رفتار حضرت ختمی مرتبت(ص) و ایمان آورندگان به صدق، متجلیکننده اخلاق حقیقی اسلامی و منش والای مومنین بود که گاهی اعجاب دیگران را برمیانگیخت که تا چه حد یک انسان میتواند پایبند به امور معنوی و اخلاقی باشد که حتی از خویش و تمایلات خویش بگذرد. این اخلاق که مبتنی بر ایمان صادق بود مومن را بر آن میداشت که با دیدی الهیگون نه به عالم و پدیدههای آن بنگرد و مقصد اصلی و منظور حقیقی را از کنه آن ادراک کند.
مومن آن باشد که اندر جزر و مد
کافر از ایمان او حسرت خورد
اما اخلاق اسلامی تنها برای سلوک فردی و معنوی زاهدانه نبود. اسلام آمده بود تا جامعه بشری را به سعادت رهنمون سازد و اخلاق و عادات ناپسند اجتماعی را ابطال سازد. از این رو حضرت محمد(ص) با اخلاقیات و عادات جاهلی که ناپسند و غیرانسانی بود همچون زنده به گور کردن دختران بشدت به مخالفت برخاست.
این منظر از اسلام، اخلاق اجتماعی را متجلی میسازد که در آن آحاد جامعه با صداقت و راستی با یکدیگر رفتار کرده و حدود را مراعات میکنند. در این رهگذر چون جامعه اسلامی متضمن حفظ آرامش و آسایش انسانهاست، بنابراین باید از قوه قهریه و نظمیهای بهره برد که در صورت لزوم از آن بتواند برای حفظ جان، مال و ناموس و جلوگیری از تعدی به شهروندان استفاده نماید. این قوه نظمیه لازمه ایجاد دافعهای است که در ظل آن این حدود و حقوق رعایت شود.
قرآن کریم نیز بر تجهیز مسلمین با سلاح و امکانات جنگی برای حفظ هیبت ظاهری و استواری و امنیت جامعه اسلامی و شدت عمل با کفار (البته تعیین مصداق کفر نیز برعهده نبی و امام است) و ترحم نمودن بر خویشان امر نموده و نبی اکرم(ص) نیز سفارش به یادگیری اموری مانند تیراندازی و... فرمودهاند.
از این رو امر به جهاد در دوران پیامبر(ص) برای جلوه دادن قدرت قهریه اسلام و جدیت عدالتخواهانه مسلمین بود برای احقاق حق خویش از ظالمین و کفار.
همچنین در دورههای بعد نیز شاهدیم که مسلمین (بخصوص علویان) با تمسک به اصل امر به معروف و نهی از منکر چگونه بر حاکمان و امرای ستمگر میشوریدند (که اهم امر به معروف و نهی از منکر نیز در دوران اولیه اسلام بر این محور استوار بود) و احقاق حق و احیای دین را طلب مینمودند تا جایی که جان شیرین خویش را در این راه فدا میکردند.
اما ورای این ظواهر که جاذبه و دافعه را نمایان میسازد، در عرفان اسلامی جاذبه و دافعه مومن به دیگر صورت معنا شده است که قابل تأمل است. در این منظر عارف میخواهد تشبه به خدا جوید و خداگونه شود، از این رو باید خصال الهیگونه پیداکند و اسماء الهی (در مراتب و درجات قابلیت عارف) در او متجلی شود.
حال زمانی که جمال و جلال الهی در مومنی متجلی شد و او متحلی به این صفات شد، هیبت معنوی او حامل این جمال و جلال خواهد شد. یعنی زمانی با جلال خویش سخن میگوید و رفتار مینماید که دافعه دارد و هیبتی شگرف و زمانی نیز با جلال خویش تکلم و رفتار میکند که لطیف و جاذب است.
مومن زمانی دست خدا میگردد و احقاق حقی میکند چنان که یکی از القاب امیرالمومنین(ع) «دست خدا» و «شیر خدا» بود و ایشان تجلی تامه این حقیقت و زمانی نیز لطف خداوند میگردد تا دلی را شاد نماید و گرهای را از روحی رنجدیده بگشاید.
امیر هاشمپور / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد