او میگوید: برنامه «خانومی که شما باشی» درباره زنان بود و دوست داشتیم عوامل آن خانم ها باشد ولی کوچکترین نگاه فمینیستی نداشتیم.
اولین ها را با او تجربه کردیم. آن هم در مدیومی که خیلی چیزها مرسوم نبود و اگر هم بود رنگ و لعابی نداشت که مخاطب جوان ما را با خود همراه کند.
یکی از این اولین ها حجاب شیک و زیبا بود. اینکه یک خانم می تواند حجاب داشته باشد ولی در عین حال زیبا و مرتب به نظر برسد و چشم مخاطبی که سال ها به رنگ ها سیاه و تیره عادت کرده بود را به پوشش کامل با رنگ های دیگر آشنا کرد. دختری کم سن و سال که در اولین حضورش آنقدر خوش درخشید و خودمانی با مخاطبش حرف زد که از اجرای اولش در برنامه ی سینمای خانواده طرفداران زیادی پیدا کرد.
آزاده نامداری کارنامه درخشانی در اجرای تلویزیونی دارد. مجری جوانی که از جایی به بعد تصمیم گرفت در کنار اجرا دغدغه مند تر عمل کند و به برنامه سازی روی بیاورد. حالا آزاده نامداری را مدتی است در سمت مجری و تهیه کننده می بینیم. برنامه خانومی که شما باشید جدیدترین برنامه ای است که پخش آن در اواخر شهریور آغاز شد و هنوز ادامه دارد. آزاده نامداری درباره برنامه خانومی که شما باشید و دغدغه هایش حرف های جالبی دارد که خواندش خالی از لطف نیست.
اما لازم به ذکر است که این گفت و گو در آخرین روزهای ماه مبارک رمضان انجام شد روزهایی که هنوز حاشیه و جنجالی اطراف مجری جوان و دوست داشتنی نبود. ولی بعد از مدتی همه چیز تغییر کرد و به دلایلی چاپ این مصاحبه به تعویق افتاد. به همین دلیل قسمت عمده ای از این گفت و گو حذف شد تا باز هم قضاوت های ناعادلانه گریبانگیر آزاده نامداری نشود. اتفاقی که متاسفانه این روزها دامنگیر هنرمندان ما شده است. این در حالی است که باید بیاموزیم نه در زندگی خصوصی کسی سرک بکشیم و نه به خود اجازه دهیم به راحتی دیگران را قضاوت کنیم. چیزی که همه برای خودمان میپسندیم پس باید برای دیگران هم بپسندیم.
مادرها سوژه اصلی برنامه های من هستند
نوروز 90 برنامه ی خانومی که شما باشی، با این ایده طراحی شد که یک برنامه ترکیبی باشد. فکر کردیم در این برنامه ترکیبی، فقط خانم ها حضور داشته باشند و تمام عوامل خانم باشند، یعنی تصمیم داشتم زنانه برنامه را پیش ببرم. ولی هیچ نگاهی مبنی بر اینکه دنبال احقاق حقوق زنان و... در برنامه مان نبود. کاملا به دنبال یک برنامه فانتزی و شاد بودیم. و از آن جایی که برنامه قرار بود ایام عید پخش شود، وجه فانتزی بودنش برایمان مهمتر بود.
می خواستیم درباره همه چیز حرف بزنیم. برنامه خانومی که شما باشی برای این جذبم کرد چون از یک جایی به بعد کمی دغدغه مند تر به اطرافم توجه میکردم و روحیهام انگار عوض شد. سوژههای زیادی هم در این مدت به دستم رسید و به این نتیجه رسیدم نگاه به زنان و دغدغه هایشان می تواند برایم عمیق تر و متفاوت تر باشد. البته باید حتما این را اضافه کنم که همیشه بهترین سوژه از نظر من که برای خانم ها برنامه می سازم؛ مادر است. به نظرم مادر بودن یک هدیه است از طرف خداوند و در میان مادران هم میتوان قصههای زیادی پیدا کرد و هم سوژه های متفاوتی.
شاید برنامه ما درباره زنان بود و دوست داشتیم عوامل آن خانم ها باشد ولی کوچکترین نگاه فمینیستی نداشتیم. ولی تصمیم داشتیم زنانه این برنامه را پیش ببریم چون شعارمان این بود که نگاهی زنانه، به دغدغه های زنان داشته باشیم. ولی فمنیسم بودن انگی بود که در مرحله ای به ما زده شد و طی سال هایی که برگشتیم ما را تحت فشار قرار داد. |
هرگز نخواستم فمینیست باشم
شاید برنامه ما درباره زنان بود و دوست داشتیم عوامل آن خانم ها باشد ولی کوچکترین نگاه فمینیستی نداشتیم.کلاً من از نگاه افراطی به قضایا و پدیدهها بدم میآید. دلم نمیخواهد بگویم کدام یک برتریم زنان یا مردان اما براین عقیده ام که باید یک برابری حداقلی و استاندارد وجود داشته باشد. اینکه نگاه فمینیستی نیست. زمان پخش قسمت های اول خانومی که شما باشی متاسفانه این انگ به ما زده شد که به شدت زنانه به مسائل توجه میکنیم درحالی که اصلاً اینطور نبود و مردان هم مخاطبمان بودند و هم میهمانمان....
پس به برابری اعتقاد داشتید؟
به آن چیزی که هستیم اعتقاد داریم. ولی اعتقاد نداریم کسی از ما قدرتمندتر است. با این حال این برنامه با این جمله فمنیسم که متاسفانه خیلی ها معنی اش را نمی دانند و مطالعه ای درموردش ندارند به دردسر و چالش های متعددی گرفتار شدیم. جالب اینجاست خیلی ها که این انتقاد را میکردند اصلا برنامه را ندیده بودند و فقط یک چیزی شنیده بودند. اینکه برنامه ای با عنوان خانومی که شما باشید حتما دیدگاه فمنیسمی دارند. بعد از آن هم به هیچ تریبونی در اختیار نداشتم که بگویم ما اصلا چنین تفکری نداریم. می خواستم بگویم نگاه سرگرمی است. مانند آشپزی، رانندگی و... که کارهایی فان و جذاب است.
خوش شانس هستم چون برای نخستین بار از شبکه یک و برنامه سیمای خانواده آن هم در کنار مجریان با تجربه ای مانند آقای شجاعی مهر، خانم رضایی، خانم ادیبی و خانم قهرمانی سر درآوردم ، همچنین با مدیران و تهیه کنندگان خوب. انگار رفتم یک مدرسه برای آموختن. |
بعد از آن که برنامه قالبش عوض شد و تبدیل به مستند شد دغدغه مند تر پیش رفتیم و کمی نگاه ها تغییر کرد. زنانی را پیدا کردیم که مسائلی جدی در زندگیشان وجود داشت. پس دیگر برنامه مثل سری اول فان نبود که بگوییم و بخندیم. در این برنامه با تعداد بیشماری خانم روبرو شدیم. سعی کردیم کاری که انجام دهیم که خیلی کم در تلویزیون ما دیده میشد؛ یعنی گپ زدن با یک خانم. یا پرسیدن حال یک مادر و کسی که بچه اش 25 سال است که مفقودالاثر است. تغییراتمان در برنامه بر اساس تغییرات در سوژه هایمان شد. به طور مثال درباره زنی برنامه می سازیم که شوهرش جانباز و به نوعی مرگ مغزی است و هیچ کاری نمی تواند انجام دهد و همسرش از او پرستاری می کند. زن عجیبی بود و نگاهش با همه زنان دیگر فرق داشت. مثلا وقتی خودم را جایش می گذارم به این نتیجه می رسم که برای شوهرم پرستار بگیرم. خیلی ها هم این اعتقاد را دارند و زن ها خوبی هم هستند. اما آن زن می گفت: نه! من می خواهم از همسرم پرستاری کنم. می خواهم این لذت را ببرم.» این یک عشق زنانه است. به خاطر همین است که میگویم نگاهمان به به مسائل متعدد، خیلی متفاوت شد و دیگر کسی نتوانست به ما برچسبی بزند.
نگاه خودت چطور؟
آذر ماه سی سالم می شود و فکر می کنم در این چهار سال که این برنامه را اجرا می کردم خیلی تغییر کردم. آدم دیگری شدم شاید این تغییر به دلیل دیدن و صحبت کردن با این خانم ها بود. مثلا یک خانمی سه پسرش همزمان شهید شدند. این برای من که ماشینم تصادف می کند، غصه دار میشوم خیلی عجیب است. مادری را می بینم که سه پسرش را همزمان از دست داده و حالش خوب است. یا خانمی را دیدم که در حال حاضر در شمال یک رستوران دارد و همه وضعیت کنونی اش را می بینند و با خودشان فکر می کنند چه کیفی می کند، پس ما هم برویم در تهران کافه ای بزنیم و دور هم باشیم. در صورتی که گذشته بسیار سختی داشت. می خواهم بگویم هر زنی که برای این برنامه با آنها صحبت کردم در هر شغلی که بود و حتی خانه دار حرف های جذاب ومتفاوتی برای گفتن داشت.
خاطرم است زنی را دیدم که فقط 60 سانت قد داشت. در پلانی من و او کنار هم قرارگرفتیم که به نظرم این پلانی ساعتها جای فکر داشت. به نظرم بیشتر از اینکه فکر کنم در این برنامه چقدر پول به من می رسد، این کار در جهان بیننی من تاثیر گذاشت. چون فکر می کردم من فقط خودم و اطرافیانم را می بینم.
این صبورت کرد و یا حتی نگرانت ؟
نگران نه. ولی یک وقت هایی از خودم بدم آمد. ببین ما می رفتیم خانه ی یکی از سوژه هایمان، مثلا خانه ای رفتیم که خانمی همسن من 9 تا بچه به دنیا آورده بود. 14 سالگی ازدواج کرده بود و در 28 سالگی نه تا بچه داشت. ولی من 28 سالم بود و هنوز ازدواج نکرده بودم. رفته بودم پنج روز در آن خانه بمانم و مستندمان را بسازم، ولی نتوانستم و تنها یک روز ماندم. به زن می گفتم تو چطور می توانی در این سن 9 تا بچه داشته باشی؛ من هرگز چنین کاری نمی توانم انجام دهم. ولی دیدم که این آدم انقدر ایدوئولوژیکش محکم است که از کاری که انجام داده است دفاع می کند. دیدم که این آدم اصلا اشتباه نمی کند؛ شاید من هم اشتباه نمیکنم که فقط یک بچه میخواهم. اما این زن آنقدر از خودش و زندگی اش درست دفاع کرد که حالا می توانم به راحتی و بدون شعار بگویم که هرکسی سبک زندگی خودش را دارد و ما باید یاد بگیریم که به سبک زندگی یکدیگر احترام بگذاریم. هیچ کس عجیب تر از هیچ کس نیست.
دراین کشور مردانه چگونه کارت را ادامه دادی؟ آن هم با انگ فمنیستی؟
مسیر سیر و تکامل و رشد آدمها باید طی شود و در این راه، هر چیزی ممکن است اتفاق بیافتد؛ خوشایند یا ناخوشایند که تو را بزرگ می کند. بزرگ شدن اتفاق دردناکی است. من می توانستم تا آخر عمرم مجری یک برنامه بمانم و یک ربع مانده به برنامه برسم سر کارو بروم روی آنتن بگویم سلام حالتون چطوره؟ و آخر هم یک خداحافظی ... و همه بگویند وای این همان دختر خوشحال است که خیلی می خندد و روسری اش را با خودکارش ست می کند. این یک بخش است ولی من دوست داشتم بزرگتر شوم و آن موقع نمی دانستم بزرگ شدن درد دارد. این مساله لزوما به برنامه سازی ربط ندارد به همه فلسفه زندگی برمی گردد. هر چی بیشتر تصمیم بگیری چیزهای بیشتری بیاموزی دردی هم به همراهش می کشی..
با پوشش کامل. شیک. خوشرو. و خیلی راحت؟ شاید همان شروعی بود برای جنجالی خواندنت؟
اگر بخواهم خیلی صادقانه صحبت کنم باید بگویم من خیلی آدم خوش شانسی هستم. همه خوش شانس نیستند و همه مجریانی که وارد تلویزیون شدند هم خوش شانس نیستند. خوش شانس هستم چون برای نخستین بار از شبکه یک و برنامه سیمای خانواده آن هم در کنار مجریان با تجربه ای مانند آقای شجاعی مهر، خانم رضایی، خانم ادیبی و خانم قهرمانی سر درآوردم ، همچنین با مدیران و تهیه کنندگان خوب. انگار رفتم یک مدرسه برای آموختن. همه آدمها این فرصت را نداشتند و مجری هایی را دیدم که پرت شدند در دنیایی اشتباهی و جلوی دوربین رفتند بدون اینکه چیزی یاد بگیرند. اما من رفتم 20 دقیقه از سه ساعت برنامه را اجرا کردم آن هم در کنار ادمهایی که سی سال در این عرصه فعالیت کردند. به این آدمها نگاه کردم که ببینم چکار میکنند. پس قطعا چیزها زیادی یاد گرفتم. پس باید به خودم روراست باشم و به صراحت بگویم که شانس آوردم. در اصل باید بگویم خدا خیلی دوستم داشت.
این پوشش را خودت انتخاب کردی به این دلیل که احساس می کردی این خلا وجود دارد؟
نه. من خودم از ابتدا چادری بودم و حتی چادر ساده هم سر می کردم. اتفاقا در مقابل پوشیدن چادر ملی هم خیلی مقاومت کردم. وقتی تهیه کننده برنامه و مدیر گروه گفتند که چنین چادری وجود دارد. گفتم نه! نه! من این کار را نمی کنم. همه نگاهم می کنند و احساس می کردم اگر بیرون بپوشم همه می خواهند نگاهم کنند. چون اصلا چادر ملی آن موقع بین مردم مرسوم نبود به خصوص در تلویزیون. به همین دلیل فکر می کردم قرار است کار خلافی انجام دهم. اما در مورد روسری رنگی از ابتدا هم خودم دوست داشتم و اینکار را انجام میدادم. ولی وقتی چادر ملی را سر کردم دیدم که چقدر مورد استقبال قرار گرفت. دانشجویی ها را دیدم که می گفتند کیف هایمان را راحت دست می گیریم یا خانمی دیدم که با این چادر بغل کردن بچه اش برایش کار راحتی شده بود. حتی خاطرم است بعد از این اتفاق خیلی از کسانی که چادر سر نمی کردند چادری شدند. این تابو در ذهن مردم شکست که هم میتوانی چادر سر کنی و هم شیک باشی و کیفت را هم روی چادرت بندازی. پس نشان دادم که من هم شیکم هم و با حجابم. از اینکه این کار را کردم و این پوشش به اسمم ثبت شد خوشحالم.
چادر رنگی چطور؟
بعد از مدتی سعی کردیم چادر رنگی را هم در برنامه غیرمنتظره مرسوم کنیم. اما اعتراف کنم که پروژه موفقی نبود و شکست خوردیم و دیدیم که مردم دوست ندارند چادر رنگی سر کنند. اما هر چه روی آنتن پوشیدم دیده شد. چادر ملی را یک هفته سر کردم و مثل یک بمب ترکید. همه مغازه ها این چادر را می فروختند. ولی این اتقاق برای چادر رنگی نیافتاد. برای اینکه ده ها خانم به من گفتند که اعتبار چادر به مشکی بودنش است. نمی گویم قانعم کردند ولی صادقانه می گویم که زورم نرسید که اعتبار چادر به مشکی بودنش نیست. چادر می تواند سبز، آبی و.... باشد اما جا نیافتاد و خیلی از آدمها که شاید از نزدیکان خودم هم بودند فکر می کردند که شان چادر به مشکی بودنش است. بنابراین تصمیم گرفتم در مورد پروژه چادر رنگی اعلام شکست کنم و خودم هم دیگر سر نکنم.( می خندد)
هر چه روی آنتن پوشیدم دیده شد. چادر ملی را یک هفته سر کردم و مثل یک بمب ترکید. همه مغازه ها این چادر را می فروختند. ولی این اتقاق برای چادر رنگی نیافتاد. |
شایعاتی سر زبان ها بود که آزاده نامداری برای حضور در تلویزیون پوشش چادر را برگزیده؟
نه اصلا اینطور نیست. چادر به من ارث رسیده. همه خانم های خانواده ما چادری هستند. ولی باید دائم توضیح بدهم که من جور دیگری از یک خانم چادری هستم. مثلا من کوله پشتی می اندازم. اما من چادری هستم و از اینکه چادری هستم خوشحالم. ولی دوست دارم یک چادری متفاوت باشم. و چون چادری متفاوت هستم بارها شنیده ام که این واقعا چادریه؟! یک دلیل دیگری هم وجود دارد که مردم درباره من اینگونه فکر می کنند.و این است که مردم توقعاتی از یک خانم چادری دارند. به طور مثال من راحت حرف می زنم. خانم، اقا، روحانی، فوتبالیست. ولی واقعا اینطور نیست. ولی اگر با من معاشرت کنند می فهمند که من پررو نیستم. این تصویر بود و خیلی ها میگفتند وای بزنیم این دختر رو له کنیم. این اتفاق را بارها دیدم. اما ری اکشن مردم در بیرون و جامعه همیشه نسبت به من خوب بوده است. چون مردم ما خوب هستند. حتی اگر از من لجشش گرفته و شب قبل می گفته خاک تو سراین دختره ولی صبح که مرا میبیند میگوید وای خانم نامداری سلام. چقدر خوشحالم از دیدنتون. چقدر روسریهاتون قشنگه...» همه اینها به من انرژی مثبت می دهد. خاطرم نمی آید با در کوچه و خیابان با کسی دیالوگ برقرار کرده باشم و به من حس منفی داده باشد و مرا نقد کند. بالاخره باید یک ری اکشنی در خیابان دیده باشم.( می خندد)
این دو رویی نیست؟
نه . به نظرم دلیلش این است که به آدمی که می شناسند احترام می گذارند و این فرهنگ مختص در کشور ماست که مردم وقتی رودررو با هم قرار می گیرند به هم احترام می گذارند. برای همین من از اینکه در بین مردم رفت و آمد کنم حس خوبی دارم. چون همه از من تعریف می کنند و حالم خوب می شود.( می خندد)
حتی اگر این تعریف ها واقعی نباشد؟
من باور می کنم. شاید چون آدم زود باوری هستم. با خودم میگویم این چقدر با من مهربان است و... اصلا تحلیل نمی کنم. شاید در روابط عمقی روی رفتار آدم ها خیلی فلسفه بافی کنم و در نهایت با یک آدم به طور کامل قطع رابطه کنم. اما در روابط سطحی خیلی راحت حرف های اطرافیانم را باور می کنم و حالم خوب می شود و شب که می آیم خانه می فهمم که شاید سر کارم گذاشته اند.( میخندد) خیلی اوقات پیش آمده که مسائلی را برای مامان ویا خواهرم تعریف می کنم و آنها می گویند که شاید نیت آن آدم این نبوده. ولی هیچ وقت رویم تاثیر نذاشته چون به شکل ذاتی این مدلی هستم.
چرا خیلی ها آمدند ولی موفقیتی که تو به دست آوردی را کسب نکردند. فکر می کنی چرا این اتفاق برای تو افتاد؟
اگر کسی در تلویزیون مورد استقبال قرار میگیرد به این دلیل است آن شخص این هوش را داشته که در آن موقعیت باید روی آنتن باشد. ما گاهی به دلیل کارهای نکرده مان آدمهای بزرگی می شویم. اما کم هستند آدمهایی که به این تفکر پایند باشند. فقط می خواهیم یک کاری انجام بدهیم. پنج تا برنامه هم همزمان پیشنهاد بدهند هر پنج تا را قبول می کند. وقتی به این شکل کار کنیم قطعا افت می کنیم. البته باید دید آن آدمها که اینگونه کار می کنند حالشان چطور است. شاید آن آدم حالش خوب است اما قطعاً از کارش لذت نمیبرد. فقط می خواهیم یک کاری انجام بدهیم.
ببینید, در برهه های مختلف زمانی، آدم هوشمند کارهای مختلفی می کند. به طور مثال در برهه ای از زمان من باید بروم به دنبال مجسمه سازی, در زمانی روانشناسی کنم. آدم های باهوش، می فهمد که الان رسانه چه چیز را می طلبد. ببین این که من هر روز روی آنتن باشم بی شک دیده می شوم. با هر نوع اجرا. پس لزوما هر کس به واسطه دیده شدن روی آنتن معروف یا محبوب نیست.
اساسا مرض این را داشتیم حالا که برنامه اجتماعی می سازیم فردا صبحش یک سایتی حسابی حالمان را جا آورده باشد، با تعریفی کرده باشد. اگر این اتفاق نیافتد حالمان بد می شود. |
در این مواقع حال من خوب نیست. خاطرم است که وقتی برنامه جمع ما را کار می کردیم؛ بعد از دو هفته که همه می گفتند موضوعی را انتخاب کنیم که با مشکل روبرو نشویم من می گفتم این چه برنامه ای است؟ حوصله ام سر رفته. ما رو آنتن هستیم و هیچکس کارمان ندارد. اساسا مرض این را داشتیم حالا که برنامه اجتماعی می سازیم فردا صبحش یک سایتی حسابی حالمان را جا آورده باشد، با تعریفی کرده باشد. اگر این اتفاق نیافتد حالمان بد می شود.
وقتی می گویی اگر مخاطب مجری را نخواهد باید برود کنار به نظر کمی شعاری می آید. اگر روزی مخاطب تو را نخواهد حاضری کاری که برایش زحمت کشیدی؛ کنار بگذاری؟
این شعار نیست. الان دنبال یک کار نو هستم. میخواهم این را بگویم , اگر هم مخاطب تو را نمی خواهد این اجازه را به او بده وخودت را به زور در حلق مردم نکن. به نظرم آدمها می فهمند. متوجه می شوم که مردم میگویند وای بس است دیکر چقدر این را میبینم. علاوه بر این معتقدم برای رسیدن به انتهای این حرفه باید پله پله پیش رفت. ان هم با اصول اخلاقی و اینکه به پیشکسوتانمان احترام بگذاریم. ابا اینکه تنها دو بار به شکل تلفنی با ایشان صحبت کردم. به هر حال رشید پور سال هاست اجرا می کند و فکر می کنم در این عرصه آدم بزرگی است. خاطرم است برنامه ی زنده رود را در اصفهان اجرا می کرد و قرار شد بعد از مدتی بنا به دلایلی من جای ایشان اجرا کنم. تازه سال دومی بود که اجرا را شروع کرده بودم. با ایشان تماس گرفتم و گفتم اجازه می دهید برنامه تان را اجرا کنم؟» جمله اش را هیچوقت فراموش نمی کنم که گفت:« این برنامه را مانند امانت به شما می سپارم و پس می گیرم؛ چه کسی امین تر از شما؟» من هم برنامه را همانطور اجرا کردم ولی دیگر فرصت نشد که پس بدهم..
در مورد خودت چطور؟
ببین روزی که رفتم جلوی دوربین اصلا فرصت پیش نیامد که فکر کنم چرا می خواهم اینکار را انجام دهم. همه چیز آنقدر سریع اتفاق افتاد که اصلا نشد که فکر کنم برای شهرت، پول و... می خواهم جلوی دوربین بروم. زمانی که اولین قسمت آیتم تازه ها را اجرا کردم و بیرون آمدم تهیه کننده گفت چقدر اجرای زنده ات خوب است. من اصلا نمی دانستم این برنامه روی آنتن زنده است. من بدون اینکه بدانم این برنامه به طور زنده پخش می شود. جالب اینجاست که دراولین برنامه زندگی ام گوشی برایم گذاشته بودند. کسی که از اتفاق فرمان با من حرف می زد در پاسخش می گفتم: باشه ، باشه! و او میگفت: نگو ،حرفم را تکرار نکن. واقعا این را آن زمان نمی دانستم. الان فکر می کنم آنها از من که هیچ چیز نمی دانستم چه چیزی ساخته شده. من دوست دارم مجری خوبی باشم. برنامه سازی، مستند، روانشناسی و نویسندگی را هم دوست دارم ولی بیشتراز همه اجرا دوست دارم.
مجری هایی که دربین مردم شناخته شده اند، به تعداد انگشت یک دست هم نمی رسد. ولی همین تعداد کم متاسفانه این روزها درباره یکدیگر اظهار نظر میکنند. چرا؟
دلایل متعددی دارد. یکی از آنها کاراکتر خاص مجری هاست. کاراکتر هنری می طلبد که بگوید، من از تو بهترم.
ولی در دنیای بازیگری این اتفاق به ندرت می افتد که کسی نظرش را در مورد همکارش رسانه ای کند.
درسته. ولی خب دنیای بازیگری، دنیای بزرگی است. به همین دلیل رقابت در این فضا کمتر است. چون آنقدر فیلم سینمایی و سریال و... ساخته می شود که برای همه جا هست. پس کسی بیکار نمیاند یا باید خیلی بی استعدا باشد که در این فضا بیکار باشد. دنیای اجرا خیلی محدود است. می توان گفت تعداد مجریه های تلویزیون به اندازه انگشتان است. پس فضای کوچک و محدودی است. به طور مثال همین ویژه برنامه نوروز که از اسفند ماه بحث بر سراینکه چه کسی قرار است برنامه عید را اجرا کند. چون محیط تلویزیون کوچک است و تعداد مجری های قدرتمند هم کم است به طور اجتناب ناپذیری کل کل صورت می گیرد.
همه که نباید برنامه سال تحویل اجرا کنند
بخش دیگری که به اظهار نظر و پشت سر هم حرف زدن ما می شود این است که دنیامان کوچک است. همه چیز که فقط مجری تلویزیون بودن نیست. همه که نباید برنامه سال تحویل اجرا کنند. میتوانیم سال تحویل هر جای دیگری باشیم غیر از برنامه و تلویزیونی و کلی هم خوش بگذارنیم. برخی می گویند این برنامه برای من است و هیچ مجری دیگری حق ندارد اجرا کند. اصلا یه این حرف اعتقادی ندارم. این برنامه برای تلویزیون است و درستش این است که مدیران تلویزیون تصمیم بگیرند, یک برنامه دست صاحبان اصلی اش باشد. به طور مثال تجربه نشان داد که برنامه ماه عسل زمانی که دست صاحبان اصلی اش بود برنانه موفق و خوبی بود زمانی که دیگران آمدند و اجرا کردند با اقبال روبرو نشد. اما با این تفکر که این برنام مال من است موافق نیستم. وقتی دنیا را بزرگتر ببینم و چیزهایی غیر از تلویزیون و اجرا برایمان مهم باشد، دیگر کاری به هم نداریم و مشکلاتمان حل می شود. خانم یا آقا فرقی نمی کند. می گوید:« حال این را می گیرم!». این روزها چنین کاری را هم به راحتی انجام می دهند و کار چندان سختی نیست. (سمیرا جعفری/ زندگی ایرانی)
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
خانوم چقدر خودشم تحویل میگیره!!
...