در بیان امام موسی صدر، جاودانگی و بقای عاشورا وابسته به نهضت روشنگرانه زینب کبری (س) است

چرا زینب‌ (س) باید اسیر شود؟

بر اساس برخی شواهدِ تاریخی، در مقاتل و کتبی که درباره واقعه کربلا بحث می‏کند، خاندان امام حسین(ع) و آل بیت رسول خدا در آغاز ماه صفر، یعنی پس از گذشت 20 روز از شهادت امام حسین(ع) وارد شام شدند.
کد خبر: ۷۴۸۱۰۸

این شهرها و مسیری که این کاروان از آن گذشت، چندان روشن نیست و در تاریخ ثبت نشده است؛ زیرا می‏کوشیدند کاروان اسرا و سرهای پاک را بنا به علل سیاسی و محافظه‏کاری و ترس از شورش‌ها و مشکلات احتمالی راه، از راهی غیرمتعارف بگذرانند. از این رو، از شهرهای بزرگ می‏گذشتند.

بی‏شک مانند هر جنگ دیگری، عبور اسرا از این شهرها برای خلیفه پیروزی به شمار می‏رفت؛ سرهای بریده، اسرا، سپاه پیروز. این همه نظرها را جلب می‏کرد. به طور طبیعی هر گاه سپاهی از جایی می‏گذرد، اهالی شهر برای تماشای سپاه می‏آیند، چه رسد به این‌که سپاه، سپاه‏ خودشان یعنی سپاه خلیفه و سرزمینشان باشد. به همین سبب می‏توان گفت از کوفه تا شام، در شهرها و سرزمین‌هایی که اهل بیت و اسرا و سرهای پاک وارد می‏شدند، با اجتماعات و جشن‌های مردمان این سرزمین‌ها مواجه می‏شدند. بدون تردید، به هر شهری که پا می‏گذاشتند، حکام خلیفه برای پیروزی جشن می‏گرفتند و شادی می‏کردند. کاروان با مردم مواجه می‏شد. به طور طبیعی مردم بنا بر روحیه کنجکاوشان می‏خواستند بپرسند و بفهمند ماجرا چیست؟ اینان کیستند؟ چرا این سرها بریده شده؟ چرا اسرا را آورده‏اند؟ آیا اینان خوارجند؟

در سرزمین‌های اسلامی، در آن وقت بودند کسانی که آنان را بشناسند و بسرعت متوجه شوند. در غیر این صورت، بی‏شک طفلی، کوچکی، بزرگی یا پیرمردی‏ پیدا می‏شد که به اسرا نزدیک شود و بپرسد: شما کیستید؟ شما از کدام اسرایید؟ این عبارات در بسیاری از مقاتل آمده است: شما از کدام اسرا هستید؟ شما از زنگیان هستید؟ یا از دیلم؟ یا از تاتارها هستید؟ یا از سرزمین کفر؟

در آن وقت، در جهان اسلام خوارج را کسانی می‏دانستند که از دین خارج شده و بر امام شوریده و منحرف شده باشند. آنان این پرسش را که مکرر نقل شده است، مطرح می‏کردند: شما از کدام اسرا هستید؟

بی‏شک اهل بیت(ع)، از مرد و زن و کوچک و بزرگ می‏دانستند چگونه به این پرسش پاسخ دهند. می‏گفتند: ما اسرا، اهل بیت محمدیم.

چگونه ممکن است؟ اسرا از اهل بیت محمد؟ مگر می‏شود اهل بیت محمد اسیر باشند؟ در این هنگام، اسرا ماجرا را شرح می‏دادند. این قصه در شنوندگان بازتاب داشت، پس توجه می‏کردند و بیشتر گوش می‏سپردند. در اینجا بود که نقش خطابه و سخنرانی به میان می‏آمد. یا علی‏بن‏الحسین(ع) سخن می‏گفت یا زینب یا ام‌کلثوم. یکی از آنان سخن می‏گفت و به مردم می‏گفت چه گذشت. از اینجاست که در مقاتل ده‌ها خطبه و سخنرانی ثبت و ضبط شده است. این خطبه‏ها کجا ایراد شده‏اند؟ در کوفه و شام که روشن است، اما در دیگر شهرها روشن نیست.

خلاصه این‌که این کاروان از کوفه خارج شده، به سرزمین شام رسیده و از شهرهای بزرگ گذشته است و در راه، در هر شهری، استقبال انجام می‏شد و پرسش و پاسخ و توجه می‏شد، و ایراد خطبه و پی بردن به ماجرا و پشیمانی و گریه و حرکت‌های شورش‏گونه صورت می‏گرفت. طبیعتا این مسائل در هر مرحله‏ای از این سفر وجود داشته است.

این مساله بخوبی روشن می‏کند که نقش زنان اهل بیت، یعنی حضرت زینب(س) و خواهرانش و کاری که صورت دادند، چه بوده است.

دشمنان بر آن بودند که امام حسین(ع) را و همه مردان را نیز بکشند و در صحرا پنهان کنند تا شن‌های صحرا خون و اجساد را بپوشاند و کسی نداند چه گذشت، اما چنان‏که امام حسین(ع) می‏گوید: چرا خداوند می‏خواهد آنان را اسیر ببیند؟

تا این وظیفه را به جای آورند و از این واقعه شگفت در تاریخ اسلام پرده برگیرند و آن را برای همه جهان آشکار کنند. به همین سبب از کوفه آغاز کردند و از شهرهای مهم گذشتند و به شام رسیدند و سپس به مدینه بازگشتند. در هر شهری ماجرا را می‏گفتند و درباره رفتار بنی‏امیه، خصوصا یزید، که با دین و شرع و انسانیّت و شرافت به مخالفت برخاست، داوری می‏کردند.

آدمی وقتی در این خطبه‏های شگفت تأمل آنها را بررسی می‏کند، بی‏تردید و ناخودآگاه در برابر این عظمت سر تکریم و تعظیم فرود می‏آورد. زینب مصیبت‏زده، همه‏جا، بی‏احساس مصیبت و بی‏آن که در او خستگی و سختی راه نمایان باشد و بی‏آن که اثری از اسارت در او دیده شود و بی‏ترس از سپاهیان مراقب و حتی بی‏هراس از حکام و بزرگ و کوچک آنان می‏ایستد و سخن می‏گوید. حضرت زینب را در هر خطبه چنان بی‏اعتنا به همه مسائل روحی و جسمی می‏بینیم که گویی در خانه نشسته است و به هر خطبه‏ای که ادا می‏کند، می‏اندیشد و آن را بررسی می‏کند.این سفر بیست، سی یا چهل روز در صحرا و سوار بر شتر طول کشیده است. سفری به این شکل جسم را خسته می‏کند و از توان آدمی می‏کاهد.

در هیچ کدام از این خطبه‏ها حرفی از گریه و زاری و شیون نیست و هرگز سخنی خارج از اعتدال ملاحظه نمی‏شود. هر خطبه‏ای، با منطق و آرامش تمام با حمد خداوند و شکر و ثنای او و حمد و مدح پیامبر و صلوات بر او و اهل بیتش آغاز می‏شود. سپس حضرت در هر خطبه داستان را مختصر، ولی موثر شرح می‏دهد و مردم را بر می‏انگیزد و آنان را به توبه و تاثر وامی‏دارد، اما در مجلس یزید، حضرت زینب(س) سخن را به اوج می‏رساند.

در مجلس یزید، در برابر پادشاه طغیانگر پیروز و مغرور می‏ایستد، و بی‌توجه به او سخنانش را می‏گوید. درباره ورود حضرت زینب به مجلس یزید تعبیر خاصی وجود دارد. می‏گویند حضرت زینب(س) در حالی که کم‏ارزش‏ترین لباس خود را بر تن داشت، پا به مجلس یزید نهاد. این تعبیر بخوبی وضع روحی و جسمی حضرت زینب را روشن می‏کند که افزون بر همه مصیبت‌ها، لباس ژنده نیز مشکل دیگری بود. امروزه، هنگامی که آدمی با کسی یا با دشمنی یا با مردم روبه‌رو می‏شود و لباسی مرتب بر تن ندارد، احساس حقارت، کوچکی یا ضعف می‏کند. همه موجبات ضعف برای زینب و همه اسباب قوت برای یزید فراهم بود؛ اسباب مادی. جز یک مورد که سبب اصلی توان و قوت زینب و ضعف یزید بود و آن ایمان زینب به خدا و بی‏ایمانی یزید به خدا بود. زینب حس می‏کرد متعهد و در حال جهاد است و از راه خدا دفاع و به تکلیف خود عمل می‏کند، ولی یزید درست بر خلاف او بود. از این رو و با همه آن موجبات و شرایط، هنگامی که سخنان زینب و یزید را مقایسه می‏کنیم، زینب را در اعلی علیین می‏بینیم که با شخصی در اسفل سافلین سخن می‏گوید؛ با ادب و قدرت و قاطعیت هر چه تمام‏تر.

پس از حمد و صلوات و ذکر آیات قرآن و تبیین دیدگاه، حضرت زینب(س)، چگونگی واقعه و فلسفه آن را توضیح می‏دهد. این‌که چگونه خداوند می‏پذیرد که حسین کشته شود و یزید پیروز. او توضیح می‏دهد و به یک آیه استدلال می‏کند: «ولایحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیرا لأنفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین»(آل عمران‌‌/‌‌ 178) می‏فرماید که پیروزی تو زودگذر است، تو پیروز شدی تا مردم تو را بشناسند. خداوند به تو ثروت داد و فرصت، تا آنچه در دل داری روشن شود، تا تو را عذری نباشد و حجت نیز بر مردم تمام باشد و کسی نیز درباره عذاب تو و رسوایی‏ات در دنیا و آخرت حرفی نداشته باشد.

او موضوع را با این کلمات تبیین و سخنانی شگفت بر زبان جاری می‏کند. در خطبه، این جمله شگفت را می‏گوید: سخن گفتن من با تو برای من مساله‏ای طبیعی نیست، اما فجایع و مصیبت‌های بزرگ وادارم کرده است با تو سخن بگویم. مصیبت‌ها وادارم کرد تا در برابر تو قرار بگیرم و با تو سخن بگویم. با این همه، این مساله مانع احساس درونیِ من نمی‏شود: با این حال با تو سخن می‏گویم، اما تو را شایسته خطاب نمی‏دانم. از این بیشتر، تو حتی شایسته توبیخ و سرزنش هم نیستی. انسان، کسی را نکوهش‏ می‏کند که شایستگی نکوهش داشته باشد، اما تو شایسته سرزنش هم نیستی.

منبع: امام موسی صدر، زینب؛ شکوه شکیبایی، ترجمه مهدی فخریان.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
روز ادای دین

سفیر ایران در لبنان در گفت‌و‌گوی اختصاصی با روزنامه «جام‌جم» از پیام‌های مراسم با شکوه بیروت می‌گوید

روز ادای دین

ابتلای شعر به روزمرگی

دبیر علمی جشنواره شعر فجر در گفت‌و‌گو با «جام‌جم» تأکید کرد آیین‌نامه این رویداد ادبی نیاز به تجدیدنظر دارد

ابتلای شعر به روزمرگی

نیازمندی ها