برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح شنبه

آقای ظریف! واقعاً تحریم‌ها اثر ندارد؟

برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح سه شنبه

5 ستاره های ایرانی!

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «دورنمای مذاکرات وین»،«این تهدید را به فرصت تبدیل کنید»،« 5 ستاره های ایرانی!»،«مجلس دهم با اکثریتی کارآمد!»،«نقطه تعیین کننده مذاکرات هسته‌ای»،«سناریوی انگلیسی سلفی‌گری»،«کوبانی و مسوولیت ایران و ایرانی»،«محور اتّحاد؛ عامل اختلاف»،«طبیب اقتصاد غیر‌رقابتی»،«اوباما و بحران عراق»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۷۲۷۲۷۹
5 ستاره های ایرانی!

خراسان:دورنمای مذاکرات وین

«دورنمای مذاکرات وین»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم امیرحسین یزدان پناه است که در آن می‌خوانید؛مذاکرات هسته‌ای‌ نیویورک 2014 برخلاف مذاکرات سال پیش در این شهر، خیلی به چشم افکار عمومی نیامد. همین به چشم نیامدن هم باعث شد تا تحلیل‌های‌ متفاوت و گاه متناقضی درباره نتایج آن شکل بگیرد. برخی آن را شکست خورده توصیف کردند و برخی دیگر موفقیت آمیز. حتی دکتر روحانی که در آخرین نشست خبری خود در نیویورک گفته بود پیشرفت مذاکرات بسیار بسیار کند بوده است، هفته گذشته از اتفاق نظر ایران و 1+5 در موضوعات اصلی خبرداد و گفت که اختلافات جزئی است. اما این همه ماجرای مربوط به مذاکرات طی 2 هفته اخیر نیست و در حالی که تا همین یک ماه پیش طرف‌های‌ مذاکره کننده هرگونه احتمال تمدید مذاکرات را منتفی می‌دانستند طی روزهای اخیر تحلیلگران غربی این طور نوشتند که آمریکا در منطقه بحران زده غرب آسیا به ایران نیاز دارد و لاجرم می‌خواهد از طریق تمدید کردن مذاکرات و احتمالا یک توافق موقت دیگر، در تعامل با ایران باقی بماند. این‌ها اما فضای اصلی نیست که امروز و فردا در وین شاهد خواهیم بود.

تنها 40 روز تا پایان مهلت توافق ژنو مانده و واقعیت این است که اگر قرار است در 3 آذر پای توافق نهایی امضا شود، که بعید به نظر می‌رسد و بیان دلایلش در این مجال نمی‌گنجد، در مذاکراتی مانند آن چه امروز و فردا در وین رخ می‌دهد، باید توافقات جدی درباره نقاط باقی مانده اختلافی انجام شود. اما آیا انجام می‌شود؟ به این سوال با اطلاعاتی که دوطرف داده اند نمی‌توان به صراحت پاسخ گفت. چه این که دو طرف درباره توافق‌های‌ نیویورک چیزی نمی‌گویند هرچند پس از مذاکرات در این شهر، وزیرخارجه روسیه صراحتا گفته بود که دوطرف تا 95 درصد به توافق رسیده اند اما شرایط به گونه‌ای‌ است که به نظر می‌رسد امروز در نشست‌های‌ تخصصی و فردا در نشست سیاسی ظریف و کری قرار است دو طرف برای 40 روز باقی مانده یکدیگر را ارزیابی کنند نه این که به نتیجه قطعی برسند. ارزیابی از تصمیم هایی که باید بگیرند تا اگر قرار است توافقی انجام شود، از حالا تا 40 روز دیگر مقدماتش فراهم شود.

در این میان رخدادهایی هست که نمی‌توان آن‌ها را کنار گذاشت و تنها به موضوعات اختلافی (ادامه غنی سازی و لغو تحریم ها) فکر کرد. آمریکایی‌ها به یکی از این تحولات بیشتر وابسته اند. آن‌ها حدود20 روز دیگر یک انتخابات مهم در کنگره دارند. اوباما از دیدگاه فعالان سیاسی این کشور و حتی برخی دموکرات ها، یک شکست خورده در حوزه سیاست خارجی این کشور تلقی می‌شود و تنها حوزه‌ای‌ که می‌تواند ورق را برای او و هم حزبی‌های‌ دموکراتش برگرداند، همین مذاکرات هسته‌ای‌ است. چه این که ائتلاف ضد داعشی که تشکیل داده تا کنون نتیجه‌ای‌ نداشته و عملا افکار عمومی شاهد هستند که داعش پیشروی می‌کند. از این منظر اگر قرار باشد تحولی پای صندوق‌های‌ رای به کار آن‌ها بیاید نتایج همین مذاکرات است که در فاصله 3 هفته تا انتخابات کنگره انجام می‌شود اما این همه ماجرا نیست.

درست است که از همین حالا تحلیل‌های‌ معتبر آمریکایی شکست حزب حاکم و روی کار آمدن جمهوری خواهان، به خصوص در سنا، را پیش بینی می‌کنند ولی واقعیت این است که تعداد این کرسی‌های‌ مورد اختلاف به اندازه 6-7 کرسی است که گرچه مهم و حیاتی است ولی ممکن است پای صندوق‌ها اتفاقات دیگری رخ بدهد که به نفع دموکرات‌ها و اوباما باشد و از این دیدگاه برای آمریکایی‌ها منطقی نیست که با خبرهایی که از مذاکرات می‌رسد و تحلیل‌های‌ پشت سرآن، روندی که برای تبلیغات انتخاباتی دارند را برهم بزنند و عملا به پیش بینی هایی که از شکست شان می‌شود جامه عمل بپوشانند. چه این که بر فرض محال هر توافقی انجام شود تفسیرهای مخالفان به اوباما اجازه نخواهد داد تا از آن به سود خودش استفاده کند. از این منظر در این مذاکرات 2 روزه نمی‌توان انتظار یک نتیجه مهم داشت.

البته نتیجه مهمی که آمریکایی‌ها گرفته اند و اوباما و کری در ماه‌های‌ اخیر مدام آن را تکرار می‌کنند این ادعا است که «برای اولین بار» برنامه هسته‌ای‌ ایران را به عقب رانده اند و شاید فعلا برای آن‌ها صلاح این باشد که همین شعار را برای تبلیغات تکرار کنند تا این که سکوت فعلی که درباره مذاکرات ایجاد شده است را برهم زنند و لاجرم تحلیل‌های‌ مخالفان و موافقان آغاز شود. نکته دومی که مذاکرات امروز و فردا را تحت تاثیر قرار داده است، آژانس و مذاکرات این نهاد با ایران است.

آن‌ها در تازه ترین گزارش خود از پیشرفت اندک گلایه کرده اند و حتی یک ماه پیش گفته اند در طرحی که مدنظر دارند ممکن است یک‌سال طول بکشد تا وظایفی که بر عهده آن هاست را به طور کامل درباره ایران انجام دهند. آژانس هنوز درباره چالش برانگیزترین سوالاتش که همان مطالعات ادعایی است، بازهم ادعاهای تکراری قبلی خود را تکرار می‌کند و با سابقه‌ای که آژانس دارد دورنمای بستن این پرونده در این نهاد تاریک است. خلاصه این که به نظر می‌رسد امروز و فردا نشست‌های‌ وین از یک بابت مهم خواهد بود و آن هم این که این دورنما را به دوطرف خواهد داد که آیا می‌توانند برای 40 روز آینده به یک توافق قطعی فکر کنند یا نه؟

جمهوری اسلامی:این تهدید را به فرصت تبدیل کنید

«این تهدید را به فرصت تبدیل کنید»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛نصیحت امام خمینی که همواره به مسئولین سفارش می‌کردند از تفرقه بپرهیزند و با توسل به اتحاد و همدلی کارها را به پیش ببرند، یک توصیه معمولی نبود. این نصیحت که در طول 10 سال رهبری امام، همواره بر زبان ایشان جاری بود، یک برنامه راهبردی بود که امروز بعد از گذشت 26 سال از رحلت ایشان، اهمیت آن بیش از هر زمان دیگری نمایان شده است.

بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی در تشریح چگونگی وضعیت رویاروئی مستکبران با ملت‌های تحت ستم، بارها این نکته را مورد تأکید قرار دادند که این، جنگ میان حق و باطل است که هرگز پایان نخواهد پذیرفت.

امروز، در صحنه جهان اسلام به ویژه خاورمیانه، بالا گرفتن جنگ میان حق و باطل را عیناً مشاهده می‌کنیم. این صحنه کاملاً نشان می‌دهد جبهه کفر با تمام توان و تمام قد در برابر جبهه اسلام قرار گرفته و برای سوزاندن ریشه اسلام از هیچ ترفندی فروگذار نیست. در این صف آرائی، آنچه حساس‌تر و اثرگذارتر است، استفاده ابزاری دشمن از مرتجع‌ترین و جاهل‌ترین قشر مسلمانان به عنوان نمایندگان اسلام واقعی و رویارو قرار دادن آن با اسلام ناب و انقلابی است. اگر جبهه کفر با همان چهره واقعی خود و درحالی که نقابی بر چهره ندارد به صحنه بیاید و در مقابل اسلام و مسلمانان صف‌آرائی کند، تکلیف مسلمانان روشن است. کسی در ضرورت ایستادگی در مقابل کفر ذره‌ای تردید نخواهد کرد و در صحنه شفاف کارزار نیز همه می‌دانند چه می‌کنند و با چه هدفی می‌جنگند. اما امروز صحنه رویاروئی چنان مه‌آلود و تیره و تار است که بسیاری افراد در تشخیص حق و باطل دچار اشتباه می‌شوند و به جای اینکه به روی دشمن شمشیر بکشند، آن را بر فرق دوست فرود می‌آورند.

هیلاری کلینتون، وزیر خارجه سابق آمریکا در کتابی که اخیراً با نام "گزینه‌های دشوار" منتشر کرده، اعترافات جالبی در زمینه غافلگیر شدن آمریکا در برابر بیداری اسلامی و انقلاب‌های مردمی در جهان عرب دارد و سپس با صراحت اعلام می‌کند که برای رهائی از مشکلات و دشواری‌های پدید آمده از ناحیه بیداری اسلامی به ایجاد گروه تروریستی داعش متوسل شدیم. وی می‌نویسد: "با بعضی دوستان توافق کردیم که به محض اعلام تأسیس داعش، این گروه به رسمیت شناخته شود. توافق شده بود دولت اسلامی عراق و سوریه (داعش) در تاریخ 5/7/2013 (12/4/1392) اعلام شود و ما منتظر اعلام تأسیس بودیم تا ما و اروپا هرچه سریع‌تر آنها را به رسمیت بشناسیم. مصر قلب جهان عرب و اسلام است و ما تلاش داشتیم از طریق اخوان المسلمین و داعش این کشور را تحت کنترل در آورده و تقسیم کنیم و پس از آن به کشورهای حوزه خلیج فارس برویم."

یکماه و نیم قبل نیز یک فعال سیاسی سلفی مصری گفته بود: به همراه "ابوبکر بغدادی" که اکنون خود را خلیفه مسلمین می‌داند و سرکردگی داعش را برعهده دارد مدتی در زندان گوانتانامو در اختیار آمریکا بوده و ابوبکر بغدادی به صورت کاملاً غیرعادی و مشکوکی از زندان آزاد شده و با کمک‌های مالی و تجهیزاتی آمریکا در عراق فعال شد و مدتی به صورت یک عامل نفوذی در میان گروه‌های تکفیری برای آمریکا جاسوسی می‌کرد و سرانجام سر از گروه داعش در آورد و اکنون خود را خلیفه مسلمین می‌داند!

اینها اسناد روشنی هستند که نشان می‌دهند آمریکا و سایر قدرت‌های غربی با استفاده ابزاری از متحجرترین و جاهل‌ترین افراد مسلمان، اقدام به شعله‌‌ور ساختن جنگ میان کشورهای اسلامی و ملت‌های مسلمان کرده‌اند تا از رهگذر این آتش‌افروزی به اهداف استعماری خود برسند. غربی‌ها با این ترفند، دولت‌های اسلامی را ضعیف می‌کنند، مسلمانان را به دست خودشان به قتل می‌رسانند، بیت المال مسلمین را برای خرید سلاح از غرب و ریختن خون مسلمانان هزینه می‌کنند، زمینه را برای تغییر جغرافیای کشورهای اسلامی فراهم می‌نمایند، راه را برای چپاول و غارت ثروت‌های کشورهای اسلامی توسط استعمارگران هموار می‌کنند، منطقه را برای رژیم صهیونیستی امن می‌سازند، فرصت مبارزه را از ملت‌های انقلابی می‌گیرند و در نهایت مانع رشد و بالندگی اسلام ناب می‌شوند.

اینهمه سود برای کشورهای غربی و اینهمه زیان برای ملت‌های مسلمان که به عبارت روشن‌تر، تقویت جبهه کفر و تضعیف جبهه اسلام است، فقط با غفلت دولت‌ها و ملت‌های مسلمان و مشغول بودن مسلمانان به منازعات داخلی بر سر قدرت و جنبه دنیائی ممکن و میسر می‌شود. ساده‌تر و صریح‌تر اینکه ما مسلمانان با اختلافات داخلی خود به رونق جبهه باطل کمک می‌کنیم و زمینه را برای تضعیف جبهه حق فراهم می‌سازیم. این، درست نقطه مقابل توصیه امام خمینی است، توصیه‌ای که همواره مورد تأکید بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی بود و امروز دوراندیشی آن یگانه دوران برای همه به اثبات رسیده است.

اکنون جناح‌های سیاسی داخل کشور، بر سر یک دوراهی سرنوشت ساز قرار دارند که باید با درایت و هوشیاری یکی از آنها را انتخاب کنند. یک راه، همین است که می‌روند و به اندک بهانه‌ای به جان طرف مقابل می‌افتند و عرصه را به همدیگر تنگ می‌کنند و مردم را نیز از خودشان و کارائی و درایت و تدبیر خودشان مأیوس می‌کنند. راه دیگر، تلاش برای پیدا کردن راه‌های تفاهم و همدلی و کاهش فاصله ا‌ست، راهی که با عقل و منطق و تدبیر سازگار و منطبق است و علاوه بر آنکه مصالح کشور و ملت را در بردارد، منافع خود جناح‌ها را نیز تأمین خواهد کرد.

امت اسلامی و از جمله ملت ایران به عنوان بخشی از این امت، اکنون در یکی از حساس‌ترین مقاطع تاریخی خود قرار دارد. جبهه کفر با کمک و همراهی مهره‌های منطقه‌ای خود که در بسیاری از کشورهای اسلامی زمام حکومت را دردست دارند و با استفاده ابزاری از جاهل‌ترین و قشری‌ترین عناصر مسلمان درحال تقویت خود و تهدید کردن اسلام است. تسلط تروریست‌های تکفیری بر بخش‌هائی از عراق و سوریه و لیبی و نفوذ آنها در بسیاری کشورهای دیگر، راه را برای سلطه هرچه بیشتر استعمارگران بر کشورهای اسلامی هموار می‌کند و لطمه‌های شدیدی به چهره اسلام وارد خواهد ساخت. ما مسلمانان، حتی اگر برای اسلام هم دل نسوزانیم و فقط به فکر دنیای خودمان باشیم نیز نباید در برابر این خطر بزرگ بی‌تفاوت بمانیم و نباید اجازه بدهیم اختلافات داخلی در کشورها زمینه را برای عملی‌تر شدن این تهدید فراهم سازد.

جمهوری اسلامی ایران می‌تواند با تحکیم وحدت و انسجام داخلی، الگوی خوبی برای سایر کشورها و ملت‌ها باشد. عقلای قوم در ایران باید این مهم را جدی بگیرند و با تلاش و پیگیری، راه را برای تحقق وحدت امت اسلامی که از آرزوهای همیشگی مصلحان جهان اسلام است هموار سازند و تهدید کنونی را به فرصت تبدیل کنند، این وحدت می‌تواند شیشه عمر تکفیری‌ها را بشکند، نقشه‌های شیطانی اربابان آنها را نقش بر آب کند و ملت‌های مسلمان را در مسیر بیداری چنان استوار نماید که بتوانند استقلال و سعادت دنیا و آخرت خود را تأمین نمایند.

رسالت:نقطه تعیین کننده مذاکرات هسته‌ای

«نقطه تعیین کننده مذاکرات هسته‌ای»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حنیف غفاری است که در آن می‌خوانید؛دور جدید مذاکرات دوجانبه و سه جانبه میان مقامات ایرانی، آمریکایی و نمایندگان اتحادیه اروپا در وین از سر گرفته می شود. این مذاکرات در حالی صورت می گیرد که در جریان مذاکرات هسته ای ایران و اعضای 1+5 در نیویورک شاهد پیشرفت کند مذاکرات و باقی ماندن برخی نقاط اختلافی بودیم. نقاط اختلافی اصلی را " نحوه برداشته شدن تحریمهای ظالمانه علیه ایران" و " ظرفیت غنی سازی" تشکیل می دهد. در این میان موضوع تعیین ظرفیت غنی سازی در ایران تابعی از نوع مواجهه غرب با مسئله کلیدی " تعیین نیازهای اساسی ایران" است. در خصوص مذاکرات اخیری که در وین برگزار می شود چند نکته قابل ذکر است:

1- مذاکرات پیش رو در وین به صورت همزمان "نقطه تعیین کننده" و " نقطه آشکار ساز" در رسیدن به توافق نهایی هسته ای میان ایران و اعضای 1+5 محسوب می شود. به عبارت بهتر، با توجه به زمان اندک باقی مانده تا پایان ضرب الاجل دوم تعیین شده پس از اقدام مشترک( امضای توافقنامه ژنو) ، عدم پیشرفت ملموس در مذاکرات اخیر به معنای عدم امضای توافق نهایی تا سوم آذر ماه ( زمان پایانی ضرب الاجل دوم ) محسوب می شود. از این رو مذاکرات اخیر از اهمیت قابل توجهی در معادله چندمجهولی مذاکرات هسته ای ایران و اعضای 1+5 محسوب می شود. غرب تا کنون دو فرصت مهم را جهت اتخاذ "تصمیم واقعی" در راستای رسیدن به توافق نهایی از دست داده است. یکی از این فرصتها در جریان مذاکرات وین 6 و دیگری در جریان مذاکرات نیویورک از دست رفت. مقامات کاخ سفید و تروییکای اروپایی در جریان این 2 دور از مذاکرات نشان دادند که همچنان قدرت اتخاذ تصمیم مهم و واقعی در راستای رسیدن به نقطه تفاهم را ندارند. اساسا چندمجهولی شدن معادله هسته ای میان ایران معلول تکرار ادعاهای واهی غرب علیه فعالیتهای صلح آمیز هسته ای ایران، بازی پارادوکسیکال همه اعضای 1+5 در صحنه مذاکرات و اراده آمریکا مبنی بر پیچیده کردن این معادله گویا بوده است. همین مسئله سبب شده است تا علی رغم پیشرفتهای صورت گرفته در مذاکرات، شاهد شکل گیری دوری باطل در خصوص نقاط اختلافی باشیم.

از بین رفتن این دور باطل، که از آن به عنوان باطل السحر مذاکرات هسته ای یاد می کنیم، صرفا در سایه گذار اعضای 1+5 از رویکرد ایستا و بازدارنده فعلی امکان‌پذیر خواهد بود. 2- جمهوری اسلامی ایران مواضع خود در خصوص نقاط اختلافی را به صورت واضح و مشخص برای طرف مقابل تشریح کرده و به قول آقای دکتر روحانی رئیس جمهور کشورمان همه تعدیلهای لازم را پای میز مذاکره صورت داده است. بر این اساس در موضوع نیازهای اساسی و بحث ظرفیت غنی سازی، مسئله نیروگاه اراک و فردو، تحقیقات هسته ای ، نحوه برداشته شدن تحریمها و روال عادی سازی پرونده هسته ای ایران و .....شاهد اتخاذ مواضعی شفاف و گویا از سوی تیم مذاکره کننده هسته ای کشورمان بوده ایم.در جریان مذاکرات هسته ای وین و نیویورک ، کاخ سفید و سه کشور اروپایی هنوز به درک صحیح و شفافی از میزان نیازهای اساسی ایران در حوزه غنی سازی دست نیافته اند.این در حالی‌است که اساسا منبع و مرجع تشخیص نیازهای اساسی جمهوری اسلامی ایران در حوزه غنی سازی بر عهده خود کشورمان است. بر این مبنا،واشنگتن و تروییکای اروپایی اساسا قدرت محاسبه و تشخیص نیازهای عملی و اساسی ایران در این حوزه را ندارند.تاسیسات آب سنگین اراک و نیروگاه بوشهر از نیازهای اساسی ایران است. از سوی دیگر قرارداد تامین سوخت نیروگاه بوشهر از سوی روس ها تا سال 2021 خاتمه خواهد یافت . اینکه ایران در خصوص نحوه تولید سوخت برای دوره پس از این قرارداد چه تصمیمی خواهد گرفت بیش از اینکه به دیگران مربوط باشد در حوزه تصمیمات ملی ایرانیان قرار دارد. زمانی‌که ایران توان تولید سوخت مورد نیاز خود را دارد چه دلیل و منطقی برای صرف‌نظر از تولید داخلی و مبادرت به ورود از خارج وجود دارد.

این قاعده در خصوص رفع تحریمها و پروسه زمانی مترتب بر آن نیز صادق است. تحریمهای یکجانبه و چند جانبه ظالمانه اعمال شده علیه جمهوری اسلامی ایران باید به محض انعقاد توافق نهایی میان طرفین برداشته شود. در صورت امضای توافقنامه نهایی، دیگر اساسا رفع گام به گام و تدریجی تحریمها معنا و مفهومی نخواهد داشت. توافقنامه موقت ژنو نشان داد که طرح گام به گام نمی تواند موفق باشد چرا که ایران این آمادگی را دارد که تمام تعهدات خود را به صورت دفعی و یکجا انجام دهد.ایران از طرف مقابل انتظار دارد به تبع اقدام ایران تحریمهای یکجانبه و چندجانبه را به طور کامل ملغی کند.در این خصوص بهانه جویی طرف مقابل در خصوص امکان ناپذیر بودن از بین بردن تحریمهای شورای امنیت بهانه ای بیش نیست!

3-شاید تنها تمییز دهنده مذاکرات هسته ای اخیر در نیویورک با دیگر ادوار مذاکرات، طرح و ارائه طرح های ابتکاری و جایگزین برای رسیدن طرفین به توافق نهایی باشد. بدیهی است که در این طرح های ابتکاری لازم است خطوط قرمز هسته ای کشورمان به طور کامل حفظ شود.

در این خصوص طرح پیشنهاداتی مضحکانه در قالب راهکارهای ابتکاری به هیچ عنوان قابل قبول نخواهد بود. یکی از این طرح ها مربوط به طرح واشنگتن مبنی بر حذف اتصالات میانی سانتریفیوژهای کشورمان بوده است. بدیهی است که جمهوری اسلامی ایران زیر بار تبدیل شدن برنامه هسته ای خود به یک برنامه تزئینی و صوری نخواهد رفت . ایالات متحده آمریکا و تروئیکای اروپایی به دنبال آن هستند که کشورمان از غنی‌سازی صنعتی به سمت غنی‌سازی R&D برود و فعالیتهای خود در زمینه هسته ای را صرفا در حد پروژه‌های تحقیقاتی و دانشگاهی ، آن هم با قدرت مانور محدود پیش ببرد. این در حالی‌است که بارها عنوان شده است تغییر کاربری فعالیت‌های هسته‌ای کشورمان از حوزه صنعتی به غیرصنعتی قابل قبول نیست و هرگز نیز صورت نخواهد گرفت.در چنین شرایطی غرب نیاز به واقع بینی به مراتب بیشتری در مسیر رسیدن به توافق نهایی هسته ای با ایران دارد. ارائه طرح های ابتکاری نیز باید در قابل پذیرش حقوق مسلم ایران صورت گیرد.

در این خصوص دیگر اعضای 1+5 نیز باید در ارائه طرح های خود نهایت ضریب واقع بینی را لحاظ کنند و دچار خبط و خطای ایالات متحده آمریکا در جریان مذاکرات نیویورک( در جریان ارائه طرح های غیر قابل قبول در قالب طرح های ابتکاری) نشوند. طرح ابتکاری آلمان تحت عنوان پلان B نیز در همین قالب و چارچوب قابل تفسیر است. اگرچه این طرح نسبت به طرح های به اصطلاح ابتکاری طرف آمریکایی واقع بینانه تر است، اما طرحی است که هنوز به طور کامل پخته نشده و حتی در مواردی با چارچوب توافقنامه ژنو تناقض دارد. در هر صورت ارائه طرح های ناقصی که در بر گیرنده واقعیات جاری در خصوص مسائل هسته ای کشورمان و توجه به نیازهای اساسی کشورمان در این حوزه نباشد غیر قابل قبول است.

4- منطق کلی ایران در مذاکرات هسته ای "رسیدن به توافق به هر قیمت ممکن" نیست! در این میان "رسیدن به توافق خوب" ، به معنای رسیدن به توافقی جامع که حقوق حقه هسته ای ایران در آن به طور کامل رعایت شود موضوعیت دارد. اگرچه مقامات آمریکایی در این میان دست به نوعی سرقت راهبردی زده و در ظاهر کلام خود " عدم توافق" را از " توافق بد" بهتر دانسته اند، اما در حقیقت این مسئله مبنای راهبردی کشورمان در مذاکرات محسوب می شود. حدود و ثغور مفهومی و راهبردی " توافق خوب" برای کشورمان کاملا مشخص و معین است . از سوی دیگر، طرح مسائلی مانند " رسیدن به هر نوع توافقی از عدم توافق بهتر است" به هیچ عنوان با رویکرد عزت مدارانه جمهوری اسلامی ایران و استراتژی های کلان کشورمان در حوزه سیاست خارجی انطباق ندارد. در چنین شرایطی موضع گیری صریح مقامات رسمی وزارت امور خارجه کشورمان ،مخصوصا اعضای زحمتکش تیم مذاکره کننده هسته ای باید به گونه ای باشد که راه را بر هرگونه مانور طرفداران " مصالحه بدون فایده" برای سودجویان ببندد.اساسا دیپلماسی رسمی،دیپلماسی عمومی و دیپلماسی پنهان ما در حوزه مذاکرات هسته ای با اعضای 1+5 نیز بایدبا استناد به سه اصل عزت،حکمت و مصلحت تعریف شود.این قاعده در برهه حساس فعلی باید به مراتب پررنگ تر شود. حفظ گارد بسته در مذاکرات هسته ای ، آن هم در مقابل زیاده خواهی و غیر واقع بینی اعضای 1+5 و مخصوصا ایالات متحده آمریکا، در اندک زمان باقیمانده تا سوم آذر ماه یک الزام محسوب می شود.

5- نکته پایانی اینکه تبدیل شدن مذاکرات هسته ای میان ایران و اعضای 1+5 به مذاکرات دوجانبه میان ایران و ایالات متحده آمریکا نشان دهنده انفعال دیگر اعضای 1+5 در مقابل کاخ سفید است. این انفعال به صورت ذاتی بازدارنده است.ضمن آنکه دستگاه دیپلماسی کشورمان نیز نباید اجازه دهد مذاکرات هسته ای ایران و اعضای 1+5 به مذاکرات دوجانبه ایران و آمریکا تبدیل شود. بدیهی است که در صورت عدم به نتیجه رسیدن مذاکرات، نظام بین الملل و افکار عمومی جهان مسئولیت این اقدام را متوجه آمریکا نخواهد دانست. در این میان تروئیکای اروپایی و چین و روسیه نیز مسئول خواهند بود. " بازی در زمین آمریکا" و " انفعال در مقابل آمریکا" هر دو باید در مدت زمان باقیمانده به خط قرمز دیگر اعضای 1+5 تبدیل و در مقابل،" پروژه مهار آمریکا" جایگزین آنها شود. در غیر این صورت احتمال رسیدن طرفین به توافق نهایی هسته ای کاهش یافته و دور باطلی که در خصوص اختلافات و به عبارت بهتر، بهانه های باقی مانده در خصوص پرونده هسته ای کشورمان به وجود آمده است ادامه خواهد یافت.

سیاست روز:مجلس دهم با اکثریتی کارآمد!

«مجلس دهم با اکثریتی کارآمد!»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم حسن اختری است که در آن می‌خوانید؛بیش از یکسال - تا اسفندماه ۱۳۹۴- که زمان انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی است باقی مانده است. پارلمان در نظام‌های دموکراتیک - که با رأی مردم روی کار می‌آیند - نقش کلیدی و بی‌بدیلی را بر عهده دارند. به عبارت دیگر می‌توان «پارلمان» را نقطه ثقل دموکراسی دانست. کشورهای در حال توسعه از جمله ایران که به علل مختلف رکن چهارم دموکراسی ـ وجود احزاب مستقل، رسانه‌ها و مطبوعات غیردولتی، تشکل‌های مردم نهاد (n.j.o) و به طور کلی جامعه مدنی - در آنها قوی و آنچنان فعال نیست - مجلس از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

لذا طبیعی خواهد بود که جریانات سیاسی حاکم در دولت و مجلس با انگیزه‌ها و نیات مختلف و متفاوت در‌پی به دست آوردن اکثریت کرسی‌های آن باشند.

بنابراین اصول‌گرایان به هزار ویک دلیل ناگفته و نانوشته بسیار دوست می‌دارند که کمافی‌السابق اکثریت مجلس دهم نیز مثل مجلس فعلی در اختیار آنان باشد. در نقطه مقابل جریان اصلاح‌طلبی - البته نوع خوش‌خیم آن - که با تصمیم استراتژیکی خود و حذف کاندیدای ریاست جمهوری خود توانست مجدداً سوار قطار اجرایی کشور شده و دولت ائتلافی (نه اصلاح طلب نه اصول‌گرا) را روی کار بیاوند که به دولت اعتدال شهرت یافت، در آن مقطع زمانی موفقیت بزرگی بود برای اصلاح‌طلبان، در شرایطی که اگر کاندیداهای اصول‌گرا با هم ائتلاف می‌کردند و یا حتی یکی از آنها انصراف می‌داد، پیروزی آنها حتمی بود و می‌شود گفت حضرات بازی برده انتخابات ریاست جمهوری را در هفته آخر واگذار کردند - این حرکت سنجیده و به جای - جریان اصلاح‌طلبی در کشور خون تازه‌ای بر کالبد سرد اصلاحات تزریق کرد. لذا حق دارند که مدعی و امیدوار باشند که به هزار و یک دلیل اکثریت مجلس آینده مثل دولت یازدهم در اختیار «اعتدالیون» قرار گیرد. به هر تقدیر مجلس دهم یا هر اکثریتی - اصول‌گرا، اصلاح‌طلب و یا اعتدال - که تشکیل شود جای یک سؤال جدی باقی خواهد بود که آیا مجلسی می‌شود که در قانون اساسی آمده و در کلام معمار و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی در رأس امور بوده و در نگاه رهبری علاوه بر قوای سه‌گانه نیروهای مسلح نیز می‌باید از آن تبعیت داشته باشند. آرزوی هر شهروند ایرانی که دل در گرو ارزش‌های انقلابی و اسلامی دارد این است که مجلسی مقتدر با حضور نمایندگانی شجاع و خدوم از متن مردم که عصاره ملت باشند تشکیل گردد. اما آیا در عالم واقع نیز چنین اتفاقی خواهد افتاد؟

با نگاهی به بافت مجالس گذشته و با اصلاحاتی که در قانون انتخابات صورت گرفته - حداقل مدرک تحصیلی برای نمایندگی فوق‌لیسانس در نظر گرفته شده است - و با اعمال نظارت استصوابی شورای نگهبان حاکی از رشد کمی در بافت نیروی انسانی مجالس می‌باشد یعنی تعداد نمایندگانی که با تحصیلات عالی به مجلس راه یافته‌اند نسبت به دوره‌های قبلی بالاتر و بیشتر شده است. اما آیا از نظر کیفی نیز این اتفاق افتاده است؟ آیا با قانون فعلی انتخابات مجلس شورای اسلامی، همه واجدین شرایط قانونی انتخاب شوندگان از فرصت‌های برابری برای معرفی خود برخوردارند؟

با همه احترامی که شخصاً برای تک‌تک نمایندگان محترم مردم در مجلس شورای اسلامی قائلم و جایگاه رفیعی که مجلس در قانون اساسی دارد، باید پرده از یک واقعیت تلخ کنار زده شود و آسیب‌هایی که مجلس را از برگزیده شدن نمایندگان واقعی مردم محروم می‌سازد، بیان گردد تا مسئولین امر فکر عاجلی برای اصلاح امور از جمله قانون انتخابات بنمایند که ادامه روند فعلی می‌تواند شأن مجلس شورای اسلامی و تأثیری که در اداره امور کشور دارد و هر دوره نسبت به دوره گذشته پایین‌تر بیاورد. از باب نمونه به یکی یا دو تا از این آسیب‌ها صرفاً اشاره می‌شود؛ در حال حاضر در کلان شهری مثل تهران بزرگ در هر دوره از انتخابات مجلس شورای اسلامی مردم می‌باید با حضور در صندوق‌های رأی به ۳۰ نفر از واجدین شرایط نمایندگی رأی بدهند کمتر کسی پیدا می‌شود که اسامی ۳۰ نفر واجد شرایط را بداند چه برسد به اینکه نسبت به یکایک آنها‌ شناخت داشته و با هم مقایسه کند و بهترین را انتخاب نماید.

لاجرم مجبور است به لیستی اعتماد کند که احدی بعد از انتخاب شدن پاسخگوی عملکرد آن نیست و هیچ ارتباط تعریف شده‌ای بین وکیل و موکل در طول چهار سال دوره نمایندگی مجلس وجود ندارد. در مقابل در شهرهای کوچک‌تر اتفاق دیگری رخ می‌دهد. اولاً تبلیغات در فرجه زمانی که قانون تعیین کرده است - یک هفته تا ۱۰ روز - امکان ندارد فردی موفق به معرفی خود گردد یا باید مبالغ هنگفت و سرسام‌آور و بعضاً میلیاردی را هزینه کند، آن هم در طول چندین سال بطور غیرقانونی با تشکیل جلسات خانگی و یا حضور در مجامع عمومی خیر و شر خود را به مردم شهر نشان دهد و وعده وعیدهایی بدهد که هیچ یک به حوزه کاری نمایندگی که وضع قانون و نظارت بر حسن اجرای آن باشد ندارد و یا اینکه دست به دامن جمعی ذی‌نفوذ گردد تا برای او رأی‌سازی شود و بعد از انتخاب نماینده محترم در حکم کارپردازی برای این جمع محدود انجام وظیفه کند. وانگهی نماینده موصوف به محض تایید اعتبار نامه‌اش، گوشه چشمی به دوره بعد مجلس دارد که چگونه تعاملی را با مجریان و موکلین خود داشته باشد تا بار دیگر از همان حوزه مورد اعتماد و انتخاب همشهریان خود قرار گیرد. حال نماینده‌ای که وام‌دار جمعی است که تلاش کرده‌اند تا او به کرسی نمایندگی برسد و گوشه چشمی نیز به آینده دارد چگونه می‌تواند در سطح کلان ملی فکر کند و مصالح جامعه را در نظر بگیرد و قانونی وضع کند که جامع و مانع و کارگشای امور کشور باشد.

یکی دیگر از آسیب‌های نمایندگی در ایران پیگیری و جامه عمل پوشاندن به وعده‌هایی است که در دوران تبلیغات نمایندگی به وفور در سخنرانی داده می‌شود که بسیاری از آنها نه توجیه اقتصادی دارد و نه با محدودیت در منابع امکان اجرایی آن می‌باشد. لاجرم نماینده ناگزیر است اولویت اول خود را به مسائل منطقه‌ای و یا حداکثر ‌بخشی اختصاص دهد. متأسفانه این واقعیت را می‌توان علاوه بر نوع اعلام رأی نماینده در صحن علنی مجلس در کمیسیونهای تخصصی و حتی در نطق‌های میان دستور آنها نیز مشاهده کرد.

آنچه که بیان شد فقط گوشه‌ای از واقعیت‌های تلخی است که بر روند انتخاب برخی از نمایندگان حاکم شده و باعث گردیده تا مجلس شورای اسلامی از جایگاه رفیع قانونی فاصله بگیرد. امیدوارم دلسوزان نظام در مجلس و دولت با هر سلیقه‌ای که دارند به جای تلاش برای تصاحب اکثریت مجلس به فکر بالا بردن کارآیی و کارآمدی آن باشند که مجلس غیرمؤثر با هر اکثریتی که تشکیل شود مشکلی از این مملکت و مردم حل نخواهد کرد.

وطن امروز: 5 ستاره‌های ایرانی!

« 5 ستاره های ایرانی!»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم رضا ملک‌زاده است که در آن می‌خوانید؛ یکی از مظاهر جالب و مثال‌زدنی پیچیدگی طرح «اشغال سایبری» کشورها و نقض ملموس قوانین فرهنگی، سیاسی و اجتماعی حاکمیت‌های مردمی را می‌توان در مثال فراگیری نرم‌افزار ارتباطی «وایبر» مشاهده کرد. به طور معمول هیچ ایرانی حاضر به ارسال کمک مالی برای صهیونیست‌های کودک‌کش نیست! علاوه بر آن براساس فتاوای اکثریت مراجع عظام تقلید هرگونه معامله دولت اسلامی با اسرائیل «حرام» است. با وجود همه قوانین اجتماعی، سیاسی و اقتصادی موجود در این رابطه، هم‌اکنون در برخی موارد به‌صورت علنی در حال کمک‌رسانی «اطلاعاتی» به بدترین و شناخته شده‌ترین دشمن بشریت هستیم! در شرایطی که بسیاری از مردم جوامع اروپایی نیز پس از جنگ غزه، به تحریم اقتصادی صهیونیست‌ها روی آورده‌اند، سهام نرم‌افزار جاسوسی رایگان وایبر با 200 میلیون کاربر که اغلب آنها از مسلمانان غرب آسیا به شمار می‌روند، به صورت جهشی در حال رشد قیمت است و مدیران وایبر به وضوح از فروش بسته‌های اطلاعات شبکه‌های ارتباطی کاربران سود می‌برند! شاید بتوان گفت این زشت‌ترین روی محیط سایبر است، چرا که به واسطه نیازسازی تکنولوژیک به‌راحتی فضای حاکمیتی جوامع را تحت تاثیر قرار داده و به صورت نامحسوس حیطه ارزش‌های انسانی را نیز با سیستم فرهنگ‌ستیز ذاتی آن دستخوش تغییرات جدی می‌کند.

البته هم‌اکنون به لطف تلاش جمعی از نخبگان و مهندسان ایرانی، بخش خصوصی کشورمان موفق شده است با ارائه 2 نرم‌افزار ارتباطی «بیسفون» و «ساینا» درصدد تامین نیازهای ایرانیان برآید. هرچند انتظار می‌رفت این پیشرفت تکنولوژیک در سایه حمایت‌های وزارت ارتباطات، در قالب پیشرانه شبکه ملی اطلاعات، بسیار سریع‌تر از موقعیت زمانی فعلی رخ دهد اما ظاهرا «بی‌برنامگی» مدیران بازنشسته فعلی در این حوزه حیاتی پایانی ندارد!

مخاطبان گرامی این یادداشت می‌توانند مهم‌ترین نقطه قوت بیسفون و ساینا را هم‌اکنون با مرور نظرات مجموعه بزرگی از ایرانیان و مسلمانان در سامانه‌های دانلود رایگان اینترنتی مشاهده کنند. هر دو نرم‌افزار رایگان ایرانی ارائه شده به کاربران فضای ارتباطات جهانی به‌رغم مزایای گوناگونی همچون برتری تکنولوژیک نسبت به رقبای خارجی، با برند «ایرانی» به بازار جهانی راه یافته‌اند. به همین جهت با وجود بروز برخی مشکلات فنی ناشی از «عرضه دست اول» از جانب اغلب کاربران ایرانی و مسلمانان با امتیاز «5 ستاره» مورد تقدیر قرار گرفته‌اند، در حالی که به طور معمول چنین رفتاری در فضای دریافت خدمات رایگان معمول نیست. پیام‌های روحیه‌بخش مسلمانان عرب منطقه که به جهت ورود ایران به فضای رقابتی سایبر احساس غرور و افتخار می‌کنند حقیقتا درسی بزرگ است برای مدیران تجربه‌گریز و بی‌برنامه بخش فضای مجازی کشورمان که از ورود به این محیط آماده برای رشد و پیشرفت ایرانیان بی‌بهانه سر باز می‌زنند!

«5 ستاره» شدن بیسفون و ساینا یعنی نه‌تنها مردم ایران بلکه سایر مسلمانان نیز، نسبت به اهمیت کمک نرساندن به پروژه اشغال سایبری جهان با ضدفرهنگ غربی واقف هستند و از سران تن‌پرور و فاسد حاکم بر اغلب کشورهای مسلمان منطقه انتظاری برای «تقابل» با نقشه‌های سایبری غرب ندارند. پس از همگرایی عمیق مسلمانان و آزادگان جهان با پیشرفت‌های هسته‌ای و فضایی کشورمان انتظار جهانی برای ظهور نسخه‌های پیشرفت درون‌زا در سایر حوزه‌های تکنولوژیک نیز افزایشی محسوس یافته است و همین موضوع بر اهمیت برنامه‌ریزی دقیق مدیران کشور برای فتح مرزهای جدید علم و فناوری می‌افزاید.

حتی اگر برخی مدیران فعلی شاغل در دولت یازدهم به دغدغه‌های تمدنی مشترک مسلمانان و ایرانیان نیز بی‌توجه هستند دست‌کم برای عملیاتی کردن شعارهای اقتصادی وعده داده شده باید از حضور در چنین بازار بزرگی استقبال کنند! در حالی که هزینه ایجاد هر شغل در فضای IT کمتر از 10 میلیون تومان است، بسترسازی برای اشتغال و ثروت‌آفرینی جوانان متخصص اما بیکار ایرانی در این حوزه به چشم نمی‌خورد! راه‌اندازی شبکه ملی اطلاعات ایرانی نویدی برای همه خانواده‌هایی است که علاقه‌مند به حضور در دنیای جدید ارتباطات و فعالیت‌های اقتصادی سایبری هستند اما در حال حاضر به علت عدم حمایت دولت، از توان رقابت با غول‌های جهانی که بدون هرگونه هزینه‌کرد به بالاکشیدن سهم ثروت جوانان ایرانی از بازار اشتغال دارند، برخوردار نیستند.اکنون مهم‌ترین سوال ما از وزیر ارتباطات و شخص رئیس‌جمهور روحانی این است که چرا دولت از ثروتمند شدن گوگل، فیس‌بوک، یوتیوب، وایبر و واتس‌آپ شادمان است و به تبلیغ رایگان برای آنها از تریبون دولت نیز می‌پردازد اما از پولسازی برای شرکت‌های ایرانی که از توان رقابت تکنولوژیک در سامانه‌ای ملی- منطقه‌ای نیز برخوردارند، پرهیز می‌کند؟!

مهندسان ایرانی «دهان» ندارند یا «جیب»؟! گریز از اینترنت ناامن با انواع دالان‌های ضدفرهنگی مسیری است که هم‌اکنون جیب دولت‌ کشورهایی همچون ترکیه و اغلب اروپایی‌ها را از اسکناس پر کرده است.

علاوه بر آن با پیشرانه‌های ملی می‌توان با تقویت بخش خصوصی سرعت عرضه انواع نرم‌افزارهای پولساز گردشگری، تجاری و انواع درگاه‌های عرضه و توزیع و فروش محصولات متنوع کشاورزی، فرهنگی، آموزشی و ارتباطی را در محیط جهانی افزایش داد. عجیب اینکه در کشوری که از بیکاری متخصصان و رکود تورمی رنج می‌برد راه‌اندازی چنین سامانه ثروت‌زایی بدون دلیل به چرخه‌ای بروکراتیک و حتی قدری توطئه‌آمیز واگذار شده است! این چه برنامه‌ریزی دقیقی است که براساس آن مجری شبکه ملی اطلاعات، مدیر و مجری زیرساخت شبکه ملی اطلاعات و رئیس کارگروه 4 نفره تحقق شبکه ملی اطلاعات فردی است که به تاخیراندازی در این حوزه مبادرت جدی دارد؟! علاوه بر آن فرد یادشده، وزیر ارتباطات را به ورود به چالش بیهوده با شورایعالی فضای مجازی کشانده است. جنگی فرصت‌سوز که هم‌اکنون شخص رئیس‌جمهور نیز با پرهیز از تشکیل جلسات شورایعالی در آتش آن دمیده است! جالب اینجاست که وزیر پس از کش و قوس‌های فراوان و مطالبات روزافزون افکار عمومی، تقاضای تغییر دستور جلسات شورایعالی را به عنوان پیش‌شرط حضور رئیس‌جمهور و عمل به احکام رهبر حکیم انقلاب اعلام می‌دارد(!) ظاهرا صادق‌ترین فرد دولت، حسام‌الدین آشناست که عملا در فیس‌بوک برای انتخاب اعضای منتخب رهبر انقلاب در شورایعالی فضای مجازی «همه‌پرسی» برگزار کرد!

آیا جناب وزیر همچنان تصمیم دارند با بی‌توجهی به احکام صادره از جانب رهبر انقلاب درباره الزامات ایجاد یک محیط امن و پرشور اقتصادی و ارتباطی سایبری برای ایرانیان و مسلمانان، به پیشرفت نقشه‌های دشمن عملا کمک برسانند؟ تجربه راه‌اندازی اینترنت پرسرعت بدون تامین زیرساخت ملی و تبیین پیوست فرهنگی در تقابل با حکم صریح رهبر انقلاب و مراجع عظام تقلید چه آورده‌ای برای دولت و وزیر ارتباطات داشت؟ آیا حقیقتا دولت خود را موظف به تامین نظرات آمریکا درباره توقف پیشرفت‌های سایبری ایران کرده است؟ آیا در حاشیه مذاکرات دوجانبه با موضوع هسته‌ای، مسائل سایبری نیز مطرح شده است؟ آخر این بازی هولناک با منافع ملی، نصرالله جهانگرد و واعظی که هیچ، دولت یازدهم را نیز می‌تواند با مخاطرات سیاسی جدی مواجه کند، چرا که در جمهوری اسلامی مسیری فرعی برای تقابل با احکام ولی فقیه وجود ندارد و حفر تونل انحرافی در چنین فضایی دودمان بر باد خواهد داد.

حمایت:سناریوی انگلیسی سلفی‌گری

«سناریوی انگلیسی سلفی‌گری»عنواتن سرمقاله روزنامه حمایت به قلم دکتر حسن هانی زاده است که در آن می‌خوانید؛بیانات رهبر انقلاب به مناسبت عید غدیر حاوی نکات بسیار مهمی بود که بخشی از این بیانات مربوط به ضرورت ایجاد وحدت میان امت اسلامی و پرهیز از فرقه گرایی است و تاکید معظم له بر این مسئله که واقعه غدیر نباید محملی برای بروز اختلاف میان شیعه و سنی باشد.رهبرانقلاب از همین زاویه، به بررسی سیاست اصلی مستکبران یعنی ایجاد اختلاف میان فرق اسلامی بویژه شیعه و سنی پرداختند و خاطرنشان کردند: «بروز اختلاف میان مسلمانان، طبعاً باعث می شود همت، نیرو و انگیزه های آنان صرف دعواهای داخلی شود و به دشمنان بزرگ و اصلی خود توجهی نکنند و این، همان هدفی است که استعمار و استکبار، برای آن، برنامه ریزی کرده است.

امریکا، صهیونیزم و "متخصص کهنه کار تفرقه انگیزی یعنی دولت خبیث انگلیس"، پس از پیروزی انقلاب، تلاشهای خود را برای اختلاف انگیزی و انحراف اذهان شیعه و سنی از دشمنان اصلی، به شدت افزایش داده اند.» همچنین ایشان همه مسلمانان را به حفظ و تقویت وحدت و پرهیز از هرگونه اقدامی که موجب اختلاف در بین مسلمانان می شود توصیه کردند و افزودند: «هرکسی و هر اقدامی که موجب تحریک احساسات طرف مقابل و اختلاف شیعه و سنی شود، به "امریکا، انگلیس خبیث و صهیونیزم" یعنی بوجود آورندگان جریان جاهل، متحجر و وابسته تکفیری کمک می کند.» با توجه به اینکه انگلیسی ها یک تجربه چند صد ساله در تعامل با کشورهای شرقی داشته و آنها بخشی از این کشورهای شرقی را در استعمار خود داشته است؛ لذا همواره در ایجاد اختلاف در میان فرقه های مذهبی حتی در کشورهای غیر اسلامی مانند هند،نقش اساسی را ایفا کرده‌اند. انگلیسی‌ها در سازماندهی گروه های تکفیری از جمله داعش و جبهه النصره و حتی وهابیت که در عربستان نفوذ فوق العاده ای دارد، نقش جدی دارند و این گروهک ها توسط انگلیسی ها و برای مقابله با جریان تشیع تشکیل شده‌اند؛ لذا آنچه که در منطقه رخ می دهد برآیند تفکرات انگلیسی ها برای ایجاد شکاف میان مذاهب اسلامی است.

آمریکایی‌ها آن را با کمک رژیم صهیونیستی عملیاتی می کنند و این مسائلی که اتفاق افتاده و کشتاری که داعش در منطقه انجام می‌دهد، صرفا بخاطر نشان دادن چهره خشنی از اسلام و همچنین ایجاد شکاف میان مذاهب اسلامی و حتی ادیان مختلف در منطقه است.

تاکید رهبر انقلاب بر نقش انگلیسی‌ها در فرقه سازی به این علت است که سازماندهی فرقه های تکفیری توسط انگلیسی ها شکل گرفته است و از قرن هجدهم و نوزدهم آنها برای پیشبرد اهداف خودشان و ایجاد فتنه مذهبی در خاورمیانه به سازماندهی فرقه‌هایی تحت عنوان وهابیت و بهائیت و سایر مذاهب انحرافی و فرقه‌های تکفیری پرداختند و همچنین به دلیل سابقه طولانی و سیاهی که انگلیسی ها در فرقه سازی داشته اند، این مطلب مورد تاکید معظم له قرار گرفته است.

آنچه که در منطقه وجود دارد نتیجه تفکرات انگلیسی ها است و آمریکایی ها در واقع سناریوی تنظیم شده انگلیس را در جهان اعمال و عملیاتی می کنند و امریکایی ها تخصصی در این زمینه ندارند اما بریتانیا سابقه ننگینی در ایجاد اختلاف بین مسلمانان و سایر اقوام جهان دارد.در واقع دولت انگلیس از عوامل منطقه‌ای خود و مخصوصا گروههای تکفیری و وهابی ها استفاده می‌کند، به همین دلیل ما در طول سال های گذشته شاهد یک سلسله جریان سازی‌های شدیدی علیه شیعیان و علوی ها و مذاهب مختلف که زیر‌مجموعه اسلام هستند، بوده ایم.

این گروههای تکفیری از جمله سلفی ها و وهابی ها، داعش و جبهه النصره در راستای سیاست های انگلیس است که آمریکا در مقام عمل این ها را اجرایی می کند اما بهره نهایی را انگلیسی ها از این تفرقه افکنی‌ها می برند.در واقع انگلیسی ها، آمریکایی ها و رژیم صهیونیستی برای عبور از یک مرحله ای سعی می کنند از گروه های سلفی و تکفیری استفاده ابزاری کنند و اما ظاهرا این گروه های تکفیری در مسیر راه با انگلیس و غربی ها و آمریکایی ها دچار شکاف می شوند و پنجه بر صورت اربابان پدید آورنده خود می کشند و با آنها دچار اختلاف می شوند.

زمانیکه این گروه های تروریستی متوجه این مطلب می شوند که تاریخ مصرف آنها به پایان رسیده است و توسط این کشورها برای پیش بردن اهداف استکباری به بازی گرفته شده اند و دیگر کارایی لازم را ندارند، آمریکا و انگلیس و کشورهای دیگر را مورد تهدید قرار می دهند، همچنان که این مسئله در مورد القاعده که یک تشکل کاملا انگلیسی و آمریکایی بود محقق شد و در نهایت دامن آمریکا را هم گرفت، تا آنجایی که طالبان حتی عملیات های تروریستی هم در کشورهای غربی انجام داد. داعش و جبهه النصره هم در آینده همین وضعیت را خواهند داشت. در پایان نکته ای که مورد تاکید رهبر معظم انقلاب است و باید به آن توجه ویژه ای داشت، موضوع غدیر است، چرا که این مسئله یک پدیده بسیار مبارکی است و باید کانون وحدت اسلامی باشد و نباید حادثه غدیر موجب تفرقه بشود و کاملا باید از سوی علمای دین مورد بررسی دقیق قرار گیرد و در نهایت غدیر باید مظهر وحدت اسلامی باشد.

جوان:جو بایدن و هزینه‌های نیمه‌راست‌گویی اتفاقی

«جو بایدن و هزینه‌های نیمه‌راست‌گویی اتفاقی»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم دکتر یدالله جوانی است که در آن می‌خوانید؛«جو بایدن» معاون باراک اوباما رئیس جمهور امریکا چند روز پیش در جمع دانشجویان دانشگاه «هاروارد»، به صورت اتفاقی بخشی از واقعیت‌های پشت صحنه گروه‌های تروریستی تکفیری و از جمله داعش در منطقه غرب آسیا را آشکار ساخت. این نیمه‌راستگویی اتفاقی از سوی «بایدن»، جنجالی بزرگ به راه انداخت و در نهایت معاون رئیس جمهور امریکا را برای کاهش هزینه وادار به عذرخواهی از کشور ترکیه،‌عربستان و امارات کرد.

جو بایدن در اظهاراتی صریح و بی‌پرده در جمع دانشجویان دانشگاه هاروارد، بزرگ‌ترین مسئله امریکا را متحدانش معرفی کرد و از ترکیه، ‌امارات و عربستان سعودی، ‌به عنوان سه کشوری که در شکل‌گیری و تقویت گروه‌های تروریستی ایفای نقش کرده‌اند نام برد و گفت: «گلایه همیشگی من این بود که بزرگ‌ترین مسئله ما متحدانمان هستند. متحدان ما در منطقه،‌ بزرگ‌ترین مسئله ما در سوریه بودند. ترک‌ها دوستان فوق‌العاده‌ای هستند و من همیشه روابط بسیار خوبی با اردوغان داشته‌ام و زمان زیادی را با او گذرانده‌ام. سعودی‌ها و اماراتی‌ها و بقیه آنها چه کار می‌کردند؟

آنها آنقدر مصمم به کنار زدن بشار اسد و در اصل یک جنگ نیابتی شیعی- سنی بودند که صدها میلیون دلار و دهها و صدها هزار تن تسلیحات را برای هر کسی که با اسد می‌جنگید، روانه کردند، ‌بدون در نظر گرفتن اینکه افرادی که در حال دریافت این کمک‌ها بودند، النصره، القاده و عوامل افراط‌گرای جهادی بودند که از دیگر بخش‌های جهان آمده‌اند. به دنبال این اظهارات افشاگرانه که البته نیمی از واقعیات را بیان می‌داشت، ‌مقامات هر سه کشور ترکیه، امارات و عربستان برآشفته شده و هر یک از خود واکنش‌های تندی را به نمایش گذاشتند.

رجب اردوغان رئیس‌جمهور ترکیه به شدت اظهارات جو بایدن را محکوم کرد و «احمد داوود اغلو» نخست‌وزیر این کشور نیز گفت: «محال است ما چنین انتقاداتی را بپذیریم. هیچ‌کس حق ندارد از ترکیه در خصوص مسائل سوریه انتقاد کند.»

نکته جالب در اظهارات رئیس‌جمهور ترکیه این است که می‌گوید: «اگر بایدن این جمله را گفته باشد، از نظر من به تاریخ پیوسته است!»پس از ترک‌ها،‌وزارت خارجه امارات با صدور بیانیه‌ای این اظهارات را شگفت‌آور و مغایر با واقعیت دانست.

عربستانی‌ها نیز نسبت به اظهارات بایدن واکنش نشان دادند و خواهان عذرخواهی معاون رئیس‌جمهور امریکا شدند. انتقادهای جدی مقامات سه کشور از اظهارات بایدن، کاخ سفید را به شدت نگران ساخت و این نگرانی موجب شد تا «بایدن» تحت فشار کاخ سفید، از هر سه کشور ترکیه، عربستان و امارات عذرخواهی کند. نگرانی اصلی کاخ سفید علاوه بر اینکه این اظهارات می‌توانست بر روابط امریکا با کشور‌های سه‌گانه تأثیر منفی بگذارد،‌این بود که متقابلاً کشور‌های رسوا شده، دست به افشاگری علیه امریکا زده و از نقش امریکا و متحدان اروپایی‌اش در تقویت و تجهیز گروهک‌های تروریستی تکفیری و از جمله داعش رونمایی کنند. پس از عذرخواهی تحت فشار بایدن، سخنگوی کاخ سفید به دفاع از این عذرخواهی پرداخت و گفت: «جو بایدن اشتباهات خود را می‌پذیرد!»

از دیگر نگرانی‌های مقامات کاخ سفید، بازشدن پرونده‌ای حقوقی علیه متحدانش به اتهام حمایت از تروریسم با استناد به اظهارات «جو بایدن» با شکایت کشور‌های سوریه وعراق بود. پیامد‌های سنگین چنین اظهاراتی را که به صورت اتفاقی یک مقام امریکایی راست گفته، نشریه «فارین پالیسی» با عبارتی قابل توجه مورد توجه قرار می‌دهد. نشریه فارین پالیسی با اشاره به اظهارات بایدن نوشت که رهبران سه کشور دچار سکته شدند، ‌اما تمام آنچه بایدن گفت، حقیقت داشت، به ویژه بخش‌هایی از اظهارات وی که به ترکیه باز می‌گشت.

نشریه فارین پالیسی سپس با اشاره به عذرخواهی بایدن که تحت فشار کاخ سفید انجام گرفت می‌نویسد: «عذرخواهی جو بایدن از ترکیه و امارات نشان می‌دهد که تا چه اندازه گفتن حقایق خطرناک است.»

آفرینش:ضعف آموزش مهارت‌های زندگی درجامعه

«ضعف آموزش مهارت‌های زندگی درجامعه»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می‌خوانید؛افزایش استرس های روزانه و گسترده شدن مشغله های فکری در میان افراد جامعه موجب خستگی روح و جسم مردم گردیده است و خستگی های ناشی از مشکلات زندگی بسیاری از رفتارهای نامناسب و ناهنجار را برای ما به همراه خواهد داشت . کسب آرامش و فراغت از این دغدغه ها می تواند بسیاری از مشکلات و خستگی های روحی جامعه را برطرف سازد. هرچند که بسیاری از این مشکلات ناشی از مسائل اقتصادی است، اما تنها راه علاج آنها اقتصادی نیست. بسیاری از مشکلات و خستگی هایی که ما در طول روز با آن مواجهیم می تواند با داشتن روابطی گرم و محبت آمیز در خانواده ازبین برود و انرژی مضائفی در فرد ایجاد کند.

اما متاسفانه درحال حاضر تغییر در نوع روابط فردی میان افراد جامعه، بسیاری از روابط خانوادگی نیز تحت تاثیر قرار گرفته است و دیگر همچون گذشته خانواده کانونی برای طرح مشکلات و رفع آنها تلقی نمی گردد. به عبارتی نوع رفتارهای روزمره افراد باعث شده تا آنها مشکلات خود را در خانواده مطرح نکنند و شخصا در مورد مسائل تصمیم گیری کنند، که این امر ضریب خطا و اشتباهات را بالا می برد. از سوی دیگر خانواده نیز به سبب افزایش فشارها برای تامین نیازهای معمولی دچار دگرگونی گردیده و اعضای آن برای عدم وارد کردن بار اضافی بر دوش خانواده خود به سمت انزوا و تک محوری حرکت می کنند. این بزرگ ترین آفت برای انسجام و پایه‌های اجتماعی کشور می باشد.

وقتی اصلی ترین پایگاهی که فرد درآن متولد شده و رشد کرده دچار اختلال گردد، مسلما نمی توان از ان به عنوان مأمنی آسایش بخش و پرورنده انتظار داشت. کم حوصلگی به عنوان بخشی از رفتار روزانه ما تبدیل شده است، لذا اگر افراد، خانواده را نیزبرای خود نا آرام و سرد بیابند، حوصله ای برای وقت گذاشتن درآن نخواهند داشت و بسیاری از جوانان و حتی افرادی که تشکیل خانواده داده اند ویا سرپرست خانواده هستند، حوصله و میلی برای حضور درجمع خانوادگی را ندارند و ترجیح می‌دهند بیشترین اوقات خود را با گروه دوستان یا در محل کار خود سپری کنند. لذا آنچه امروز خانواده های ما به آن احتیاج دارند محبت و درک شرایط اعضای خانواده می باشد. جامعه امروزی دیگر همچون دهه های قبل نیست که افراد در یک خانواده بر محور تصمیمات کلی و قاطعانه سرپرست آن عمل کنند و اعمال سلیقه ها بسیار پایین باشد. امروز هریک از افراد خانواده با سلیقه و نظرات متفاوت در کنار هم زندگی می کنند و در نگاه کلی شاید تضاد خواسته ها و نگرش های متفاوت به موضوعات گوناگون موجب افتراق و جهت گیری افراد از کانون خانواده گردد. اما این مشکلی نیست که قابل حل نباشد. آموزه های اخلاقی خانواده که در چارچوب تجارب با ارزش در طول سالیان دراز به دست ما رسیده و رنگ و لعاب اسلامی نیز به خود گرفته است، این پتانسیل و انعطاف را داراست تا نیازهای افراد مختلف خانواده را به صورت مجزا برطرف سازد.

اما فعال سازی این پتانسیل ها نیازمند اسباب و لوازمی است که بسیاری از آنها باید از سوی کارشناسان خانواده و اموراجتماعی برای عموم مردم آموزش داده شود. امروز معضلات اجتماعی به صورت فراگیر در سراسر جهان از طریق آموزش و افزایش سطح مهارت های فردی مدیریت می شوند و حکومت ها با دستور کار قرار دادن این امور در برنامه های کلان خود، الگوسازی مناسبی را برای مردم خود در نظر می گیرند. برخلاف آنچه به عنوان ضد تبلیغات رایج برعلیه کانون خانواده در غرب مطرح می شود، و به گفته بسیاری از افرادی که درغرب تحصیل و زندگی کرده اند، خانواده ها درغرب بدون هیچ گونه ملاحظات غیر ضروری همچون تشریفات پر خرج هر هفته درکنار یکدیگر به پیک نیک می روند و البته ناگفته نماند که دولت ها نیز امکانات رفاهی و تفریحی را برای عامه مردم فراهم می سازند. اما متاسفانه خانواده های ما امروز درگیر تجملات شده اند و بسیاری از اموراتی که درگذشته موجب انسجام خانواده می شد را ترک کرده اند. ازسوی دیگر دولت ها نیز در فراهم سازی امکانات رفاهی جهت رفاه حال خانواده ها، آموزش مهارت های زندگی و فرهنگ سازی جهت تقویت بنیان خانواده، اقدامات مناسبی انجام نداده اند و حتی برنامه مدون و قابل د فاعی نیز ارائه نداده اند. مسلما با سرمایه گذاری جهت تحکیم روابط عاطفی میان خانواده ها، بسیاری از مشکلات اجتماعی که امروز شاهد آن هستیم از بین خواهند رفت. وقتی خانواده بتوانند بر امورات و تنش های اعضا نظارت ومدیریت داشته باشند، باری از دوش جامعه برداشته می شود و بسیاری از معضلات فرهنگی که از آنها به عنوان بیماری لاعلاج یاد می کنند، برطرف خواهد شد.

شرق:کوبانی و مسوولیت ایران و ایرانی

«کوبانی و مسوولیت ایران و ایرانی»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم کاظم موسوی‌بجنوردی است که در آن می‌خوانید؛برخی خبرگزاری‌ها از قول یک فرمانده «داعش» نوشتند که او پس از ورود به شهر عین‌العرب (کوبانی) در شمال‌شرق سوریه اعلام کرد: کُردها مسلمان نیستند. اگر خلافت اسلامی را بپذیرند و مسلمان شوند یا جزیه بپردازند، در امان خواهند بود؛ در غیراین‌صورت باید بمیرند. وی که خود را «ابوخالد عبدالله» معرفی کرد، در ادامه اظهارات خود افزود: کُردها یک قوم مجوس و ایرانی هستند و من نمی‌دانم در سرزمین اعراب چه کار می‌کنند. وی در ادامه اظهارات خود گفت: ما به مجاهدین دستور داده‌ایم که با دختران و زنان کُرد مثل دختران و زنان رافضی (شیعیان)، ایزدی و مسیحی رفتار کنند. وی با تاکید بر این نکته که اگر کردها خلافت دولت اسلامی را بپذیرند و اسلام بیاورند در امان خواهند بود، گفت: مردم هر شهری که توسط مجاهدین آزاد می‌شوند مختارند که دو راه را برگزینند: یا خلافت دولت اسلامی را قبول کنند که در این صورت در امان خواهند بود یا جزیه بدهند و به قوانین دولت اسلامی پایبند باشند. وی افزود: در غیراین‌صورت راه سومی جز مرگ برای این افراد وجود ندارد. ابوخالد گفت: مردان کردی که در برابر دولت اسلامی مقاومت کنند ریختن خونشان مباح است و نکاح زنان و دختران آنان برای مجاهدین هیچ منعی ندارد. سخنان این فرمانده «داعش» تازه نیست. صدام‌ نیز با همین منطق، بیش از سه‌هزار روستای کردنشین را ویران کرد و 182هزارنفر از کردها را کشت و نام این نسل‌کشی را «عملیات انفال» گذاشت. با همین استدلال‌ها بود که گروهی دیگر به کردها شناسنامه ندادند و گفتند یا عرب شوید یا از سرزمین اعراب بروید. اینکه کردها، عرب نیستند و تبارشان آریایی است، سخنی درست است ولی پرسش این است که آیا به راستی قلمرو امروز کردهای سوریه و به‌طور کلی سرزمین‌های شمالی میان دو رود دجله و فرات، سرزمین اعراب بوده است؟ برای پاسخ به این سوال، بهترین راه، کمک‌گرفتن از منابع تاریخی و جغرافیایی کهن است. با نگاهی به این منابع روشن می‌شود که حدود و ثغور شام و عراق در این منابع مشخص و روشن است و هرگز شامل مناطق کردنشین بین‌النهرین شمالی نبوده است؛ سرزمینی که امروز کردها در آن آماج حملات «داعش» قرار گرفته و با استدلال‌های قوم‌گرایانه و مذهبی نابود می‌شوند حداقل از هزاره اول پیش از میلاد در زمان مادها و هخامنشیان (نیاکان آریایی کردها و سایر ایرانیان) بخشی از فلات ایران جزو دنیای آریایی و ایرانی بوده و همواره حکومت‌های ایرانی و آریایی بر آنجا حکومت کرده‌اند. پس از سقوط امپراتوری هخامنشی، این سرزمین توسط اسکندر و جانشینانش تصرف شد تا آنکه با برآمدن اشکانیان، در قلمرو آنان قرار گرفت. در دوره 500ساله حکومت اشکانیان، این ناحیه مورد منازعه آنان و رومیان بود. در یک مقطع کوتاه، کاسیوس، امپراتور روم، توانست بخشی از بین‌النهرین شمالی را به قلمرو امپراتوری روم ملحق کند. کشف برخی آثار متعلق به اشکانیان در بخشی از این نواحی مانند آثار به‌دست‌آمده در تل‌عجابه خابور، نشان‌دهنده اهمیت این سرزمین برای اشکانیان بوده است. در عصر ساسانی این منطقه همانند گذشته از مناطق مورد کشمکش ایران و روم بود. در این زمان بخشی از بین‌النهرین شمالی شامل راس‌العین (سرکانی در کردستان سوریه) و مناطق جنوبی آن تا فرات، کوه ماردین، دارا و طور عبدین، در اختیار روم و نصیبین و مناطق اطراف آن و دشت ماردین تا سنجار هم در اختیار ایران بود. دژ «سرجه» میان دارا و نصیبین هم، مرز میان دو دولت بود. البته این تقسیم‌بندی گاه به سبب جنگ‌های میان دو امپراتوری دچار تغییر می‌شد. به‌عنوان مثال رومی‌ها مدتی بر شهر ایرانی نصیبین مسلط شدند ولی شاپور اول ساسانی آنجا را بازپس گرفت.

همچنین قباد، آمد (دیاربکر) را از تصرف رومیان خارج کرد. با وجود این فرازونشیب‌ها، ظاهرا تا زمان خسروپرویز برخی مناطق از جمله سنجار همچنان در دست ایران بود. براساس عهدنامه‌هایی که میان این دو دولت منعقد شد در مقاطع مختلف شهرهایی مانند نصیبین و رها (اورفه) به‌عنوان مرز دو امپراتوری تعیین شد. با سقوط ساسانیان و تصرف این سرزمین توسط مسلمانان عرب، موج گسترده‌ای از مهاجرت اعراب به این سرزمین حاصلخیز آغاز شد. البته پیشینه مهاجرت اعراب به این منطقه به قرن‌ها پیش از اسلام بازمی‌گردد. در دوره حکومت پومپه، امپراتور روم، گروهی از عرب‌ها به سوی بین‌النهرین شمالی، ازجمله ناحیه خابور مهاجرت کردند.

این مهاجرت‌ها که بیشتر به علل سیاسی و اقتصادی صورت می‌گرفت، تا قرون جدید نیز کمابیش ادامه یافت؛ با وجود این، بیشترین حجم مهاجرت قبایل عرب، پس از ظهور اسلام رخ داد. این مهاجرت‌ها چنان وسیع بود که بافت قومی و حتی نظام نام‌گذاری منطقه (شامل رودخانه، شهرها و...) را هم دگرگون کرد. به‌عنوان مثال واژه‌های «کوبانی» و سرکانی را که کردی و آریایی‌اند به رأس‌العین و عین‌العرب تغییر دادند. برادران عرب، بین‌النهرین شمالی را به علت قرارگرفتن در میان رودهای دجله و فرات، جزیره نام نهادند. برپایه نوشته‌های مورخان و جغرافیدانانی چون ابن‌اثیر، ابن‌حوقل و ابویوسف، اعراب، جزیره را هم براساس نام قبایل مهاجر عرب به سه بخش تقسیم کردند:

1. دیار ربیعه که در شرق خابور قرار داشت و شامل موصل، اربل، عمادیه، حدیثه و نصیبین بود؛
2. دیار مضر در غرب دیار ربیعه و شامل رقه و رها بود؛
3. دیار بکر که کرسی آن شهر آمد بود. همچنین شهرهایی مانند سنجار، میافارقین، خابور، نصیبین، جزیره ابن‌عمر، ارزن، فیشابور، رقه، حران، رها، قرقیسیاء، خافونه و... هم‌تابع جزیره شدند.

با توجه به این مطالب می‌توان گفت سرزمین جزیره در آغاز، عرب‌نشین نبوده است. این مهم را جغرافیدانان قدیم هم مورد توجه قرار داده‌اند. ابن‌حوقل می‌نویسد هیچ‌کس جزیره را یک سرزمین عربی ندانسته است. زیرا این سرزمین در اصل متعلق به ایران و روم بوده و اعراب ربیعه و مضر به آنجا مهاجرت کرده و چراگاه و زمین تصاحب کرده‌اند. در زمان فتوحات اسلامی، ساکنان جزیره به دو گروه عرب (مهاجر) و عجم (بومی) تقسیم می‌شدند. خلیفه دوم برای اداره بهتر جزیره دو والی تعیین کرد؛ که ولیدبن‌عقبه مسوول امور اعراب جزیره بود و حبیب‌بن‌مسلمه که مسوولیت امور عجم جزیره را به عهده داشت. هرچند در جزیره علاوه بر کردها، ارامنه و آشوریان هم زندگی می‌کردند ولی مسلم است که منظور از عجم جزیره، کردها بوده‌اند. منابع اسلامی از سکونت شماری از طوایف کرد مانند بشنوی، جوبیه، حمیدی، بختی و... در نواحی مختلف جزیره در قرون نخستین اسلامی خبر داده‌اند. پس از آن تا به امروز بیشتر شهرهایی که در گذشته جزو جزیره بودند در کردستان ترکیه، کردستان سوریه و اندکی هم در کردستان عراق قرار دارند.

با سقوط خلافت اموی و شکل‌گیری سلسله‌های ایرانی‌نژاد در عصر عباسی و پس از آن، این مناطق در بیشتر مقاطع در اختیار سلسله‌های محلی کرد و ایرانی بوده است. چنین وضعیتی تا قدرت‌گیری ترک‌های سلجوقی و بعدها عثمانی ادامه داشت. متاسفانه براساس عهدنامه‌های صلح آماسیه و زهاب، این مناطق به شکل رسمی در اختیار عثمانی قرار گرفت و با سقوط عثمانی در جنگ‌جهانی‌اول و با نقشه انگلیس و فرانسه در میان سه کشور جدیدالتاسیس ترکیه، عراق و سوریه تقسیم شد. با توجه به همه منابع کهن، حتی منابعی که خود اعراب نوشته‌اند، این ناحیه هرگز سرزمینی عربی نبوده است. بلکه از ابتدای تاریخش آریایی و ایرانی بوده و کردها به‌عنوان یکی از کهن‌ترین اقوام آریایی در آنجا ساکن بوده‌اند.

بنابراین اگر قرار باشد، مسایل قومی و نژادی، جای مسایل انسانی و اخلاقی و معیارهای حقوقی و قوانین بین‌المللی را بگیرد، این برادران عرب هستند که باید از آنجا بروند نه کردها و آریایی‌ها که طبعا سخنی نابجا، غیرمنطقی و برخلاف قوانین بین‌المللی است. متاسفانه امروز کردهای «کوبانی» به‌عنوان بخشی از حوزه فرهنگی و تاریخی دنیای ایرانی از سه طرف در محاصره «داعش»‌اند و از یک‌طرف هم ترکیه. «داعش» به آنان حمله می‌کند و اعراب مسلمان و ترکان نوعثمانی فقط نظاره‌گر نابودی تدریجی آنانند. وزرای خارجه آمریکا و انگلیس هم که هواپیماهای‌شان در آسمان نظاره‌گر این تراژدی انسانی‌اند به صراحت می‌گویند «کوبانی» اولویت ما نیست و نمی‌توانیم مانع سقوط آن توسط «داعش» شویم. مردم کرد و همه مردم آزاده جهان علل چنین وضعیتی را می‌دانند. ولی پرسش اصلی این است که در این شرایط حساس، وظیفه ما به‌عنوان ایرانی چیست؟ آیا باید هم‌تباران و هم‌زبانان خود را در آن سرزمین رها کنیم تا زیر حملات کوردلان «داعش» که دارای سیاه‌ترین اندیشه‌های ضدانسانی و غیراخلاقی‌اند، در سایه سکوت ترکیه نابود شوند؟ کردستان در میانه قلمرو ایران فرهنگی و دنیای عربی و ترکی قرار دارد و در طول تاریخ تا به امروز، دروازه فرهنگ آریایی و ایرانی در قلمرو عراق، شام و آناتولی بوده است.

پرسش این است: امروزه که نغمه احیای خلافت عربی از یک‌سو و نوعثمانی از سوی دیگر بلند شده و در میانه این دو نغمه، کردها قربانی و نابود می‌شوند، چه بایدکرد؟ به نظر می‌رسد ایران نباید به هیچ شکل اجازه دهد «کوبانی» سقوط کند و کردها قربانی توطئه‌های منطقه‌ای و بین‌المللی شوند. ایران باید رسما از سازمان‌ملل متحد تقاضا کند حداقل اجازه دهد به کردهای باشرف و غیرتمند مدافع «کوبانی» از طریق ترکیه اسلحه و مهمات برساند. همچنین ایران باید از همه دولت‌های مدعی حقوق‌بشر بخواهد به جمهوری اسلامی ایران، این اجازه داده شود که لااقل از هم‌تباران خود دفاع کند و از قربانی‌شدن زنان و کودکان کرد ممانعت به عمل آورد.

آرمان:در آستانه مذاکراتی مهم

«در آستانه مذاکراتی مهم»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم محمد علی سبحانی است که در آن می‌خوانید؛پرونده هسته‌ای کشورمان و مذاکرات ایران با ۱+۵ یکی از مباحث مهم نظام بین‌الملل در یک دهه اخیر بوده و جایگاه ثابتی در ادبیات سیاسی جهان داشته و همچنان دارد. به دلیل چنین وضعیتی است که برای «توافق» نباید عجله داشت، چرا که هم جمهوری اسلامی و هم طرف‌های غربی و آمریکا، در مذاکرات به دنبال رسیدن به منافع حداکثری هستند و در راستای چنین هدفی است که تلاش می‌کنند تا با قدرت چانه زنی، خواسته‌های خود را عملی کنند. تیم جدید مذاکره کننده کشورمان که بعد از آغاز به کار دولت یازدهم با شکل و البته مشی کاملا متفاوتی عهده‌دار مذاکرات هسته‌ای شد، در یک‌سال اخیر آشکارا نشان داده که اصل را بر تعامل نهاده و به معنای واقعی کلمه به دنبال این است تا پرونده مهم هسته‌ای به سرانجام مثبت برای کشور برسد اما از کنار این مساله هم به سادگی نخواهد گذشت که ۱+۵ باید به طور تمام و کمال به آنچه در ژنو۳ تعیین شده است، پایبند باشد تا بتوانند با اطمینان و اعتماد کامل دور میز مذاکره بنشینند.

شاخصه دیگر روزهای پایانی مذاکرات «پافشاری دو طرف نسبت به عقاید و نظرات» است، چرا که هم ایران و هم ۱+۵ برای پایان رسیدن این پرونده، تعجیل نمی‌کنند تا بلکه بتوانند بیشترین دستاورد را از «آنِ» خود کنند. به همین دلیل در نشست‌هایی که در نیویورک برگزار شد، به وضوح شاهد بودیم که دو طرف با طمانینه خاصی دور میز مذاکره حضور یافتند.

دولت یازدهم اگر بتواند پس از یک دهه هیاهو و مشکل‌آفرینی‌ در داخل و خارج از سوی تندروها، به توافق کامل هسته‌ای دست پیدا کند، باید این موفقیت را گامی اساسی در راستای مقبولیت و کارآمد نشان دادن خود محسوب کند البته با وجود اهمیت توافق احتمالی برای کشور و در نتیجه کاهش مشکلات و محدودیت‌های موجود، همانطور که اشاره شد، شاهد این باشید که گروه‌هایی در داخل که منافع سیاسی را نسبت به منافع ملی در اولویت می‌بینند، به دنبال سیاه‌نمایی در مذاکرات بروند تا به‌زعم خود کارشکنی داشته باشند.

این نوع تحرکات، این انتظار را از تصمیم گیران دولتی به وجود آورده که با اعتدال‌گرایی و تکیه بر عقل‌مداری در وضعیت فعلی به نحوی رفتار کنند که با کاهش مشکلات موجود بتوانند به توفیق با لحاظ کردن منافع ملی برسند و علاوه بر آن، کشور بتواند در فضایی آرام و بدون حاشیه‌ها و جنجال‌هایی که این روزها مشاهده می‌شود، در راستای اجرایی کردن برنامه‌های تعیین شده به موفقیت برسد.

در پایان باید این مهم را مورد توجه قرار داد که به دلیل انواع و اقسام تهدیدها و تحدیدها، مشکلاتی در عرصه داخلی وجود دارد که به همین دلیل، در صورت به دست آمدن توافق نهایی، نمی‌توان و نباید انتظار داشت که همه مشکلات یک‌شبه حل و فصل شوند، چرا که جبران نزول منفی اقتصاد در 8سال گذشته، زمانی طولانی و همچنین کار و تلاش زیادی را می‌طلبد.

مردم سالاری:محور اتّحاد؛ عامل اختلاف

«محور اتّحاد؛ عامل اختلاف»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم احسان کیانی است که در آن می‌خوانید؛روز شنبه همایش «همگرایی اصولگرایان» برگزار شد. سخنران ویژه همایش نیز آیت‌الله مصباح‌یزدی بود. پیش از او آقای تقوی(مأمور پیگیری وحدت اصولگرایان) تأکید کرد که گزارش‌های مربوط به این فعالیّت‌ها را به جامعه روحانیت، جامعه مدرّسین و آقای مصباح ارائه خواهد کرد. این سخن مشخّص کرد که با وجود عضویت آقای مصباح در جامعه مدرّسین به دبیری آیت‌الله یزدی؛ نظراتش در جمع‌بندی نظرات این نهاد دینی‌سیاسی جایی ندارد و پیش از این هم آیت‌الله یزدی نقل کرده بود که خودمحوری آقای مصباح در یازدهمین انتخابات ریاست‌جمهوری، جامعه مدرّسین را تا مرز انشعاب پیش برد.

بنابراین آقای مصباح؛ خود به تنهایی به یک ضلع جدید در مجموعه‌های مرجع اصولگرا تبدیل می‌شوند و مشخّص نمی‌شود که افزودن به این اضلاع چگونه با تاکتیک وحدت و جامعیّت همخوانی دارد؟ شخصیّت‌های نسبتا برجسته اصولگرا که در این نشست حاضر بودند عبارت بودند از آیت‌الله موحدی‌کرمانی(دبیر جامعه روحانیت)؛ محمّدنبی حبیبی(دبیر هیئت‌های مؤتلفه)؛ حجت‌الاسلام آقاتهرانی(دبیر جبهه پایداری)؛ حسین فدایی(دبیر جمعیّت ایثارگران)؛ علیرضا زاکانی(دبیر جمعیّت رهپویان)؛ حجت‌الاسلام رجبی(عضو برجسته جامعه مدرّسین) و همچنین تنی چند از وزیران و معاونان دولت‌های نهم و دهم در کنار دو تن از نامزدهای ناکام اصولگرایان در ریاست‌جمهوری یازدهم یعنی آقایان حدّادعادل و جلیلی. به جز آقای موحدی‌کرمانی که در غیاب آیت‌الله مهدوی‌کنی، دبیری جامعه روحانیت را عهده‌دار شده‌اند؛ محور اتّحاد جریان‌های حاضر را یک چیز تشکیل می‌دهد: حمایت از احمدی‌نژاد.

درواقع باید گفت فصل مشترک این جمع حمایت از ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد در نهمین یا دهمین دوره ریاست‌جمهوری و همچنین حمایت از عملکرد کلّی دولت‌های نهم و دهم است. هرچند که پس از وقایع مربوط به عزل و سپس نصب دوباره آقای مصلحی(وزیر وقت اطّلاعات) برخی از این احزاب با تبیین گروهی تحت عنوان «جریان انحرافی» تلاش کردند راه پیشین خود را از دکتر احمدی‌نژاد جدا کنند و ساز دیگری بنوازند.

جالب این‌که غایب بزرگ این همایش نیز کسی نبود جز دکتر احمدی‌نژاد که خود روزی محور اتّحاد همگی این جریان‌ها بوده و این غیبت نشان‌گر وجود اختلافات سابق این جریان‌ها با آقای احمدی‌نژاد است. با این حال این همایش، غایبان دیگری نیز داشت که شاید مهم‌ترین آنان؛ محمدباقر قالیباف؛ دیگر نامزد ناکام اصولگرایان و شاید مهم‌ترین نامزد آنان در ریاست‌جمهوری یازدهم بود که شخصاً و بدون تعلّق خاطر حزبی؛ جریان اصولگرایان عملگرا را نمایندگی می‌کند. نکته دیگر این‌که به جز اعضای هیات‌های مؤتلفه و جامعه روحانیت که مدّتی است تصمیم گرفته‌اند به هر قیمتی توافق و ائتلافی میان جریان‌های اصولگرا رقم بزنند؛ دیگر جریان‌ها و شخصیّت‌های برجسته محافظه‌کار هم‌چون آقای باهنر(دبیر جبهه پیروان خطّ امام و رهبری)، علی لاریجانی و علی اکبر ولایتی در این همایش حضور نداشتند. این مسئله ناشی از همان محور اتّحاد یعنی دولت‌های احمدی‌نژاد است. زیرا این افراد از ابتدای تشکیل دولت اصول‌گرا در سال 1384 انتقادات اصلی و مهمّی به سیاست‌های کلّی آن در عرصه‌های اقتصادی و دیپلماتیک و حتّی سیاست داخلی داشته و در مواردی به تقابل صریح با احمدی‌نژاد و حامیانش رسیدند.

با این حال اصلاح‌طلبان و اعتدالگرایان باید به استقبال این وحدت بروند. زیرا وحدت جریان‌های حامی دولت‌های نهم و دهم این فرصت را به منتقدان این دولت‌ها می‌دهد که هم بتوانند ائتلاف بهتر و منطقی‌تری در مقابل آن ایجاد کنند و هم این‌که با یادآوری و بازخوانی اشتباهات و بحران‌های این دولت‌ها در عرصه‌های مختلف به خصوص اقتصاد و سیاست خارجی، مانع از فراموشی این مسائل از سوی مردم شوند و اصول‌گرایانِ هم‌گرا را وادار به پاسخ‌گویی در قبال حمایتشان از دولت سابق کنند تا نتوانند از گذشت زمان برای بازگشت دوباره به قدرت استفاده کنند. گویا فعلاً این جریان به این نتیجه رسیده که «هر وحدتی بهتر از عدم وحدت است!» امّا زمان ثابت خواهد کرد که چه چیزی از این وحدت عاید آنان خواهد شد.

فرهیختگان:اوباما و بحران عراق

«اوباما و بحران عراق»عنوان یادداشت روز روزنامه فرهیختگان به قلم حسین دهشیار است که در آن میخوانید؛در خاورمیانه فزون‌ترین میزان تیرگی مفهومی و رفتاری را در برابر داریم. کمترین رگه‌هایی از تلالو خردورزی و دغدغه‌های فرا‌فیزیکی به چشم می‌آید. مفاهیم به تعاریفی گرفتار شدند که حقیرترین سنخیت را با اصالت آنها به نمایش می‌گذارد. رفتارهایی که وسیع‌ترین شکل‌های غیرانسانی را به صحنه می‌آورند نماد و سمبل سیاست‌های بشردوستانه معرفی می‌شوند.

نبردهایی که سرزمین‌های عراق و سوریه را در برگرفته تمامی ظرفیت‌های بدوی را فرصت تجلی داده و در کنار آن گستره وسیعی از تعارضات و دوگانگی‌های مفهومی و رفتاری را ممکن ساخته است. باراک اوباما برای توجیه حضور مجدد آمریکا در صحنه نبرد عراق به تمامی ترفندهای ممکن نظر انداخت. در میان بیش از 350 نفر عضو شورای امنیت ملی در داخل کاخ سفید بیشترین میزان فشار بر باراک اوباما برای خروج از عراق وجود داشت.

با وجود مخالفت محرز وزارت خارجه، وزارت دفاع و تشکیلات اطلاعاتی درنهایت رئیس‌جمهوری که از نظر ارزشی و شخصیتی نزدیک‌ترین همسویی را با چشم‌اندازهای اکثریت اعضای ارشد شورای امنیت ملی احساس می‌کرد ارزیابی بلندمدت را - که اساسا تهاجمی بود و ژنرال‌ها و دیپلمات‌ها آن را خواهان بودند - نادیده گرفت و دستور خروج نیروهای رزمی آمریکا از عراق را صادر کرد. در چارچوب همین درک بود که به وسیع‌تر شدن شکاف‌های درون‌حاکمیتی در عراق توجه نشد و به سست شدن گره‌های مرتبط‌کننده گروه‌های سه‌گانه قومی و مذهبی در درون قدرت سیاسی به رهبری نوری مالکی توجه لازم داده نشد.

آنچه برای دولتمردان آمریکا اهمیت داشت تکرار این حرف بود که آمریکا در شرایطی عراق را ترک کرد که این کشور متحد، دموکراتیک و باثبات بود. در داخل آمریکا مخالفت‌های بسیار شدیدی چه از درون ساختار قدرت سیاسی و چه از سوی گروه‌های سیاسی متفاوت مطرح می‌شد دال براینکه اقدامات باراک اوباما کمترین تناسب را با شرایط واقعی عراق داراست و نباید اجرایی شوند. با توجه به شرایط داخلی آمریکا بود که ساکن کاخ سفید تصویری از عراق ترسیم کرد که هرچند بسیار مخدوش جلوه می‌کرد اما با سیاست خروج نیروهای رزمی همپوشی داشت.

اوضاع پیش از سقوط دولت المالکی در عراق و تشدید تعارضات بین گروه‌های قومی و مذهبی در درون حاکمیت در بغداد و سرریز شدن نفوذ و جایگاه گروه‌های شبه‌نظامی مخالف آمریکا در عراق به کشور سوریه برای باراک اوباما چاره‌ای باقی نگذاشت جز اینکه به‌کارگیری قدرت نظامی آمریکا در گستره عراق را یک ضرورت اعلام کند و فراتر از آن اقدام در سوریه را برای به‌وجود آوردن نظم و ثبات در عراق گریز‌ناپذیر بیابد. حمله‌های هوایی به عراق و سوریه که آمریکا در دستور کار خود قرار داده و انسجام استراتژیک، فاقد هرگونه ارزش‌افزوده برای اعتلای عراق و نمایشگر کمترین درک عملیاتی از شرایط است. آمریکا در عراق نیروهایی را بمباران می‌کند که در سوریه نقش تعیین‌کننده در تضعیف ساختار قدرت سیاسی حاکم ایفا می‌کنند. آمریکا در سوریه سیاست خود را براساس نابود‌سازی حکومت بشار اسد قرار داده است.

دولت ترکیه که آمریکا به‌عنوان یکی از اعضای «ائتلاف» معرفی می‌کند از نیروهای شبه‌نظامی در عراق که آمریکا برسر آنها بمب می‌ریزد نفت خریداری می‌کند و به طرق مختلف از فعالیت‌های آنان علیه کردها و نابودی شهرهای کردنشین سوریه حمایت می‌کند. فشارهای سیاسی در داخل آمریکا سبب شده است باراک اوباما به سخنان مخالفان اولیه خروج از عراق گوش دهد و قبول کند که باید در عراق کاری کرد.

اما چون او اساسا بی‌بهره از بینش استراتژیک است به ساده‌ترین، کم‌هزینه‌ترین از نظر تلفات نیروهای آمریکایی و قابل مدیریت‌ترین شیوه یعنی فروریختن بمب از آسمان متوسل شده که فزون‌ترین تخریب زیرساخت‌ها و وسیع‌ترین درصد تلفات افراد غیرنظامی را گریز‌ناپذیر می‌سازد. ظرفیت‌های بی‌بهره از خردورزی که در ساختارهای تصمیم‌گیری در کشورهای درگیر بحران خاورمیانه نقش تعیین‌کننده ایفا می‌کنند در گسترده‌تر و قطورتر شدن گسل‌ها در این کشورها این امکان را به وجود آورده که تصمیم‌گیری‌های مورد تعارض حتی در خود آمریکا به‌وسیله رهبران این کشور حقارت و سرافکندگی مداوم و از بین رفتن منابع و ثروت‌های ملی در کشورهای صحنه نبرد را به یک روزمرگی تبدیل کند.

دنیای اقتصاد:طبیب اقتصاد غیر‌رقابتی

«طبیب اقتصاد غیر‌رقابتی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر سیدفرشاد فاطمی است که در آن می‌خوانید؛ژان تیرول 61 ساله فرانسوی یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های زنده در شاخه سازماندهی صنعتی است که توانست امسال نوبل اقتصاد را ازآن خود کند. این اقتصاددان فرانسوی در کنار هم‌وطن درگذشته خود لافونت از جمله اقتصاددانانی هستند که زمینه سازماندهی صنعتی (Industrial Organization) با نام آنها شناخته می‌شود. سازماندهی صنعتی شاخه‌ای از علم اقتصاد خرد است که رفتار بنگاه‌ها را در شرایط عدم رقابت کامل مدل می‌کند؛ اما تیرول چه کاری انجام داد که شایسته دریافت نوبل اقتصاد در سال 2014 شد؟ در مدل‌های رقابت کامل در نظریه اقتصاد خرد فرض بر آن است که تعداد بنگاه‌ها زیاد باشد، ورود و خروج بنگاه‌ها به بازار آزاد باشد و کالاها همگن باشند. در تحت این فروض بنگاه‌ها قیمت‌پذیر هستند؛ اما در وضعیتی که تعداد بنگاه‌ها در یک بازار کاهش یابد، امکان آنکه این بنگاه‌ها بتوانند با رفتار خود بر قیمت تاثیر بگذارند، افزایش می‌یابد.

در این شرایط که رقابت ناکامل است بنگاه‌ها به رصد رفتار رقبای خود می‌پردازند، اقدامات آنها را دنبال می‌کنند و این قدرت را دارند که با رفتار خود، بر قیمت‌ها تاثیر بگذارند. تا پیش از نظریات جدید، ابزارها و مدل‌های متعارف اقتصاد خرد گرچه در شرایط رقابت کامل کاربرد داشت، اما در وضعیت رقابت ناکامل چندان قابل‌استفاده نبود. از همین رو استفاده از نظریه بازی در اقتصاد خرد گسترش یافت؛ زیرا در وضعیتی که رقابت کامل نیست، بنگاه‌ها با این مساله مواجه هستند که چگونه سود حاصله آنها از رفتار خود و به‌خصوص رقبا تاثیر می‌پذیرد.

کاربرد نظریه بازی‌ در این حوزه، فهم این موضوع است که هر یک از بازیگران، چه برداشتی از استراتژی‌های حریف دارند و چه تعادلی می‌تواند بین بازیگران شکل بگیرد. تیرول در این خصوص به همراه یک اقتصاددان آمریکایی به نام «درو فودنبرگ» کتابی نیز با عنوان «نظریه بازی» تالیف کرده است، البته او واضع نظریه خاصی در حوزه نظریه بازی نیست. سازمان‌های صنعتی با استفاده از ابزارهای نظریه بازی توسعه یافت و توانست به سوال‌های مطرح در وضعیت عدم رقابت کامل، محدودیت ورود و خروج و وجود کالاهای متمایز شده (differentiated products) پاسخ دهد. بنگاه‌های صنعتی در شرایطی که تعداد بنگاه‌ها محدود است یا به دلیل تمایز در قدرت بازاری پیدا می‌کنند، می‌توانند بر قیمت و درنتیجه روی سود بنگاه، رفاه مصرف‌کننده و رفاه کل بازار تاثیر بگذارند. در شاخه سازمان‌دهی صنعتی تلاش بر این بود که تحلیلی از رفتار بنگاه‌ها در وضعیتی ارائه شود که دارای قدرت بازاری هستند و به این سوال پاسخ داده شود که دولت چگونه باید با بنگاه‌های بزرگ و کارتل‌ها رفتار کند؟

اولین تلاش‌ها در این شکل‌دهی شاخه سازمان‌دهی صنعتی به افرادی نظیر کورنو (1877-1801) برتراند (1900-1822) در قرن نوزدهم و سپس استکلبرگ (1946-1905) و چمبرلین (1967-1899) در نیمه ابتدایی قرن بیستم برمی‌گردد؛ ولی مسلما تیرول و افرادی نظیر لافونت نقش مهمی در توسعه این شاخه و به‌خصوص وارد کردن آن به حوزه سیاست‌گذاری اقتصادی داشته‌‌اند.

تا پیش از فعالیت‌های تیرول، سیاست‌های رایجی که از سوی دولت‌ها برای جلوگیری از تبعات منفی انحصار اجرا می‌شد، مواردی نظیر تعیین سقف افزایش قیمت برای شرکت‌های انحصارگر و ممنوعیت همکاری بین شرکت‌های رقیب بود، اما تیرول و سایر اقتصاددانانی که در این زمینه کار می‌کردند به لحاظ تئوریک نشان دادند که چنین قواعدی ممکن است در شرایطی مشخص به خوبی موثر واقع شوند، اما در برخی شرایط دیگر بیش از آنکه سودمند باشند، ضرر به همراه داشته باشند. نتیجه تحقیقات تیرول و سایر اقتصاددانان حوزه سازماندهی صنعتی به دو راهبرد مشخص منتهی شد: سیاست‌گذاری رقابت و تنظیم مقررات. این دو سیاست در حال حاضر عملا از موضوعات مورد بحث در شاخه سازماندهی صنعتی مرتبط با سیاست‌گذاری اقتصادی است و بسته به اینکه سیاست‌گذار رفاه مصرف‌کننده را در نظر بگیرد یا رفاه کل بازار را (هم تولید‌کننده و هم‌مصرف‌کننده)، توصیه‌های متفاوت سیاستی را در پی خواهد داشت.

ردپای نتایج و مطالعات تیرول در اقتصاد ایران نیز قابل ردیابی است. می‌توان گفت ایجاد نهادی مثل شورای رقابت از نتایج مستقیم نظریاتی بوده است که با فعالیت‌های دانشمندان حوزه سازماندهی صنعتی در اقتصاد مطرح شد. نتایج اقدامات تیرول موجب شد سیاست‌گذاران با بهره‌گیری از این دیدگاه‌ها، زمینه‌ای فراهم کنند که اجازه ندهند بنگاه‌های بزرگ یا دارای قدرت بازار به رقبا و مصرف‌کنندگان آسیب برسانند. به همین دلیل او استحقاق نوبل اقتصاد را داشت؛ زیرا او مانند طبیبی بود که توانست برای مقابله با آثار سوء‌ نبود رقابت در اقتصاد، نسخه‌ای مناسب تجویز کند.

نکته آخر آنکه تیرول از آخرین اقتصاددانان زنده‌ای بود که نام او با یک شاخه علم اقتصاد گره خورده بود و پیش‌بینی آنکه او نوبل را اخذ می‌کند برای متخصصان این حوزه دشوار نبود، یافتن اقتصاددانانی نظیر او برای پیش‌بینی برندگان آینده نوبل یقینا دشوار خواهد بود.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها