ثقوری، نماینده دادستان تهران دراین باره میگوید: آرش یک سال قبل در پی نزاع با جوانی به نام مرتضی او را با شلیک گلوله به قتل رسانده است. به گفته آرش، وی شناختی از مرتضی نداشت اما چون همراه طلبکار او مقابل منزل متهم رفته بود، وی را با شلیک گلوله به قتل رساند. آن طور که تحقیقات ما نشان میدهد، متهم به یکی از دوستانش به نام کاظم بدهکار بود و زمانی که برای دریافت طلبش به خانه او رفت، توسط متهم تهدید شد و به همین دلیل دوست خود را همراهش برد که رویارویی این دو باعث قتل مرتضی ـ دوست مرد طلبکار ـ شد.
ثقوری در ادامه میگوید: متهم در تحقیقات متعدد چه در اداره آگاهی و چه در بازپرسی به قتل اعتراف کرده و گفته است قبلا تهدید کرده بود این کار را انجام میدهد.همین گفتهها نشان از آن دارد که متهم با نقشه قبلی سلاح خریده و قصد داشته طلبکارش را به قتل برساند. بنابراین قتلی که وی مرتکب شده، برخلاف اعترافاتش اتفاقی نبوده و او با آگاهی کامل دست به این قتل زده است. در واقع او قصد داشت از دوست طلبکارش زهرچشم بگیرد و به همین دلیل هم مرتکب قتل شد.
نماینده دادستان تهران توضیح میدهد: اعترافات متهم تنها دلیل ما برای اثبات قتل توسط او نیست و فقط یکی از دلایل است. نظریه کارشناسان اسلحهشناسی درباره گلولهای که به مقتول شلیک شده، حاکی است که گلوله از سلاح متهم شلیک شده و نظریه پزشکی قانونی در خصوص علت تامه مرگ که نشان میدهد مقتول به دلیل اصابت گلوله بر بدن و قطع شریان حیاتی جان خود را از دست داده و گفتههای شاهدان پرونده از دلایل دیگری است که از سوی دادستانی جمعآوری و در نهایت به صدور کیفرخواست منجر شده است. ضمن اینکه متهم صحنه قتل را نیز بازسازی کرده است.
با توجه به دلایلی که ذکر شد و دیگر قرائن موجود و درخواست اولیای دم، طبق قانون درخواست صدور حکم دارم.
مرجان لقایی
فرزندم بیگناه بود
مادر مقتول میگوید فرزندش بیگناه کشته شده و خواهان مجازات قاتل است.او میگوید: کاظم به پسرم گفته بود از کسی طلب دارد و برای گرفتن طلبش، مقابل خانه او میرود. او از پسرم خواسته بود همراهیاش کند و پسرم هم با وی همراه شده بود. آنطور که کاظم میگفت، آنها باور نداشتند متهم به سمتشان شلیک کند. وقتی پسرم مقابل خانه متهم رفت، بدون اینکه درگیری ایجاد شود، متهم به سمت او تیراندازی کرد. مرتضی هیچ تقصیری نداشت. او حتی به متهم اعتراضی هم نکرده بود و طلبی هم از او نداشت. آنها حتی همدیگر را نمیشناختند و نمیدانم این مرد چطور و به چه دلیل پسرم را کشت. متهم فردی است که در کار قاچاق مواد مخدر فعالیت میکرد و درگیریهایی هم به همین دلیل به وجود آورده بود. او پسرم را کشت و باید کشته شود. او باید بداند ما چه زجری را تحمل میکنیم و زجر کشیدن خانوادهاش را هم ببیند. من میدانم با قصاص او پسرم زنده نمیشود اما این خواسته همه اعضای خانواده است و متهم باید تاوان کارش را پس بدهد. آدم کشتن راحت نیست وقتی کسی به همین راحتی فردی را که نمیشناخته میکشد، چطور میتوان آزادش گذاشت تا در شهر بچرخد. من نمیتوانم او را ببخشم و درخواستهایش هم فایدهای ندارد و اگر دادگاه تشخیص دهد قتل عمدی است، از مجازات او صرفنظر نمیکنم.
این زن ادامه میدهد: از وقتی پسرم به قتل رسید، انگار همه ما کشته شدیم. حالا ما مردههای متحرکی هستیم که فقط نفس میکشیم اما دیگر زندگی نمیکنیم. ما مرتضی را خیلی دوست داشتیم. من بعد از مرگ فرزندم دیگر توان زندگی کردن ندارم و تا پایان عمرم عذاب خواهم کشید و چیزی آرامم نمیکند جز مجازات متهم.
اختلاف حساب
آرش اتهامش را قبول دارد و میگوید قبلا اخطار داده بود دست به قتل خواهد زد: من و کاظم اختلاف حساب داشتیم و من پولی نداشتم تا بدهی او را بپردازم. به کاظم گفتم نزدیک خانه من نیاید. او خیلی مرا تحت فشار گذاشته بود. تذکر دادم که این رفتارش صحیح نیست. به او گفتم سلاح دارم و اگر بیاید او را میزنم؛ همین که تا حالا آمده و در محل آبروریزی راه انداخته بس است و من دیگر چنین رفتارهایی را تحمل نمیکنم. حالم اصلا خوب نبود. خیلی عصبی بودم و دارو خورده بودم تا آرام شوم اما فایدهای نداشت. شیشه هم مصرف کرده بودم. کاظم میدانست وقتی حالم بد است به چه روزی میافتم و چه کارهایی از دستم برمیآید با این حال گفت یا پولم را میدهی یا خودت را پول میکنم. من نمیخواستم پولش را بخورم، کمی مهلت میخواستم باید حالم بهتر میشد تا بتوانم مشکلاتم را حل کنم اما کاظم اصلا به حرف من اعتنایی نداشت.
متهم ادامه میدهد: روز حادثه کاظم با من تماس گرفت و گفت برای گرفتن پولش میآید. از او خواستم این کار را نکند. گفتم اگر بیایی اتفاق بدی میافتد.قصدم این نبود که تهدید کنم فقط میخواستم به او بگویم وضع روحی بدی دارم و ممکن است دست به هرکاری بزنم. البته انکار نمیکنم پشت خط با هم جرو بحث کردیم بعد هم با خودم فکر کردم دیگر همه چیز تمام شد و کاظم نمیآید.
متهم در پاسخ به این سوال که آیا کاظم گفته بود به محل سکونتش خواهد رفت؟ میگوید: گفت میآید اما فکر نمیکردم این کار را بکند؛ چون میدانست دروغ نمیگویم. وقتی آمدند عصبیتر شدم آنقدر که نتوانستم خودم را کنترل کنم. دعوا که راه افتاد، نفهمیدم چه شد که تیر شلیک کردم و اصلا چرا به مرتضی شلیک کردم. این را هم نمیدانم. فقط میخواستم آنها را از مقابل خانهام دور کنم. خیلی عصبی بودم همه بدنم میسوخت انگار در آتش بودم و باید کاری میکردم که آرام شوم.
اگر قصدی در کار نبود و اگر آرش فقط تحت شرایط نامساعد روحی و روانی مرتکب قتل شده، پس چرا سلاح در خانهاش نگهداری میکرد و چرا دوستش را از قبل تهدید کرده بود؟آرش در پاسخ به این سوالات میگوید: سلاح را برای کشتن کاظم نخریده بودم. از مدتها پیش آن را داشتم. فکر هم نمیکردم هرگز از آن استفاده کنم ولی چون کارم جوری بود که خطر زیاد داشت، آن را خریده بودم. آن روز هم فقط تهدید کردم، حتی سلاح را آماده نکرده بودم. به هرحال قبول دارم اشتباه کردم.
او ادامه میدهد: سالهای زندگیام را در تباهی گذراندم، راه اشتباه رفتم و اتفاقاتی که برایم میافتاد مرا هرچه بیشتر در اشتباه فرو میبرد و عذابم میداد. اولین خطا آغاز تباهی بود و دیگر هیچ راه برگشتی نداشتم. هر بار برای جبران اشتباه قبلی به سمت اشتباه بزرگتری میرفتم و اینطور بود که در یک مرداب گرفتار شدم و آنقدر فرو رفتم که حالا غرق شدهام. دفاعی هم ندارم، حرفی هم نمیتوانم با اولیای دم بزنم. همه چیز مشخص است. شلیک گلولهای که از سلاح من بود باعث مرگ او شد. نیازی به آزمایش و این کارها نبود. من خودم قبول دارم که چه کردهام و از همان ابتدا هم همه چیز را توضیح دادم. آدم کشتم و باید مجازاتش را هم تحمل کنم اما حرف این است که زمان حادثه واقعا حالم بد بود. در شرایط عادی قرار نداشتم مواد روانگردان مصرف کرده بودم. حالت گیجی و عصبانیت زیادی داشتم. مواد هم این حالت را تشدید کرده بود. در آن مدت حتی با خانواده خودم رفتار درستی نداشتم. آنها را هم خیلی اذیت کردم و از این رفتارم بشدت پشیمان هستم ولی کاری از دستم برنمیآید. امیدوارم توبهام قبول شود و اولیای دم هم قبول کنند که تاوان دیگری از من بگیرند.
آرش در پایان میگوید: منتظر مرگ بودن کار بسیار سختی است و من هر روز بیشتر از روز قبل در حال از بین رفتن هستم. راستش فکر میکنم عذابی که میکشم فقط به خاطر قتلی که مرتکب شدم، نیست. من زندگی خیلی از جوانان را تباه کردم و حالا تاوان آنها را پس میدهم. افرادی که در زندان منتظر قصاص هستند، کورسوی امیدی دارند و امیدوارند حتی در لحظات آخر زمانی که طناب هم دور گردنشان است، بتوانند رضایت بگیرند اما من مورد خشم خداوند هستم؛ چون کارهای بد زیادی کردم و هیچ امیدی به زندگی ندارم و فکر میکنم زندان انتهای راه من است.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد