گفت‌وگو با زنی که به همدستی در قتل متهم است

نامزدم مقصر است

مهیار می‌گوید بابت قتل شرمنده است و اعتراضی به رای دادگاه ندارد

آماده برای مجازات

خانه دایی، بازی‌های کودکانه و جیغ‌ کشیدن‌های لادن هنوز در خاطر مهیار مانده‌ است. آن زمان هیچ‌کدام نمی‌دانستند روزی زندگی روی تلخ خود را نشانشان خواهد داد که پسرعمه با چاقو دختردایی​اش را مقابل چشمان فرزندش بکشد. حالا لادن کشته شده و مهیار که عذاب وجدان شدیدی دارد، از دادگاه درخواست کرده هرچه سریع‌تر اعدامش کنند. پرونده این قتل دو هفته پیش در شعبه 71 دادگاه کیفری‌ استان تهران رسیدگی شد.
کد خبر: ۷۲۵۷۰۰

ثقوری، نماینده دادستان تهران درباره این پرونده می‌گوید: یک سال قبل زنی که همسایه مقتول بود، با پلیس تمــــاس گرفت و گــــفت لادن در خانه‌اش به قتل رسیده‌ است. بلافاصله ماموران به خانه زن جوان اعزام و متوجه شدند قاتل سر این زن را از تنش جدا و بعد از سرقت اموال باارزش او، منزل را ترک کرده‌ است. تلخ‌تر از قتلی که اتفاق افتاده، حضور فرزند دو ساله مقتول در زمان قتل بود. این کودک شاهد همه خشونتی بود که علیه مادرش اعمال شده‌ بود. زن همسایه که موضوع را به پلیس گزارش داده، گفته ‌است: صدای گریه ممتد کودک را شنیدم. لادن نسبت به فرزندش خیلی حساس بود و نمی‌گذاشت او گریه کند و وقتی دیدم چندین دقیقه ‌است بچه گریه می‌کند، شک کردم و به خانه لادن رفتم تا ببینم چه اتفاقی افتاده ‌است که سر از تن جدا شده لادن را دیدم و در حالی‌که شوکه شده بودم،موضوع را به ماموران خبر دادم.

نماینده دادستان ادامه می‌دهد: با شروع تحقیقات، پدر مقتول، خواهرزاده‌اش مهیار را به عنوان مظنون معرفی و عنوان ‌کرده بود چون مهیار اعتیاد دارد، فکر می‌کنم قتل دخترم کار او باشد. همین گفته سرنخی برای ماموران شد و آنها توانستند بعد از چند روز مهیار را دستگیر کنند. او در بازجویی به قتل اعتراف و علت آن را تهیه پول برای خرید مواد مخدر عنوان کرد. هرچند مهیار بسیار جوان است، اما از مدت‌ها قبل به مواد اعتیاد پیدا کرده و بعد از این‌که از سوی خانواده‌اش طرد شد، دست به اعمال مجرمانه دیگر نیز زد.پدر لادن بعد از مرگ دخترش به​طرز مشکوکی گم شد و تحقیقات ماموران برای پیدا کردن او به جایی نرسیده ‌است.

نماینده دادستان درباره این‌که درصورت نبود یکی از اولیای ‌دم، پرونده چه سرنوشتی خواهد داشت، توضیح می‌دهد: وقتی تحقیقات بی‌نتیجه ماند و سرنخی از پدر مقتول پیدا نشد، رئیس قوه ‌قضاییه از طرف پدر مقتول درخواست قصاص متهم را مطرح کرد که تقدیم دادگاه شده ‌است. بنابراین پرونده نقصی ندارد و من به عنوان نماینده دادستان درخواست مجازات برای متهم را براساس مدارک موجود تقدیم کرده‌ام.

زندگی در شوک

مادر لادن از روزهای سخت نبودن دخترش می‌گوید: وقتی به ما گفتند لادن کشته شده، شوک بزرگی به خانواده وارد شد. کودک دوساله‌اش، شوهرش و شوهر من همگی با کشته ‌شدن لادن، کشته شدیم. او دختر بسیار معصومی بود و غیر از خوشبختی خانواده‌اش به چیز دیگری فکر نمی‌کرد. لادن و مهیار وقتی بچه‌ بودند، خیلی با هم دوست بودند، اما رفت‌وآمد ما از زمانی که مهیار معتاد شد، قطع شد، چون مهیار چند بار برای گرفتن پول پیش شوهرم رفته بود، فکر کردیم سراغ لادن هم رفته باشد و این​طور بود که شوهرم به خواهرزاده‌اش شک کرد.

این زن در ادامه می‌گوید: وقتی مشخص شد مهیار عامل اصلی قتل است و دخترم را به​طرز فجیعی به قتل رسانده است، همسرم خیلی ناراحت شد و دیگر نتوانست غصه را تحمل کند. هر روز بی​هدف از خانه بیرون می‌رفت و پس از ساعاتی به خانه برمی​گشت. او یک روز رفت و دیگر نیامد. هرچه دنبالش گشتیم او را پیدا نکردیم. شوهرم از غصه دخترمان این​طور شد. همه ما از بین رفتیم. دامادم خودش از فرزندش مراقبت می‌کند و از وقتی لادن مرده، وضع روحی او هم به​هم ریخته ‌است. مگر پول چقدر ارزش داشت که مهیار به خاطر آن دخترم را از ما گرفت؟ او را نمی‌بخشم و می‌خواهم قصاص شود. او باید به سزای عملش برسد.

مجازاتم کنید

مهیار می‌خواهد هرچه زودتر قصاص شود. او می‌گوید: تنها آرزویی که دارم، این است که خانواده دایی‌ام مرا قصاص کنند. اگر زودتر حکم را اجرا کنند،​ لطف بزرگی در حق من کرده​اند. هر کار قانونی هم که قرار است انجام بدهم، قبول می‌کنم.

او ادامه می‌دهد: کارگر بودم و درآمد داشتم، اما به خاطر اعتیاد وضع مالی خوبی نداشتم. شیشه و کوکائین مصرف می‌کردم. ظرف چند سال، از پسری که همه دوستش داشتند به پسری تبدیل شدم که دیگر کسی نمی‌خواست حتی ببیندش، نه خانواده‌ام و نه دایی​ام که زمانی می‌گفت من مثل پسرش هستم.

هیچ‌کس به من پول نمی‌داد و خماری خیلی اذیتم می‌کرد. روز حادثه تصمیم گرفتم سراغ لادن بروم و از او پول بگیرم. او مثل خواهرم بود و همیشه با مهربانی با من رفتار می‌کرد، حتی زمانی که کسی دیگر آدم حسابم نمی‌کرد. با خودم گفتم به خانه‌اش می‌روم و می‌گویم پول می‌خواهم و او هم می‌دهد. می‌دانستم روزها در خانه‌ تنهاست و شوهرش سر کار می‌رود. زنگ در خانه را زدم. وقتی باز کرد و مرا دید، تعجب کرد، اما سعی داشت خودش را کنترل کند. گفتم کمی پول می‌خواهم، گفت ندارد. با هم جر و بحث کردیم و او فریاد زد تا کمک بگیرد، من هم ترسیدم. عصبی شده‌ بودم و خماری خیلی فشار آورده‌ بود، دستانم را روی گلویش گذاشتم و فشار دادم. بعد با چاقو سرش را بریدم و گردنبند و انگشتر و النگوهایش را درآوردم و هرچه پول در خانه داشت، برداشتم و فرار کردم.

متهم به قتل ادامه می‌دهد: زمانی که این اتفاق می‌افتاد، اصلا حواسم به بچه ‌نبود. به او فکر نمی‌کردم، فقط به مواد فکر می‌کردم. وقتی پول و طلاها را برداشتم و از خانه بیرون رفتم، اول کمی مواد خریدم و مصرف کردم حالم که کمی بهتر ‌شد، تازه فهمیدم چه کاری کرده‌ام. خیلی شرمنده ‌شدم. خجالت کشیدم و از این‌که چنین کاری کرده‌ام، وحشت‌زده‌ شدم. مدتی مخفی شدم، طلاها را هم فروختم و مواد کشیدم. بعد که پولم تمام شد، تصمیم داشتم ‌خودکشی کنم که شناسایی و بازداشت شدم. شرایطم آن قدر بد بود که همه فهمیده‌ بودند برای پول مواد ممکن است دست به جنایت بزنم، اما خودم این موضوع را نفهمیده ‌بودم. در زندان بود که متوجه‌ شدم چقدر از انسانیت فاصله گرفته‌ام. من بودم که باعث شدم دایی‌ام سرنوشت مبهمی پیدا کند. او گم شد چون نمی‌توانست غم مرگ دخترش را تحمل کند. خیلی احساس تنهایی می‌کنم. خودم زندگی‌ام را نابود کردم و کسی در این میان مقصر نیست. حالا هم تنها خواسته‌ام از اولیای‌ دم این است که مرا کمک کنند. نبخشند و قصاصم کنند.

مهیار از معدود متهمانی ‌است که می‌گوید قصد ندارد برای بخشش اقدامی بکند.او می‌گوید: هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم تا این حد انسان پستی بشوم. سزای چنین آدمی مرگ است و من باید هرچه زودتر بمیرم. چند بار در زندان اقدام به خودکشی کردم، اما نشد و زنده ماندم. فقط منتظر اجرای حکم هستم و می‌دانم مرگ تنها چاره درد من است. نمی‌خواهم طلب بخشش کنم. می‌خواهم بمیرم. از خانواده‌ام خواسته‌ام برای جلب رضایت با زن‌دایی‌ام صحبت نکنند و بگذارند تصمیمش را که قصاص است اجرا کند. من در حق او و نوه‌اش و دامادش بشدت بد کردم.

قضات بعد از محاکمه‌ این متهم وارد شور شدند و دقایقی بعد نظر خود را اعلام کردند. آنها مهیار را به اتهام قتل،سرقت و جنایت بر میت به قصاص، زندان و دیه محکوم کردند. مهیار قصد ندارد به این رای اعتراض کند و می‌گوید: انتظاری جز این هم نداشتم. من به رای اعتراضی ندارم. متاسفانه پولی ندارم به اولیای‌دم بدهم و به همین خاطر هم درخواست دارم آنها از دیه بگذرند و شرایطی را فراهم کنند تا زودتر قصاص شوم. ای‌کاش زمانی که فرار کرده و به شهرستان رفته‌ بودم، خودکشی می‌کردم. وقتی زندگی‌ مرا آزار می‌دهد پس مردن بهتر است. در زندان هم آن قدر دارو می‌خورم که بیشتر روز را می‌خوابم و بیدار نیستم. این​طور به کسی آسیبی نمی​رسانم. آن قدر شرمنده زن‌دایی و نوه‌اش هستم که حتی نمی‌توانم به صورتشان نگاه کنم.

مرجان لقایی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها