این حال به این هم فکر میکنم که شاید پدرم مرا بخشید چون سعی کردم آدم خوبی باشم و اعتیاد را کنار گذاشتم. او تنها آرزویش این بود که من اعتیاد را ترک کنم، میگفت برای خودت زندگی سالمی درست کن و آنقدر خودت و دیگران را به عذاب نینداز. من اعتیادم را ترک کردم، اما تاوان آن بسیار سنگین بود. میدانم بعد از این هم زندگی سختی خواهم داشت و ذرهای از عذاب وجدانی که تحمل میکنم کم نخواهد شد.
تصمیم داری از زندان که آزاد شدی، چه کنی؟
اول سر قبر پدرم میروم و از او حلالیت میخواهم و بعد هم سراغ فرزندم میروم که میدانم این روزها زندگی سختی دارد و بیپدری بدجوری آزارش داده است. بعد هم شغلی برای خودم پیدا میکنم تا طوری زندگی کنم که از این به بعد باعث شرمندگی کسی نشوم. فرزندم نمیداند من کجا هستم. همیشه به این فکر میکنم که بالاخره یک روز میفهمد و از من میپرسد چرا این کار را کردم و من جوابی برای او ندارم. بخشیده شدم اما هرگز نمیتوانم خودم را ببخشم. میدانم هیچوقت هیچچیز مثل گذشته نخواهد شد و تا روزی که بمیرم، این عذاب با من خواهد بود. (ضمیمه تپش)
مریم عفتی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد