دستاوردهای مذاکرات

تجربه لوزان؛ پیروزی صلح و «نه» به وابستگی

هرچند لوزان آخرین ایستگاه مذاکرات هسته‌ای ایران و 1+5 نبود، ولی مذاکرات طولانی مدت در هتل بریواژ این شهر چنان اهمیتی داشت که از اکنون تا دست‌کم سه ماه دیگر، مبنایی برای پایان دادن به یکی از طولانی‌ترین مناقشات بین‌المللی به شمار می‌رود.
کد خبر: ۷۸۴۱۵۵
تجربه لوزان؛ پیروزی صلح و «نه» به وابستگی

مناقشه‌ای که کم‌کم وارد سیزدهمین سال خود می‌شود و حالا شاید بتوان گفت که بیانیه مشترک لوزان می‌تواند آغازی بر پایان دردسرهای این بحران ساختگی به شمار رود.

آنها که داستان مذاکرات هسته‌ای ایران را از سال 1382 تاکنون مرور کرده و به یاد دارند که ورای این گفت‌وگوها، بهانه‌جویی‌ها بر سر برنامه هسته‌ای کشورمان در 40 سال اخیر چه فراز و نشیب‌هایی را طی کرده است، می‌دانند آنچه در لوزان به دست آمد، نه حاصل گفت‌وگوهای 9 روزه در این شهر بود و نه‌حتی صرف رویکرد تازه تیم مذاکره کننده کشورمان در یک سال و نیم اخیر باعث آن شد. تفاهم سیاسی لوزان، نتیجه انباشت تجربه فنی و سیاسی کشورهایی بود که در سال‌های گذشته دریافتند راهبرد تنش و فشار نمی‌تواند تاثیری بر روند صعودی برنامه هسته‌ای کشورمان بگذارد و شاید به همین دلیل بود که مدعیان نمایندگی جامعه جهانی در لوزان یکی از مهم‌ترین گام‌ها برای حل و فصل یکی از جنجال‌های خودساخته بین‌المللی را برداشتند؛ گامی که البته باید دید تا تبدیل شدن به یک توافق جامع سپس اجرای بی‌کم و کاست آن، با چه چالش‌هایی روبه‌روست.

با این‌که در فضای رسانه‌ای، هنوز بحث بر سر نقاط مثبت و منفی مذاکرات هسته‌ای داغ است و در داخل و خارج کشورمان از زوایای مختلف به جزئیات آنچه در پایان مذاکرات فشرده لوزان قرائت شد نظر انداخته می‌شود، اما فراتر از بندهایی که در پایان این گفت‌وگوها مورد تاکید نمایندگان هفت کشور حاضر در مذاکرات قرار گرفت، تفاهم لوزان، درس‌هایی داشت که مرور آن می‌تواند برای آینده حل و فصل معادلات بین‌المللی مفید باشد.

جنگ، تنها راه نیست

یکی از مهم‌ترین دستاوردهای پیشرفت در مذاکرات هسته‌ای ایران و 1+5، اثبات این نکته بظاهر بدیهی برای سیاستمداران است، که به‌رغم برخی پیش‌فرض‌های جنگ‌طلبانه، تنها مسیری که از طریق آن می‌توان برتری سیاسی را به نمایش گذاشت، جنگ نظامی نیست.

مذاکرات هسته‌ای ایران به شرط آن‌که در مسیری روبه جلو پیش رفته و سنگ‌اندازی‌های تندروهای مخالف این گفت‌وگوها نتواند آن را از مسیر موجود منحرف کند، الگویی برای حل و فصل مسالمت‌آمیز مناقشات جهانی است؛ بدون آن‌که دو طرف الزاما نیازی به درگیری نظامی داشته باشند. الگویی که نشان می‌دهد، می‌توان با استفاده از دیپلماسی و بدون کاربرد نیروی نظامی یا حتی توسل به تهدید آشکار به آن، یک مناقشه طرح شده تحت فصل هفتم منشور ملل متحد را تبدیل به یک پرونده مذاکراتی کرده و از به آتش کشیدن منطقه‌ای که تامین کننده بخش عمده‌ای از انرژی جهان است، خودداری کرد.

هرچند برخی کشورها می‌خواستند با «عراقیزه» کردن پرونده هسته‌ای ایران، از نمد جنگی دیگر در خاورمیانه برای خود کلاهی ببافند، ولی هوشیاری دیپلماتیک تیم مذاکره کننده ایران و برخورداری کشورمان از یک منطق قدرتمند دیپلماتیک، نه فقط پروژه رادیکالیزه کردن فضای سیاسی میان ایران و کشورهای غربی را ناکام گذاشت، بلکه تهران توانست در جریان گفت‌وگوهایی فشرده، برای ایجاد شکاف میان واشنگتن و متحدان افراطی اش در منطقه گامی مهم بردارد. گامی که البته باید دید در آینده چه نتایجی دربر خواهد داشت.

«مقاومت»، الگوی توسعه جهان سومی‌ها

یکی دیگر از نتایج به فرجام رسیدن تدارک چارچوبی کلی برای توافق جامع هسته‌ای میان ایران و شش قدرت جهانی، اثبات نتیجه بخش بودن الگوی مقاومت برای توسعه کشورهایی است که به دلیل عدم وابستگی به قدرت‌های بین‌المللی، شانس زیادی برای پیشرفت خود، به دور از وابستگی بیشتر، برای خود قائل نیستند.

به دنبال سقوط اتحاد جماهیر شوروی، کشورهای قرار گرفته در بلوک غرب تلاش کردند نتیجه بدیهی پایان یافتن مدل جهان دوقطبی را ضرورت تن دادن همه کشورها به پذیرش قدرت بلامنازع واشنگتن قلمداد کرده و به این ترتیب، فضایی را ایجاد کنند که بر اساس آن، تنها کشورهایی قادر به طی کردن مسیر توسعه، مدرنیسم و رفاه بیشتر هستند که الزاما راه غرب برای دستیابی به اهداف جهان سرمایه‌داری را بپیمایند. چنین بود که در دهه‌های گذشته هر کشوری که می‌خواست راه دیگری جز آنچه در غرب تجربه شده بود بپیماید، با تنبیه کشورهای غربی مواجه شده و ابزارهای بین‌المللی، وسیله‌ای برای ایجاد فشار بیشتر بر چنین کشوری می‌شد.

فرجام برنامه هسته‌ای لیبی، سرنوشت کشورهای آمریکای لاتین پس از فشارهای اقتصادی غرب، سقوط رژیم‌های عربی در خاورمیانه به دنبال دخالت‌های صورت گرفته تحت عنوان مبارزه با تروریسم و مواردی از این دست نشان می‌دهد که چطور استراتژیست‌های غربی از روش «فشار سیاسی، اقتصادی و نظامی» برای منزوی کردن و حذف کشورهای متخاصم بهره برده و تلاش کرده و می‌کنند تا هژمونی جهانی خود را تحت لوای تئوری «جهان تک قطبی» گسترش دهند.

در چنین فضایی، بسیاری از کشورهای مستقل که زمانی به «غیرمتعهد» بودن خود می‌بالیدند، به این نگرش تن دادند که برای توسعه و پیشرفت باید در زیر چتر حمایتی واشنگتن فعالیت کرده و راهی جز پذیرش الزامات برخورداری از چنین حمایتی ندارند. با این همه، مقاومت تهران در برابر زیاده‌خواهی‌های واشنگتن و متحدانش چه در زمینه پرونده هسته‌ای و چه دیگر موضوعات اختلافی و در نهایت، عقب‌نشینی طرف مقابل در برابر اقتدار و ایستادگی تهران، نشان داد، شرط دستیابی به پیشرفت، الزاما وابستگی نبوده و می‌توان با تکیه بر الگوی مقاومت، حتی مدعی کدخدایی جهان را هم به پای میز مذاکره نشاند و انتظارات خود را به طرف مقابل تحمیل کرد.

از یاد نباید برد که چندی قبل باراک اوباما، رئیس جمهور ایالات متحده در واکنش به منتقدان داخلی خود گفت «اگر می‌توانستم»، پیچ و مهره‌های تاسیسات هسته‌ای ایران را باز می‌کردم. ولی او اذعان داشت که قادر به چنین کاری نیست و چرایی آن نیز برهمگان روشن است: مقاومت ایران.

صلح، کابوس تندروها

بنابراین اگر بپذیریم که دو دستاورد مهم پیشرفت مذاکرات هسته‌ای ایران و 1+5 آن طور که در بیانیه مشترک لوزان مورد اشاره قرار گرفت، «پیروزی دیپلماسی بر جنگ» و «غلبه الگوی مقاومت بر وابستگی» بوده، بنابراین می‌توان دریافت چرا تندروهای آمریکایی، صهیونیستی و عربی از به نتیجه رسیدن چنین توافقی تا این اندازه ناخشنود هستند.

از یک‌سو جنگ طلبان در آمریکا می‌دانند که نتیجه تضعیف تز «جنگ مقدس» که با عناوینی چون «جنگ پیش‌دستانه» یا «جنگ عادلانه» توجیه می‌شد، چیزی جز کمرنگ شدن اهمیت کارخانه‌های اسلحه‌سازی و فراموش شدن نقش دلال‌های نظامی و گم شدن صدای جنگ‌طلبان در میان بلندی صدای طالبان صلح، نخواهد بود. بنابراین آنها همچنان به کاخ سفید و متحدانش فشار می‌آورند تا به جای دیپلماسی به ابزارهایی چون جنگ نظامی (محدود یا نامحدود) روی آورده یا دست‌کم سیاست تحریم را ادامه دهد. همان سیاستی که بستر لازم برای توسعه فساد اقتصادی را فراهم می‌آورد.

افزون بر این، لابی صهیونیستی نیز می‌بیند که توجه بیش از پیش به دیپلماسی و شنیدن صدای مخالف، عرصه را برای پیشبرد سیاست «ایران هراسی» و «شیعه هراسی» تنگ کرده و تندروهای تل آویو دیگر نمی‌توانند به بهانه تهدید ایران، اقدامات نژادپرستانه خود در فلسطین را توجیه کنند. نگرانی از فروریختن چارچوب ساختگی «ایران فوبیا» درست همان دلیلی است که برخی شیوخ عرب را نیز در مخالفت با ایران، همراه صهیونیست‌ها کرده و آنها را دلواپس این واقعیت کرده که مبادا کاهش تنش میان ایران و غرب، نقش آنها در منطقه را محدود کند.

کشورهایی که تاکنون نان وابستگی خود به واشنگتن و برخی دیگر از کشورهای اروپایی را خورده و با بزرگنمایی آنچه خطر تهران می‌خواندند، از آمریکا و اروپا استقراض کرده و دلارهای اهدایی را صرف سرکوب مردم منطقه و توسعه تروریسم و دخالت نظامی در کشورهایی چون یمن و سوریه می‌کردند، حالا بیم آن دارند نه‌فقط مدل مقاومت ایران، تبدیل به انگیزه‌ای برای قیام دوباره ملت‌های عرب علیه دیکتاتوری‌های موجود شود، بلکه از رسوایی سناریوی ایران هراسی، تنها برگ برنده آنها برای تنش‌آفرینی در منطقه را از دستشان خارج کرده و آنها شاهد گسترش بیشتر قدرت ایرانی باشند که به دلیل برخورداری از منطق سیاسی مستحکم خود، می‌تواند به آنارشیسم موجود در خاورمیانه پایان داده و خلأ قدرت ناشی از خروج بازیگران فرامنطقه‌ای از این منطقه نفتخیز را جبران کند.

***

با این همه، واقعیت این است که قطار مذاکرات هسته‌ای ایران و شش قدرت جهانی هنوز به مقصد نرسیده است و در سه ماه پیش رو تا دست یافتن به توافق جامع، باید شاهد آخرین تلاش‌های تندروها برای به ثمر نرسیدن این «تجربه تاریخی» باشیم. تندروهایی که 13 سال است جنجال علیه برنامه هسته‌ای کشورمان را آغاز کرده و 12 سال است که گفت‌وگوها بر سر این مناقشه ساختگی را با بن بست روبه‌رو کرده‌اند، هنوز نمی‌خواهند شاهد غلبه دیپلماسی و مقاومت بر جنگ و وابستگی باشند.

همین سنگ‌اندازی‌ها در برابر مذاکرات در حال انجام است که با وجود برخی نقدهای تاکتیکی به روند گفت‌وگوها، حمایت از نفس مذاکرات را ضروری می‌کند، مذاکراتی که اگر به نتیجه مطلوب برسد، رقیبی جدی برای شعارهای جنگ‌طلبانه خواهد بود و الگویی تازه برای رسیدن به صلح با استفاده از مقاومت را ارائه می‌کند.

مصطفی انتظاری هروی / گروه سیاسی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها