سیروس الوند؛این سیب هم برای تو
این سیب برای تو در آخرین سانس روز اول روی پرده رفت از همان سکانس اول معلوم بود که بالاخره یک جایی فیلم بهانه را دست ملت می دهد. آن هم جماعتی که فیلم های روز اول توقع شان را برآورده نکرده بود و حسابی کلافه بودند، اما با این حال تماشای فیلم الوند را به رفتن به خانه ترجیح داده بودند این جماعت با چنین پتانسیلی فقط مترصد یک جرقه بود تا منفجر شود. این انبار مهمات را بالاخره یک دیالوگ طلایی به آتش کشید. پریناز ایزدیار بازیگر نقش شایسته در نقل قولی از پدرام با بازی پژمان بازغی گفت: «بیتا (رعنا آزدی ور) مثل درخت سیبی است که حتی یک سیب هم به آدم نمی دهد» از اینجا به بعد بساط خنده و سوت و کف پهن شد. در ادامه الوند با همکاری بازیگرانش و در راس آنها چنگیز جلیلوند فیلم را در مسیری پیش بردند که دامنه اعتراض ها به اوج خود رسید. شاهکار این لحظات هم زمانی بود که به شکل تلفنی به جلیلوند اطلاع داده شد که همسرش در آمریکا به کما رفته، عکس العمل این بازیگر در این لحظه حسی، انفجار خنده را در سالن میلاد به همراه داشت.
مسعود کیمیایی؛متروپل
هو شدن مسعود کیمیایی در سالن برج میلاد، به شکل ناخودآگاهی فیلمبازی های فوتبالی را یاد علی پروین می انداخت. یاد همان روزی که پرسپولیس در تهران از فجر سپاسی ۴ گل خورد و اسطوره پروین شکست و مردم شعار «حیا کن، رها کن» را برای او سر دادند، سوت و کف زدن ها و خنده های تمسخرآمیز هنگام نمایش «متروپل» کیمیایی دقیقا یادآور همان لحظاتی بود که علی پروین برای اولین بار مخالفت هواداران با خودش را به شکل علنی می دید. آخرین فیلم کیمیایی، برخلاف «جرم» که یکی دو سال قبل ترش برای این کارگردان کسب اعتباری مجدد به همراه آورد، یک شکست به تمام معنا بود. فیلم تا دقایق پایانی و پیش از رویارویی شقایق فراهانی و مهناز افشار داشت راه خودش را می رفت و همگان با خودشان کنار آمده بودند که «متروپل» هم در حال و هوای ساخته های ماقبل «جرم» است. با همان حس و حال کیمیایی وار دهه ۸۰ اما فاجعه زمانی رخ داد که دو کاراکتر زن اصلی فیلم با هم رودررو شدند؛ رد و بدل شدن یکی دو دیالوگ بین آن ها کافی بود تا ضامن کشیده شود اینجا بود که مخاطبین خاص کیمیایی برای اولین بار نسبت به او و فیلمش واکنش منفی نشان دادند؛ واکنشی که البته از طرف این کارگردان بی پاسخ نماند و او این دست از مخاطبان را به بی سوادی متهم کرد.
داریوش مهرجویی؛ اشباح
مهرجویی تا همین امسال که فیلمی در جشنواره ندارد چهار سال متوالی حضوری پیوسته در جشنواره فجر داشت حضوری که اتفاقا سال به سال سیر نزولی تری به خودش گرفت تا اینکه در نهایت به فاجعه «اشباح» منتهی شد طی سه سال گذشته و پیش از همین فیلم آخری مهرجویی فیلم هایش را همگی با حال و هوای کمدی و شوخ و شنگی می ساخت، البته به استثنای «آسمان محبوب» اما «اشباح» اوضاع و احوال دیگری داشت، فیلم کاملا فضایی را با ساخته های قبلی او داشت و حسابی هم جدی بود. اما ماجرا زمانی خیلی جدی شد که جهانگیر کوثری تهیه کننده فیلم در اظهارنظری گفت که «اشباح»، بازگشت مجدد مهرجویی به فیلم های دوران اوجش یعنی «هامون» و «بانو» و... است. نیمه اول فیلم حسابی نفسگیر است، اما از نیمه دوم فیلم و با بزرگ شدن بچه ها و آمدن فیلم به دوران معاصر ورق برمی گردد صحنه های احساسی فیلم و دیالوگ های عاشقانه کاراکترهای جوان فیلم بهانه را دست حاضرین داد تا بازار خنده های اعتراضی و سوت و کف زدن ها هنگام ادای دیالوگ ها اوج بگیرد.
کیومرث پوراحمد؛۵۰ قدم آخر
کلا جشنواره سی و دوم، مسلخگاه کارگردانان سرشناس بود، تعداد قربانیان این جشنواره فقط به کیمیایی و مهرجویی محدود نمی شد و کیومرث پوراحمد را هم باید در صف این قربانیان به حساب آورد. او البته پیش از این یک بار و در سال ۸۳ و در جشنواره بیست و سوم با فیلم «گل یخ» مزه این اعتراض ها را چشیده بود. اما ماجرای این فیلم آخری حسابی متفاوت با آن یکی بود. او هفت سال بعد از درخشش «اتوبوس شب» با یک فیلم دفاع مقدسی دیگر به کارزار جشنواره آمده بود. این فیلم هم تا ۲۰ دقیقه پایانی مخاطب را روی صندلی میخکوب کرده بود و همه انتظار داشتند تا با یک پایان درست و حسابی، طعم یک فیلم خوب را در جشنواره سی و دوم بچشند. اما درست فیلم کیومرث پوراحمد مثل تیم فوتبالی عمل کرد که تا دقیقه ۷۰ دو- هیچ از حریف جلو است، اما در ۲۰ دقیقه پایانی بازی را وا می دهد و چهار بر دو یا حتی پنج بر دو بازی را واگذار می کند. قرار بابک حمیدیان و رسیدن او به حاشیه رودخانه ای که در مسیرش قرار دارد، ورق فیلم را کاملا برمی گرداند و پوراحمد از اینجا به بعد پشت سر هم گل های جورواجور دریافت می کند. رقص حمیدیان در رودخانه و طولانی شدن تایم این رقص آرام آرام صدای اعتراض ها را بلند کرد و صدای سوت و کف فضای سالن را پر کرد، بعد از آن حضور ناگهانی دختر کرد با بازی طناز طباطبایی خنده های مردم را همراه داشت و نهایت درگیری حمیدیان با عراقی ها همه چیز را به اوج رساند. از اینجا به بعد فقط صدای همهمه و تیکه انداختن و خنده و قهقهه در سالن به گوش می رسید.
بهروز افخمی؛فرزند صبح
پیش از شروع جشنواره بیست و نهم، بهروز افخمی در نامه ای اعتراض آمیز از روند آماده سازی فیلم «فرزند صبح» که بدون نظارت او به سرانجام رسیده بود، انتقاد کرد. او در این نامه به صراحت اعلام کرد محصول آماده شده متعلق به او نیست و تهیه کننده نمی بایست این فیلم را به جشنواره ارائه دهد. اما محمدرضا شرف الدین بدون توجه به این موضوع فیلم را به جشنواره داد و اتفاقا به بخش مسابقه هم راه پیدا کرد. همه منتظر بودند ببینید تا ماحصل ۱۰ سال کار افخمی روی این پروژه چه از کار درآمده. اما آنچه که روی پرده رفت، اصلا کار در خور توجیهی نبود و همین موجب اعتراض مخاطبان شد که در جای جای فیلم به انحای مختلف اعتراض خود را اعلام کردند البته دامنه این اعتراض ها به بیرون سالن و بعد از نمایش فیلم هم کشیده شد. افخمی که به همراه همسرش مرجان شیرمحمدی به تماشای فیلم نشسته بود، در سالن اعتراض در محاصره خبرنگاران و اصحاب رسانه گرفتار شد. خبرنگارانی که با عصبانی ترین شکل ممکن به افخمی بابت کیفیت فیلم معترض بودند جماعتی که موبایل به دست و دوربین به دست دور او حلقه زده بودند به سالن کنفرانس رفتند و در آنجا حسابی از خجالت افخمی درآمدند.
رسول صدرعاملی؛در انتظار معجزه
در انتظار معجزه آخرین بخش از سه گانه رسول صدرعاملی با موضوع شهر مقدس مشهد بود که البته سرانجام خوشی هم برای این سه گانه نبود این فیلم قرار بود در جشنواره سی ام به نمایش دربیاید اما آماده نشد تا اینکه به جشنواره سی و یک رسید و به بخش مسابقه راه پیدا کرد صدرعاملی قرار بود این سه فیلم را در قالب یک مجموعه اپیزودیک ۱۲ قسمتی بسازد با نام «شهری که دوستش داریم»، اما در همان ابتدا از این کار منصرف شد و تصمیمش مبنی بر این شد تا از میان این ۱۲ اپیزود که طرح آنها را اصغر فرهادی نوشته بود، سه تا را در قالب فیلم سینمایی بسازد، دو تای اول «شب» و «هر شب تنهایی» گلیمشان را از آب بیرون کشیدند، اما این آخری اصلا قصه اش کفاف یک فیلم ۹۰ دقیقه ای را نمی داد و همین کمبود متریال داستانی موجب شده بود تا صدرعاملی برای اینکه تایم فیلم به ۷۵ و ۸۰ دقیقه برسد، آن را کش بدهد. همین کش دادن سکانس ها و نماهای بی خودی از همان ابتدا روی مخ مخاطبان رفت تا جایی که در اواخر فیلم حوصله همه سر رفت و سوت و کف ها شروع شد. اوج این ماجرا هم به سکانس پایانی برمی گشت که چند دقیقه دوربین روی نوری از دوردست ثابت ماند، تا این نور نزدیک و نزدیک تر شود این سکانس / پلان حدود دو دقیقه یا حتی بیشتر طول کشید تا حاضرین در سالن در اعتراض به این نمای کشدار و خسته کننده به طور ممتد، سوت و کف بزنند.
تهمینه میلانی؛زن زیادی
جشنواره بیست و سوم یکی از آن جشنواره هایی بود که اهالی رسانه در آن دوره از خجالت خیلی از فیلمها درآمدند، یکی از فیلم های سرشناسی که با موج اعتراضی شدید همراه شد، «زن زیادی» تهمینه میلانی بود این فیلم هم در ادامه همان دلمشغولی های میلانی درباره زنان بود. دیالوگ های رو و شعاری فیلم دقیقا لحظه انفجار خنده ها بود. درگیری پایانی پارسا پیروزفر با امین حیایی و دیالوگ هایی که بین آنها رد و بدل شد، سالن سینما صحرا را در آن سال که سالن مخصوص اهالی رسانه بود، به سر حد انفجار رساند، تا این شکل تهمینه میلانی هم زخم خورده این اتفاق شود.
فریدون جیرانی؛ پارک وی
شاخص ترین فیلمی که در جشنواره بیست و پنجم با اعتراض این سبک مطبوعاتی روبه رو شد، «پارک وی» فریدون جیرانی بود فیلمی که می خواست یک اسلشر ایرانی باشد، اما دقیقا صحنه های خشن و ... آن تبدیل به لحظات مفرح فیلم شده بود. سکانس هایی که به جای میخکوب کردن جماعت مطبوعاتی روی صندلی خنده های آنها را به همراه داشت.
حسینعلی لیالستانی؛میزاک
در جشنواره بیست و هفتم و برای فیلم «می زاک» سالن اصلی سینما فلسطین پر شد تا فرصت طلایی برای اعتراض به یک فیلمی که تکلیفش از همان ابتدا روشن بود، از دست نرود. فقط یک ربع زمان کافی بود تا همهمه در سالن پر شود، درست از دقیقه پانزدهم تا پایان فیلم فقط صدای سوت و کف و خنده از سالن بیرون می آمد؛ در حالی که بازیگران فیلم در حال ادای به اصطلاح عمیق ترین حرف های آدمهای روی کره زمین بودند.
علی روئین تن؛زمهریر
جنجالی ترین فیلم دوره بیست و هشتم جشنواره فجر فیلم به اندازه ای جماعت حاضر در سالن سینما را عصبی کرد که اعتراض ها از حد خنده و شوخی گذشت و با داد و بیداد همراه شد ماجرایی که به کنفرانس خبری فیلم هم کشیده شد و در نهایت داستان پابرهنه شدن کارگردان فیلم و خداحافظی اش از سینما و دنیای فیلمسازی را به همراه داشت. (مجله مهر به نقل از همشهری جوان)