دندانهای مصنوعی مردی را از دهانش دزدیدند
عصبانی و ناراحت به اداره روزنامه آمده بود، صورتش از شدت ناراحتی برافروخته شده بود. وقتی کنارم روی صندلی نشست، بیمقدمه سری به علامت تاسف تکان داد و گفت: آقا عجب دوره و زمانهای است، دندانهای مصنوعی مرا توی اتوبوس از داخل دهانم به سرقت بردهاند.
جوان خوش صحبت
من اهل گیلان هستم و در مشهد زندگی میکنم. دیروز برای انجام کاری از مشهد به تهران آمدم. حقیقت این است که به تاجری بدهکارم، آمدم بدهیام را بدهم. از میدان مولوی سوار اتوبوس خط 32 شدم تا به گرگان بروم. بلیطی تهیه کردم و در ایستگاه منتظر ماشین شدم. چند دقیقه بعد یک اتوبوس دو طبقه به ایستگاه رسید. کمک راننده مرا به طبقه دوم راهنمایی کرد.
روی صندلی کنار پنجره نشستم، چند ایستگاه بعد مسافری پهلوی من نشست. او مرد جوان خوشصحبتی بود و مرتب تخمه هندوانه میشکست. وقتی پهلویم نشست بدون مقدمه به من تخمه هندوانه تعارف کرد و گفت: آقا بفرمایید.
من ضمن تشکر جواب دادم که به علت دندان مصنوعی نمیتوانم چیزهای سخت بخورم.
فعلا بخواب تا بعد
مرد جوان به سر و وضع من خیره شد و پرسید مثل اینکه از سفر میآیید. گفتم: بله ساکن مشهدم و برای انجام کاری به تهران آمدهام و حالا میخواهم به میدان فوزیه بروم.
او خندید و گفت: ای بابا هنوز خیلی مانده اینجا کجا و میدان فوزیه کجا. کارت نباشد هر وقت رسیدیم خبرت میکنم و سپس به شوخی افزود حالا به خواب من خودم خبرت میکنم.
کلمه خواب مرا که چشمهایم از فرط بیخوابی باز نمیشد، به هوس انداخت که چرتی بزنم. سرم را به شیشه تکیه داده و به خواب رفتم حتما در این هنگام دندانهایم که لق بود از دهانم افتاده و جوان آن را برداشته است و به سرقت برده است.
آخر خط من با صدای بلند کمک راننده که میگفت آقا آخر خط است از خواب پریدم و از اتوبوس پیاده شدم. چند قدمی که در خیابان قدم زدم ناگهان احساس کردم دندانهای مصنوعیام در دهانم نیست با این گمان که اشتباه کردهام با دست لثههایم را لمس کردم و از دندان اثری نیافتم. علیاصغر در حالی که بشدت متاثر شده بود افزود: من از اینکه دندانهایم را از دست دادهام دلم نمیسوزد، بلکه تاسفم از نوع سرقت است. صرفنظر از صد و هشتاد تومانی که باید دوباره خرج کنم. الان دو شبانه روز است که آب از گلویم پایین نرفته است.
کیهان -2آذر 1340
خودزنی نگهبان بانک برای سرقت
یک ساعت بعد از نیمهشب شنبه تلفن کلانتری 20 به صدا درآمد، وقتی افسر نگهبان گوشی را برداشت مرد مجروحی از آن طرف سیم گفت: آقا عجله کنید، خواهش میکنم زودتر سارقین مسلح را که به قصد سرقت به بانک آمده و مرا مجروح کرده اند و متواری شدهاند، دستگیر کنید.
ماموران بلافاصله به محل واقعه که شعبه غرب بانک پارس بود رفتند و ملاحظه کردند که یکی از نگهبانان بانک به زمین افتاده و خون زیادی از محل زخم دست و سرش به زمین ریخته و خود او نیز از حال رفته است. ماموران بلافاصله مجروح را به بیمارستان منتقل کردند...
چند مامور در اطراف بانک به نگهبانی پرداختند. صبح روز شنبه رئیس اداره آگاهی در محل حاضر شد و به اتفاق مامورین کلانتری 20 مشغول تحقیق و تهیه صورت مجلس شدند. نگهبان بانک که زخم سرش پانسمان شده بود صبح روز شنبه تحت بازجویی قرار گرفت. عباس هنگام بازجویی به رئیس شعبه 7 اداره آگاهی چنین گفت: من به اتفاق همکارم حبیبالله مشغول نگهبانی بودیم که ناگهان در اتاق مجاور صدای شکستن شیشهای را شنیدیم.
به طرف اتاق رفتم، چون به شیشه در ورودی که شکسته بود رسیدم، ناگهان سه مرد نقابدار به سرم ریختند. یکی از آنها دهانم را گرفت، دیگری مقابل ایستاد و پرسید راست بگو موجودی بانک چقدر است؟ خواستم خود را از دست آنها نجات دهم که ناگهان یکی از آنها با کارد بزرگی به سرم زد و دیگری با دست به سینهام زد، بهطوری که به زمین افتادم. به محض اینکه زمین خوردم، فریاد کشیدم و همین امر توجه همکارم را جلب کرد. او در حالی که فریاد میزد، آمدم، آمدم. الان آتش میکنم. به طرف من آمد، ولی آنها از ترس فرار کردند.
حبیب نیز در بازجویی اظهارات همکارش را تائید کرد. ولی مامورین اداره آگاهی اظهارات او را واقعی ندانستند و به همین لحاظ تحقیقات ادامه یافت تا اینکه سرانجام عباس ناچار به اعتراف شد و اظهارات قبلی خود را تکذیب کرد و در ملاقات با رئیس اداره آگاهی اظهار کرد: چون نزدیک به 2000 تومان به شخصی بدهکار بودم و نمیتوانستم بدهی خود را بپردازم، تصمیم به خودکشی گرفتم. چندبار از روسای بانک خواستم تا به من کمک کنند ولی نتیجهای نگرفتم و ناچار تصمیم خود را آن شب اجرا کردم، با کارد خود را مجروح کردم و سپس شیشه را شکستم تا وانمود کنم که دزد آمده است و سپس به کلانتری تلفن کردم و ماجرا را به ماموران اطلاع دادم. قصدم این بود به این وسیله صداقت خود را به روسای بانک ثابت کنم زیرا آنها صبح وقتی فهمیدند که سارقین به بانک آمده و بر اثر فداکاری و لیاقت من نتوانستهاند پولی ببرند و مرا نیز مجروح کردند، مسلما مرا تشویق میکردند و من میتوانستم با این پول بدهکاریام را بدهم.
وی افزود من قصد سوئی نداشتم وگرنه خیلی ساده و راحت میتوانستم تمام موجودی بانک یا مقداری پول برداشته و وانمود کنم که سارقین بردهاند. فعلا تحقیقات ادامه دارد و قضیه از طریق شعبه 7 اداره آگاهی تحت تعقیب است.
تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد