آخرین مدل موتورهای هوندا، آپاچی، پالس و پولسار پشت ویترین فروشگاههای بزرگ ژست سرعت گرفته و دل از جوانکهای عشق موتور برده است. آقا اینجا کجاست؟ ـ دروازه دولاب. پس دروازهاش کو؟ ـ نمیدانم. ـ والله خراب شده ـ ما که هیچ وقت دروازهای ندیدیم، ـ ما خیلی بچه که بودیم دروازه خراب شد و... .
میدان شهدا را به سمت خیابان 17 شهریور که پایین بیایی، تابلوی قدیمی سفید که با دود اگزوزهای ماشین سیاه قلم شده، به تو میگوید که به دروازه دولاب طهران خوش آمدی؛ دروازهای که شاه طهماسب صفوی برای ورود به دیار بزرگ و مهم ری ساخته و برج و بارویش را به سبک معماری همان دوره شمایل داده و آغا محمدخان قاجار آن را مرمت و بازسازی کرده بود و اما امروز به مبارکی قدوم پرسرعت تکنولوژی و شهرنشینی اثری از آن نیست. از در دروازه خیالی که عبور کردی، به پل ری میرسی و محله دولاب؛ محلهای که طبق اسناد تاریخی به جا مانده 1200 سال قدمت دارد.
قدیر افروند، سرپرست گروه باستانشناسی محله دولاب تهران که بتازگی کاوشهای خود را در این منطقه آغاز کردهاند و اکنون در کوچه پسکوچههایش خانههای تاریخی را شناسایی میکنند، درباره محله دولاب میگوید: منابع تاریخی در قرن سوم و چهارم به ما نشان میدهد که این منطقه اهمیت بالایی دارد و ده دولاب نسبت به دیگر دهها ازجمله طهران، دوریه (طرشت فعلی)، مهران و ده تجرش (تجریش فعلی) بسیار مهم بوده است.
افروند برای شاهد صحبتهای خود به تاریخ طبری استناد کرده و میگوید: «محمد بن جریر طبری» مولف تاریخ طبری در مقدمه تفسیرش آورده زمانی که در ری تحصیل میکرده باید از کلاس درس استادش محمد بن احمد بن حماد بن سعید دولابی طهرانی در دولاب دواندوان به کلاس درس استادش در ری میرفته و این امر نشان میدهد دولاب تنها یک ده ساده نبوده است.
دولاب ترکیب دو واژه دلو به معنای ظرف آبکشی و آب است که نشان از آبادانی این دیار از عهد دور دارد. این محله که در جنوب شرقی تهران واقع شده هنوز هم دارای قناتهای فراوانی است که در کاوش اخیر، باستانشناسان به یکی از آنها برخوردهاند.
گرچه دیگر از دروازه خبری نیست و درختهای چنار و سرو همــیشه سبز جای خودشان را به آپارتمانهای بدقواره سنگی و سیمانی دادهاند و کل اراضی صیفیکاری و گلکاری منطقه به دو بزرگراه امام علی و شهید محلاتی تبدیل شده، اما باز هم میشود نشانههایی از هویت تهران به اصطلاح قدیم را در کوچه پسکوچههای دولاب پیدا کرد.
ابتدای محله دولاب مزار 40 تن از یاران امام رضاست که تا چندین سده قبرستان اهالی دولاب هم بوده، ولی این روزها فقط مزار پنج شهید گمنام در این بقعه کوچک و سرسبز است که جای دنجی برای خلوت کردن اهالی محل شده و البته یک محور تجمع دولابیها برای عزاداری امام حسین در روزهای عاشورا و تاسوعا.
در بقعه چهل تن از هر عابری که بپرسی تکیهچال کجاست دستش را مانند یک خطکش صاف بلند میکند و انتهای خیابان شهید رحمتی را به تو نشان میدهد، تکیهای که در سراشیبی چالهای بزرگ قرار دارد و نخل کوچک سبزپوشی همچون سید پیر مریدی در انتهای تکیه ایستاده و به عزاداران سلام گرمی میکند.
تکیهچال همیشه بوی روضه میدهد، بوی آش نـذری که با آتش زغال جا افتاده و چای در استکانهای کمر باریک ناصرالدین شاهی با آن سبیل همایونی. پا روی هر موزائیک تکیه که بگذاری صدای یک مداح قدیمی دولابی طهرانی بلند میشود و تا سقف بلند تکیه اوج میگیرد.
در طرف دیگر کوچه، مسجد جامع دولاب که حالا گرد کهنسالی سر و رویش را حسابی سفید کرده، باوقار و سنگین روبهروی تکیه چال نشسته و زل زده به عابران پیادهای که هرروز بیتوجه به او دنبال یک لقمه نان هستند و دریغ از نگاهی یا سرسوزن ذوقی، دریغ از اینکه همین دو ماه پیش در آن یک سازه خشتی، سفال لعاب یک رنگ، زرین فام، صدها تکه سفال و چندین سکه از دوره سلجوقی پیدا شده و چند روز بعد دوباره باستانشناسان در آن دو تنور، یک اجاق و یک آب انبار از عهد صفوی و قاجاری کشف کردهاند و این اکتشافها هنوز ادامه دارد.
از حسینیه 150 ساله عسگری، حسینیه 200 ساله انصارالحسین دولاب میانی که در فاصله کمی از هم در کوچه پسکوچههای درختی خوش نشستهاند، بگذریم به زورخانهای میرسیم که هنوز هم صدای زنگ مرشد یا علی پهلوانهای داخل گود که پی در پی میل میزنند و سینه به کف گودی میچسبانند به گوش میرسد، ای خوشا در زورخانه پاس حرمت داشتن / موزه کبر و ریا بیرون در بگذاشتن / کسوت همت فرو بستن زخود بیخود شدن / خویش را در پیشگاه پوریا بنگاشتن/ از نوای ضرب مرشد روح را صیقل زدن / بذر ایثار و فتوت در دل و جان کاشتن/ با ادب در حلقه گود مقدس بر شدن/ سنگ و میل و تخته را با حرمتی برداشتن.
انتهای خیابان زورخانه به کوچهای میرسد که خانه بزرگمرد بیبدیلی است که گرد پایش سرمه شده بر سنگفرشهای کوچه پسکوچهها و خیابانهای اطراف، آقا محمداسماعیل دولابی عارف بزرگ طهرانی که معجزه کلامش در سادگی سخنانش بود و نگاهی که با لبخندهای پرمحبت گرهی دیرینه داشت، صدای پیرمرد که در حیاط نقلی خانهاش وضو گرفته و راهی مسجد است، هنوز هم در کوچههای دولاب آرام و متین میپیچد: تا میگویم شما آدم خوبی هستید، شما میگویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همینطور است. تا به خدا میگویید خدایا تو غفاری، تو ستاری، تو رحمانی و... خدا میفرماید خودت غفاری، خودت ستاری، خودت رحمانی و... کار محبت همین است.
فهیمهسادات طباطبایی / چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
جامجم» در گفت وگو با دکترسید محمد مرندی،مهمترین چالشهای پیشرو در دستیابی تهران و واشنگتن به توافق را بررسی کرد
سیدعبدالله صفیالدین، نماینده حزبالله در ایران:
گفت وگوی اختصاصی تپش با سرپرست دادسرای اطفال و نوجوانان تهران:
بهروز عطایی در گفت و گو با جام جم آنلاین: