نقطه آغاز آموزش نقاشی به کودکان کجاست؟

پیکاسو شدن دلبندمان

چرا در نقاشی‌های نوین به طراحی توجه نمی‌شود؟

فرآیند «دیدن»

یکی از ابزارهای بیان معرفت، دانش و احساس انسان، هنر است. هنر در گذر زمان، مانند هر پدیده انسانی دیگر، تحول یافته و متناسب با زندگی اجتماعی انسان‌ها از گوناگونی ویژه‌ای برخوردار شده است.
کد خبر: ۷۸۹۱۱۸
فرآیند «دیدن»

نخستین فراگرد هر تلاش هنری، حس زیبایی فردی و بیان آرمان انسانی است که هر هنرمند در برخورد با پدیدارهای زندگانی به صورت نوا، نغمه و نقش تجسم می‌یابد.

هنر تجسمی و طراحی را می‌توان دیرپاترین تلاش آدمی در بیان راز و رمز تاریخ تمدن، تفکر، تدبیر، باور، عادت و عشق انسانی به حساب آورد. هنگامی که به یک طرح و نقاشی نگاه می‌کنیم اول، چشم‌های ما و سپس ذهن و ضمیر ما به دنبال مفاهیم پنهان در رنگ‌ها و شکل‌های گوناگون دل‌انگیز به حرکت درمی‌آید. پیدا شدن مفاهیم یعنی شکل‌گیری بینش و درک ما از ابعاد رنگ‌ها و شکل‌هایی که در حقیقت، آن نقاشی را به وجود آورده‌اند. آیا از خود پرسیده‌اید چرا به نقاشی‌های نوین دل بسته یا از آنها دلگیر شده‌ایم؟ برای این نیست که می‌خواهیم زندگی خود را متنوع‌تر کنیم؟ برای این نیست که می‌خواهیم چیزی به سرمایه زندگانی خود بیفزاییم و آن را ارزشمند‌تر و پربارتر سازیم و در آخر بیشتر از زندگانی و ثروت لایزال الهی بهره بگیریم و لذت ببریم؟ آنچه از نقاشی‌های نوین زمان حال استنباط می‌کنیم در واقع، تفاوت‌ها، تنوع‌ها و تنازع‌هایی است که در زندگی پیچیده و در حال دگرگونی دم به دم امروز ما صورت گرفته است. هرچه این عوامل پیچیده‌تر، متفاوت‌تر و نوتر باشد، احساس، ادراک و روان‌شناختی ما از آنها دشوارتر خواهد بود. البته این را هم بگوییم که نقاشی‌های نوین زمان حال، می‌توانند در اصل و بنا به وظیفه و کارکرد درست هنری‌شان، دیدگاه‌های گسترده و تابناکی را پیش روی جهانیان بگشایند. به شرطی که هنرمندان نقاش ما در ابتدا تقوا، تقدس و تعهد هنری خود را در همه ابعاد انسانی داشته باشند، به شرط آن که نقاشی برای آنها ابزار تفاهم و تکامل حیات فردی و اجتماعی باشد. اگر یک نقاش، مخاطب خود را به آسانی به فهم و درک درست هستی‌شناسانه برساند، به وظیفه مهم هنری و انسانی خود صادقانه عمل نکرده است. البته این را هم بگوییم که برای دیدن هر گونه نقاشی باید بصیرت، معرفت و بینایی خاصی داشت؛ بصیرتی که بر پایه معرفتی آگاهانه و عالمانه شکل گرفته باشد. زیرا خود فرآیند «دیدن» در قلمرو طراحی ـ هنری که کمتر با واژه سر و کار دارد ـ می‌تواند نوعی هنر به حساب آید؛ یعنی هنر دیدن، هنر خوب دیدن.

با آن که برخی نقاشی‌های نوین، کیفیت برجسته‌ای دارند و اندیشه و عقیده والا و خاصی را القا و تبلیغ می‌کنند؛ مانند پوسترهایی که در خیابان‌ها و نمایشگاه‌ها می‌بینیم یا کاریکاتورهایی که در روزنامه‌ها، هفته‌نامه‌ها و مجله‌های تخصصی هنر ارائه می‌شوند و تصویرهای دیداری دیگر و... نقاشی‌های نوین، چیزی را به ما یادآوری می‌کنند که ممکن است برای همه لذت دیداری یکسانی را به وجود نیاورد؛ از این رو فهم هدف نقاش از تصویر کردن و به نقش درآوردن پدیده‌های زندگی امروزی بسیار اهمیت دارد. پرسش‌هایی در این باره مطرح می‌شود که همه به بهره نگرفتن هنرمند از طبیعت و طراحی در نقاشی دلالت می‌کنند. چرا یک نقاش فقط از یک رنگ و یک طرح ویژه بهره جسته است؟ چرا نقاش دیگری به رنگ و زمینه دیگری بیشتر توجه کرده است؟ به چه منظور، محتوای نقاشی‌های زمان حال شکل خاصی گرفته‌اند؟ پاسخ این پرسش‌ها و پرسش‌های همانند دیگر، ما را در شناخت و درک هنر طراحی در جهان معاصر و فهم هر چه زودتر نقاشی‌های نوین یاری می‌رساند. نکته‌های دیگری که باید در این باره یادآور شد، این است که نقاشی، هنری گفتاری نیست؛ نقاشی، هنری بصری و دیداری است و باید از راه چشم، دل، درون و درک فهمیده شود. از این رو ارزش ویژه‌ای دارد و باید در جهان معاصر، متناسب با شیوه زندگانی زمان حال ما تکامل یابد. نقاشان جهان معاصر را در واقع می‌توان کاشفان نو و نوآوران هنر طراحی نوین نامید. مطالعه و بررسی دقیق تاریخ صد ساله گذشته این هنر برای فهم و لذت بردن از آن بسیار ضروری است. ارزیابی سیر تکامل این هنر تا به امروز و زمان حال می‌تواند برای نقاشان نوپا و جوان ما بسیار آموزنده و راهگشا باشد و به یقین، بدون این کار، هدف هنرمند و نقاش همچنان در پرده ابهام باقی می‌ماند و مخاطب به درک و فهم درستی از نقاشی نوین دست پیدا نخواهد کرد. ارزش واقعی یک نقاشی نوین در این است که ببینیم چه اندازه با زندگانی زمان حال خود پیوند و ارتباط منطقی یافته است.

آیا نقاشی‌های نوین زمان حال، پیوندی راستین با مسائل و دشواری‌های زندگانی امروز ما دارد؟ آیا در نقاشی‌‌های زمان حال ما، اثری از طبیعت‌گرایی و طراحی در حد ضرورت به چشم می‌خورد؟ آیا می‌توان در نقاشی‌های نوین، آثاری از اسارت و آزادی،‌ آشتی و قهر، دیانت و بی‌دینی، غم و شادی و دیگر فضاهای بومی و غیربومی مشاهده کرد؟

هنگامی که یک نقاش قلم به دست می‌گیرد، باید چنان با اعتقاد و ایمان ناب و ریاضت و مهارت تام، حالت‌ها و کیفیت‌های زندگانی را تصویر کند که در یک لحظه، قاب نگاه‌ها را از اجزای وزن و فضا و هماهنگی رنگ‌ها و خط‌ها، پر و دل‌ها و درون‌ها را پاک و مجذوب خود کند؛ تا آنجا که بیننده با نگاه کردن به نقاشی او به تزکیه عارفانه برسد و حضور بیشتر آفریننده رنگ و نقش ازلی را هر چه زودتر احساس کند. طراحی‌های استادان بزرگ، نشان‌دهنده دلبستگی، عشق و احساس عارفانه آنان به آفرینش، گل‌ها، دشت‌های سرسبز، رودخانه‌های خروشان، درخت‌های بلند و آبشارهای زیبا و چهره‌های انسانی بی‌همتا و همه چیزهایی که ما به آن طبیعت می‌نامیم، است. آنچه یک نقاش همواره باید در نظر داشته باشد،‌ ارزش‌ها و اعتبارهای انسانی است. این ارزش‌ها و اعتبارهاست که هنر طراحی را از پیکرسازی و دیگر هنرها جدا می‌‌کند. آنچه در نقاشی‌های نوین زمان حال‌ کمتر می‌بینیم، لحظه‌های ناب شهودی و تفکر پاک آنی انسانی است؛ چیزی که بیشتر در طراحی و طبیعت‌گرایی استادان بزرگ مدنظر بوده است و متاسفانه امروزه، جای طراحی واقعی را در نقاشی‌های نوین کمرنگ یا خالی می‌بینیم. شاید علت این باشد که هنرمندان نقاش ما، از طبیعت و زیستگاه بومی و طبیعی خود دور مانده و به زندگی صنعتی و ماشینی جهان معاصر سرگرم شده و عادت کرده‌اند. آنچه باید بدانیم این است که طراحی در اصل با زندگی و جهان تمدنی و جلوه‌های گوناگون زیستی آن در پیوند است و نقاشان زمان حال ما فرصت تامل، تجربه و تدبیر این هنر مقدس را پیدا نکرده‌اند. نزدیک شدن به زندگانی غربی و فریفته جلوه‌های رنگارنگ زندگی نوین جهان به اصطلاح پیشرفته شدن، عامل دیگری است که انگیزه اصلی و ضرورت هنری را در آنان تغییر داده و نگاه آنان را از عمق و روح دانایی و معرفتشان به سطح زندگانی روزمره‌شان منحصر کرده است؛ این‌گونه است که ما هر چه به زمان اکنون خود نزدیک می‌شویم، بازتاب احساس طبیعت و ملیت را کمتر در طراحی‌ها می‌بینیم.

یکی دیگر از علت‌های توجه نکردن نوگرایان نقاش ما به طراحی، بی‌حوصله بودن و ناشکیبایی آنان در آموختن رمز و رازهای طراحی ایرانی است. طراحی ایرانی، یکی از دشوارترین هنرهای شرقی است و آموختن آن به ریاضت خاص و فراگرفتن نکته‌ها و دانش و علم خاص این هنر مانند: زمینه‌سازی، درهم‌آمیزی رنگ، شیوه کار کردن با قلم‌مو و ایجاد هماهنگی و تناسب تصویری و طرح‌ریزی بسیار نیاز دارد و یک نقاش امروزی، زمان و فرصت مشاهده، معاینه و بازنمایی دقیق و صادقانه آفرینش حیات طبیعی خود را ندارد؛ از این‌رو، محتوای بیشتر نقاشی‌های نوین زمان حال ما، فردی و غیرانتزاعی و بیشتر در خور فروش و داد و ستد بازارهای سودآور هنری جهانی است. اگر بپذیریم که یک نقاش، یک انسان است و مانند انسان‌های دیگر، مشکلات و دشواری‌های خود را دارد؛ اگر بپذیریم هنر نقاشی در روند پیشرفت اجتماعی باید به صورت یک ضرورت اجرا شود و این ضرورت در عالمی که محضر پروردگار است تصویر شود، هر نقاشی و هنر طراحی می‌تواند خرد جمعی جامعه انسانی را بیدار کند و حقیقت حیات آدمیان را در جهان بیمناک و تیره و تار زمان حال بنمایاند و همه جهانیان را به هم‌آیی، همراهی و هم‌اندیشی فراخواند. ان‌شاءالله.

عبدالحسین موحد / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها