سرنخهایی را که احتمال میدادم در کشف راز این جنایت میتواند کمکم کند، برداشتم و از کارشناسان تشخیص هویت خواستم تا نتایج آزمایشهای خود را در کمترین زمان اعلام کنند.
تجسسها را آغاز و ابتدا شوهر قربانی را احضار کردم؛ مردی سیوسه ساله که شرکت واردات و صادرات داشت. وی شوکه شده بود و در بازجوییها میگفت هیچ مشکلی با زنش نداشته و زندگی گرمی داشتهاند که تحقیقات محلی و پرسوجو از بستگانش صحت اظهارات او را تائید میکرد. با توجه به اینکه هیچ سرقتی صورت نگرفته بود با چند فرضیه روبهرو شدم، جنایت از سوی یکی از بستگان، جنایت ناموسی و... ولی طی یک هفته تجسس سرنخی بهدست نیاوردم.
هنوز ده روز از این جنایت نمیگذشت که قتل زن چهل و پنج سالهای در شهرک غرب گزارش شد. سریع به آنجا رفتیم و با جسد غرق در خون این زن که مثل زن جوان به قتل رسیده بود روبهرو شدیم. بررسی صحنه جنایت نشان میداد که عاملان قتل فقط دست به دزدی کوچکی زدهاند. با توجه به شباهت قتلها احتمال قتل سریالی در پایتخت را مطرح کردیم.
رسانهای شدن این قتلها فشار اذهان عمومی را روی ما بیشتر کرد. عاملان جنایت که با توجه به شواهد به نظر میرسید دو نفر باشند خیلی حرفهای عمل میکردند و در صحنهها هیچ ردی از خود باقی نمیگذاشتند.
همچنان که هریک از ما بهدنبال سرنخ بودیم مرگ زن دیگری در سعادتآباد و درست با همان شیوه گزارش شد. بررسیها را بهصورت ویژه و شبانهروزی آغاز کردیم و حتی به کوچکترین اطلاعات که شاید از دید برخیها کماهمیت و بیارزش به نظر میرسیدند توجه میکردیم تا اینکه سرنخ خوبی بهدست آوردیم، همسران هر سه مقتول قصد فروختن خانههایشان را داشتند و قتلها زمانی رخ داده بود که قاتلان از تنها بودن قربانیان خود مطمئن شده بودند.
دوباره همسران سه قربانی را احضار کردیم و بازجوییهای تکمیلی را در دستور کارمان قرار دادیم. شوهر قربانی اول عنوان کرد وقتی صبح به محل کارش رفته بود ساعت 10 زنش با او تماس گرفته و عنوان کرده که زوج جوانی قصد خرید آپارتمان را دارند.
دو مرد دیگر هم ادعا داشتند که ساعت 10 صبح همسرانشان اجازه بازدید زوج جوانی را برای خرید آپارتمان از آنان گرفته بودند. سریع پرینت تلفنهایی را که صاحبخانهها در کادر آگهی روزنامهها درج کرده بودند از مخابرات گرفتیم و سخت مشغول شدیم، همه شمارهها را بررسی میکردیم تا اینکه به شمارهای رسیدیم که حدود ساعت 10 صبح به هر سه خانه زنگ زده بود، صاحب خط را شناسایی کردیم.
ردیابیهای مخابراتی نشان میداد با این تلفن به تلفن دیگری که متعلق به دختر جوانی بود تماسهای زیادی گرفته شده است. با توجه به حساسیت ماجرا هر دوی آنها را دستگیر کردیم. مرد جوان به نام محمدرضا در بازجوییها ادعای بیگناهی میکرد و زیر بار مسئولیت قتلها نمیرفت، بنابراین دختر مورد علاقهاش را بهصورت جداگانه تحت بازجویی قرار دادیم که او ناگهان در میان بازجوییها بغضش ترکید و به قتل اعتراف کرد.
او گفت که خام حرفهای محمدرضا شده و در قتل نقشی نداشته و مرد مورد علاقهاش با بیرحمی قربانیان را به قتل رسانده است.
قاتل سریالی وقتی فهمید ما همه چیز را میدانیم ادعا کرد دچار جنون شده و ناخواسته دست به این سه جنایت زده، ولی بازهم دروغ میگفت، زیرا تجسسهای میدانی نشان میداد او قاتل باهوش و زیرکی است که با جلب اعتماد قربانیانش و همراه بردن دختر جوان تحت عنوان اینکه یک خانواده هستند و بدون گذاشتن سرنخی نقشههای شومش را به اجرا میگذاشت. برایم جالب بود که این مرد سنگدل بتازگی ازدواج کرده و در انتظار به دنیا آمدن فرزندش بود و پدرش نیز یکی از تجار فرش پایتخت بود و در بازجوییها سعی داشت تقصیرها را گردن همدست سادهلوحش بیندازد.
قاتل اعدام شد و یکی از سختترین پروندههایم برای همیشه بسته شد. این پرونده با تلاش کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی بازپرس ویژه قتل و کارشناسان تشخیص هویت و پزشکی قانونی کشف شد.
براساس خاطرهای از سروان افشار
تنظیم: مهدی دبیری / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد