خودت را معرفی کن؟
حسن، سی و یک ساله و متاهل هستم. تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخواندم و بهخاطر مشکلاتی مجبور شدم سرکار بروم.
چه کاری؟
در بازار آهن تهران کارگر ساده بودم و به اندازه خودم درآمد داشتم.
چه شد به فکر سرقت افتادی؟
چند سال کار کردم تا اینکه با اکبر آشنا شدم، او هم آنجا کار میکرد. کمکم رفاقتمان بیشتر شد و او پیشنهاد داد وقتی بار از روی باسکول پایین میآید، چند کیلو از هر بار سرقت کنیم. به خاطر اینکه کسی متوجه سرقتهای چندکیلویی نمیشد قبول کردم و از هر بار چند کیلو سرقت کردیم.
آهنها را کجا میفروختید؟
آهنها را به یک انبار کوچک پشت بازار منتقل و دپو میکردیم. وقتی آهنهای سرقتی به چند تن میرسید، آنها را یکجا به یک مالخر به قیمت کمتری میفروختیم. از این راه چند سالی امرار معاش کردیم و کسی متوجه سرقتهای کیلویی ما نشد.
چه شد به فکر سرقت محموله افتادی؟
رئیس باند اکبر بود و همه ما خام او شدیم. چهار ماه قبل یک روز یکی از اعضای باند به نام مهدی آمد و از من خواست از بازار آهن بروم. وقتی علت را پرسیدم گفت که یک انبار در اطراف کهریزک اجاره کنم تا بارها را آنجا منتقل کنیم. او میگفت دیگر این انبار کوچک است و باید جایی را به عنوان بارانداز داشته باشیم که تریلی، راحت بار را تخلیه کند. به همین خاطر انباری را در اطراف کهریزک اجاره کردم و از بازار آهن بیرون آمدم.
بعد از اجاره انبار چه شد؟
اکبر با سه دوست دیگرش یک روز به انبار آمد و چند تن میلگرد را خالی کرد. وقتی از او پرسیدم اینها چیست با نشان دادن فاکتوری گفت اینها را مزایدهای خریده است. وقتی بار میلگرد را فروختیم از هر کیلو 200 تومان گیر من آمد و پول خوبی به جیب زدم. از اکبر خواستم که بازهم بار مزایده بیاورد، اما او ادعا کرد این اموال سرقتی است و فاکتور هم جعلی بود.
بعد از اینکه فهمیدی بارها سرقتی است چه کردی؟
خواستم رابطهام را با آنها کم کنم، اما تهدیدم کردند و مجبور شدم همکاری کنم. البته پول خوبی از فروش آهنها گیرم آمده بود.
اولین سرقت را کجا انجام دادی؟
اولین بار در جاده کهریزک جلوی یک راننده تریلر را گرفتیم و با تهدید اسلحه راننده را پیاده کردیم و بارش که 19 تن بود، سرقت کردیم. شبانه تریلر را به چهاردیواری آوردیم و بارش را خالی کرده و صبح کامیون را در اطراف جاده قدیم قم رها کردیم.
چگونه این همه آهن را شب تا صبح خالی میکردید؟
قبل از سرقت یک جرثقیل اجاره میکردیم و با استفاده از آن بارها را خالی میکردیم.
اموال سرقتی را چگونه میفروختید؟
اگر میشد اموال را به صورت یکجا در بازار آهن میفروختیم و اگر خریداری پیدا نمیشد آن را به صورت خرد خرد در بازار میفروختیم.
هر بار را چقدر میفروختید؟
آهن را کیلویی 1100 تومان میفروختیم که در هر کیلو 200 تومان گیر من میآمد.
در مجموع چند بار سرقت کردی؟
من در سه سرقت با آنها همکاری کردم، اما اسلحه دست من نبود. من نقش راننده و انباردار را داشتم، اما همدستانم میخواهند همه گناهها را تقصیر من بیندازند. من یک بار در سرقت 19 تن رول ورق فولادی،20 تن کلاف و سه رول 16 تنی دیگر با آنها همدست بودم.
چقدر از سرقتها به دست آوردی؟
در این مدت 400 میلیون تومان پول به دست آوردم که زندگیام را از اینرو به آنرو کرده بود.
میدانی جرمت چیست؟
سرقت محموله.
جرمت راهزنی مسلحانه و ایجاد رعب و وحشت است و مجازاتش اعدام!
نمیدانم اینها چیست، اما من فقط در سرقتها با اجاره چهاردیواری و راننده، به اکبر و دوستانش کمک کردم. باور کنید نمیدانستم این کار راهزنی مسلحانه است. اکبر و دوستانش میخواهند چون من سادهام تمام گناهان را گردن من بیندازند. من فقط در انبار و فروش آهنها نقش داشتم.
حرف آخر.
فقط دلم برای فرزند و همسرم تنگ شده است. باز هم میگویم من راهزن نیستم و فقط گول حرفهای اکبر را خوردم.
تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد