اشاره: کم و بیش و گاهبهگاه خبرهایی از کاهش یا اضافه وزن یک بازیگر برای حضور در یک فیلم میشنویم. برای مثال وینسنت دونوفریو برای نقشآفرینی سرباز دیوانه فیلم «غلاف تمام فلزی» استنلی کوبریک، در عرض 9 ماه 31 کیلوگرم از وزنش را کم کرد. فیفتی سنت هم برای بازی در فیلم «چیزهایی که در هم شکسته» و در نقش یک بازیکن فوتبال آمریکایی مبتلا به سرطان، 19 کیلوگرم کاهش وزن داشت. در میان بازیگران وطنی هم مواردی یافت میشود از کاهش یا اضافه وزنهای ریاضتگونه. در این میان کامبیز دیرباز شاید یک استثنا باشد؛ از آنجا که برای نزدیک شدن فیزیکی به نقشی که قرار بوده ایفاگرش باشد، کاهش و افزایش وزن، هر دو را تجربه کرده است. او بازی در فیلم «خاکستر و برف» مجبور شد 15 کیلو چاق کند و برای آنکه پلیس سریال میکائیل شود 25 کیلو از وزنش را کاهش دهد. کامبیز دیرباز بازیگر 40 ساله تلویزیون و سینمای ایران متاهل و فارغالتحصیل رشته بازیگری از دانشگاه هنر و معماری است. دیرباز اصالتی تنکابنی دارد و فعالیت هنری خود را از سال ۱۳۷۶ با تئاتر سیاوش خوانی آغاز کرده است. «دختران انتظار» (سال ۱۳۷۸) اولین فیلم سینمایی او محسوب میشود. 5 سال بعد با سریال «تب سرد» علیرضا افخمی به تلویزیون آمد و با همان کار اول خودش را در تلویزیون تثبیت کرد. او همچنین سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را از بیست و دومین دوره جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم دوئل احمدرضا درویش به خانه برد. کامبیز دیرباز پس از وقفهای نسبتا طولانی با سریال میکائیل و در نقش یک پلیس شجاع و متهور بازگشتی موفقیتآمیز به تلویزیون داشته است. او به پلیسی جان بخشیده که در دیگر آثار مشابه کمتر دیده شده است.
چه اتفاقاتی باعث شد کامبیز دیرباز، میکائیل سریال سیروس مقدم شود؟
همه چیز از پیشنهاد کارگردان و نویسنده آغاز شد. مقدم و نعمتالله به من گفتند چنین نقشی هست که قرار است آن را کار کنیم و از روز اول هم برای ایفای آن به تو فکر کردهایم. من از این پیشنهاد خیلی خوشم آمد. فیلمنامه را هم که خواندم احساس کردم نقش را دوست دارم. به نظرم خاص و متمایز بود. نگاه متفاوتی شده بود به پلیس. حداقل من کمتر نمونه چنین پلیسی را در آثار تلویزیونی و سینمایی دیده بودم. دو سه ماه تا آغاز فیلمبرداری فرصت داشتم تا روی نقش تمرکز کنم. مقدم گفت برو آماده شو و وزنت را هم پایین بیاور. آن زمان وزنم بالا بود. آن دو سه ماه فرصت تبدیل شد به یک سال. در این مدت 25 کیلو از وزنم را کم کردم تا بدنم آماده باشد. تمرینهایی هم با موتور انجام دادم تا مهارت کافی موتورسیکلتسواری را بیاموزم. با دوستان پلیسی هم که داشتم ارتباط بیشتری برقرار کردم تا با نوع روابطشان با یکدیگر آشنایی پیدا کنم. خلاصه آن که روی نقش میکائیل مطالعه و تمرکز کردم. این فرصت یکساله که ناخواسته هم پیش آمد فرصت خیلی خوبی بود تا به میکائیل نزدیک شوم. معمولا چنین فرصتی همیشه دست نمیدهد. در بیشتر آثار نمایشی بازیگر از زمان امضای قرارداد تا رفتن جلوی دوربین یکی دو هفته یا در نهایت یکماه فرصت دارد. سعی کردم از این فرصت یکساله نهایت استفاده را ببرم.
شخصیت میکائیل چگونه از آب و گل درآمد؟ سهم فیلمنامه، کارگردان و خودتان در این فرایند چقدر بود؟
من از همان آغاز کار با فیلمنامهای روبهرو بودم که تقریبا کامل و بسته شده بود. 70 تا 80 درصد دیالوگهایی که مردم در سریال شنیدند از قبل در فیلمنامه آمده بود و 20 درصد بقیه هم در تمرینها درمیآمد. سعید نعمتالله تا آخر فیلمبرداری سریال، سر صحنه حضور داشت. امکان نداشت که حتی یک پلان بدون حضور او تصویربرداری شود. این حضور یک آرامش برای بازیگر به همراه میآورد. فرصت مغتنمی برای من هم بود. خالق میکائیل همیشه در کنارم بود و پشت مانیتور نشسته و آمادگی داشت تا به سوالاتم پاسخ بدهد و چالشهای تحلیلی ناشی از نقاط کور را برایم حل کند. اینها باعث میشد که تیم بازیگری با آرامش جلوی دوربین حاضر شوند و نتیجهاش شد سریال میکائیل.
شما با وجودی که بازیگر چندان کم کاری نیستید اما معمولا نقشهایتان را با وسواس انتخاب میکنید. شخصیت میکائیل چه ویژگیها و شاخصههایی داشت که پذیرفتید ایفاگرش باشید؟
بله، خدا را شکر بازیگر پر کاری نیستم. امیدوارم همینطور کم کار هم بمانم. ویژگیهای میکائیل یکی دو تا نیست. میکائیل پلیسی از جنس مردم بود. او مانند بسیاری از پلیسهایی که قبلا در فیلمها و سریالها دیده بودیم دستنیافتنی و عجیب و غریب نبود. نمونه این پلیس را در شهر خودمان هم میتوانیم ببینیم. میکائیل حتی زمانی که لباس شخصی میپوشید برای بیننده کاملا قابل لمس بود. او در زندگی شخصی هم سختیهای زیادی کشیده؛ پدر و مادرش را در کودکی از دست داده و خواهر کوچکش را به سر و سامان رسانده و همین اتفاقات او را تبدیل به یک شخصیت ملموس و شبیه مردم کوچه و بازار کرده بود. لحنی را که نعمتالله روی کاغذ برای این شخصیت در نظر گرفته و خودم تکمیلش کرده بودم، دوست داشتم و فکر میکنم متفاوت بود. ما قبلا پلیسی با این لحن حرف زدن کمتر دیده بودیم.
تلویزیون رسانه حساسی است. اگر سریال آبرومند و قابل دفاعی ساخته شود که عالی است و برای همه عواملش شهرت و محبوبیت و موفقیت به همراه خواهد داشت اما برعکسش هم صادق است |
همه این فاکتورها را به این اضافه کنید که نیروی انتظامی و ناجی هنر به عنوان سفارشدهنده این سریال دوست داشتند مردم بیش از پیش خودشان را به پلیس نزدیکتر ببینند و احساس کنند که مامور پلیس یکی است مثل خودشان.
به نظرتان چند درصد پلیسهای ما شبیه میکائیل هستند؟ اصولا چقدر پلیسهای این شکلی داریم؟
خدا را شکر من تا به حال گذرم به کلانتری نیفتاده است اما قطعا پلیسهای فداکاری داریم. پلیس قدر و قدرتمندی داریم که جامعه در امنیت است. این را نسبی میگویم البته. اگر هم ضعف و کاستیای هست امیدوارم تماشای این سریال بر ماموران پلیس اثر مثبت بگذارد و تشویقشان کند که بیش از پیش در دل خطر بروند. به هر حال ما مجبور بودیم برای ساختن قهرمان سریال کمی هم از واقعیتها فاصله بگیریم. قرار نبود فیلمی مستند درباره پلیسها بسازیم. از این دست آثار به اندازه کافی در شبکههای تلویزیونی نشان داده میشود. ما میخواستیم قهرمانسازی کنیم و بر مبنای همان جمله معروف که سینما یک دروغ حقیقی است، به نوعی با باور مردم این قرار را بگذاریم که قهرمان قصه ما اگر اراده کند میتواند مثلا 6 نفر را به طور همزمان بزند.
شما کارنامه قابل دفاعی در سینما دارید و در فیلمهای معتبری مثل دوئل، انعکاس، غبار 14 و خاکستر و برف بازی کردهاید. علت دوری چند سالهتان از سینما چیست؟
2 دلیل عمده دارد. اول اینکه 3 فیلم اکران نشده دارم که اگر تا به امروز به نمایش درآمده بودند دیگر این سوال شما جایی برای طرح نداشت. «یک گزارش واقعی» داریوش فرهنگ، «خاکستر و برف» روحالله سهرابی و «زاپاس» بهرنگ توفیقی با اینکه آماده اکران هستند اما پرده سینما را به خود نمیبینند. از سوی دیگر، 2 سال از تهران کوچ کردم و به رشت رفتم. آنجا یک آموزشگاه سینمایی تاسیس کردم. این آموزشگاه برای 2 سال به طور کامل وقتم را گرفت و نتوانستم در پروژهای حضور داشته باشم. این دو دلیل دست به دست هم دادند تا از سینما دور باشم.
آقای دیرباز اندازه قد شما چقدر است؟
(با تعجب) اندازه چی من؟!
قدتان.
یک متر و 83 سانتیمتر. چطور مگه؟!
اما گویا بازی کارگردان با دوربین و انتخاب قابهای متفاوت باعث شده که قدتان در سریال بیشتر از این به نظر برسد.
به هر حال نوع قاببندی هم باید در خدمت قهرمان سریال میبود. میکائیل باید از همه مردان سریال قویتر به نظر میرسید.
شما فعالیت در تلویزیون را با سریال تب سرد آغاز کردید...
بله، ابتدا تب سرد بود، 2 سال بعد در چشم باد را کار کردم، باز 2 سال بعد در پریدخت سامان مقدم حاضر شدم و 3 سال بعد از آن سریال نابرده رنج و حالا هم سریال میکائیل. من کاملا به عمد بین هر سریالم در تلویزیون 5/2 تا 3 سال فاصله انداختم.
دلیل این وقفههای تقریبا منظم چیست؟
احساس میکنم به نسبت تلویزیون، در سینما راحتتر میشود کار کرد. به فرض که یک فیلم خوب هم از آب درنیاید در نهایت یکی دو ماه اکران میشود و بعد هم به تاریخ سینما میپیوندد. تماشاگران کمتری هم با اثر درگیر هستند. اما تلویزیون رسانه حساسی است و اصلا نمیشود با آن شوخی کرد. اگر سریال آبرومند و قابل دفاعی ساخته شود که عالی است و برای همه عواملش شهرت و محبوبیت و موفقیت به همراه خواهد داشت اما برعکسش هم صادق است. اگر یک کار تلویزیونی خوب از آب درنیاید پیامدهای ناگواری را برای همه عوامل و از جمله بازیگرانش خواهد داشت. به همین دلیل است که در تلویزیون با وسواس بیشتری کار میکنم، چرا که مخاطبان وسیعتری نسبت به سینما دارد.
تا جایی که میدانم فعالیت هنریتان را از تئاتر و بازی روی صحنه آغاز کردهاید. رابطهتان با صحنه نمایش چگونه است؟
آخرین نمایشی که در آن حضور داشتم «کمی بالاتر» آروند دشتآرای بود. متاسفانه 3 ـ 2 سالی است که از تئاتر دور شدهام. به هر حال شرایط مالی نه چندان جالب تئاتر باعث شده که بازیگران وقت کمتری را برای آن بگذارند. یک بازیگر از آنجا که حوزه نمایش شرایط تثبیت شده مالی ندارد ترجیح میدهد در یک فرصت مناسب و در یک تئاتر خوب به فعالیت در این عرصه رو بیاورد. یا مثلا 3 ماه از وقتش را برای بازی در یک نمایش بگذارد و توقعی هم نداشته باشد. در نهایت خیال میکند که به یک مسافرت رفته است. متاسفانه من در حال حاضر چنین شرایطی را ندارم و مجبورم بیشتر فعالیتم را روی کارهای تلویزیونی و سینمایی متمرکز کنم.
از آموزشگاه بازیگریتان چه خبر؟ کلاسهای بازیگری در شهر رشت را با کدام استادان برگزار میکردید؟
آموزشگاهم در رشت به مدت دو سال دایر بود. در این مدت هم خانم رویا تیموریان به صورت منظم کلاسها را اداره میکرد. اما بعد که به تهران بازگشتم قرار شد ادامه فعالیتهای آموزشگاه در پایتخت باشد که درگیر پروژه میکائیل شدم و 7 ـ 6 ماهی نتوانستم به کارها رسیدگی کنم. با اولین فراغتم بلافاصله سراغ امور آموزشگاه خواهم رفت و ادامه فعالیتهایش در تهران را پیگیری خواهم کرد.
در مرز پختگی حرفهای
در سینما با «دختران انتظار» آغاز کرد، با «نغمه» ادامه داد و با «دوئل» کار را تمام کرد. کامبیز دیرباز در دوئل عالی بود و سیمرغ حق مسلم او.
در تلویزیون هم با «تب سرد» شروع کرد، با «در چشم باد» و «پریدخت» خودش را به عنوان یک بازیگر جدی به مخاطب شناساند و آمد و آمد تا سریال «میکائیل» که میتوان نشانههایی از پختگی را بوضوح در کارش مشاهده کرد.
دیرباز در مجموع بازیگر خوبی است. چندان کمکار نیست، اما گزیده کار است و کم و بیش وسواس و دقت را هم چاشنی انتخاب هایش میکند؛ سینمایی و تلویزیونی اش چندان توفیری ندارد. در اکثر کارهایش ایفاگر نقشهای منفی است، خودش اما ملاک انتخابش را نه مثبت و منفی بودن یک نقش که جذابیت و گیرایی آن میداند و از این بابت است که دوست دارد نقشهای منفی جذاب را بازی کند.
تشخیص این که یک بازیگر جوان در ابتدای راه، ماندگار میشود و سری میان سرها در میآورد و شخصیت و وجهه حرفهای پیدا میکند کار چندان دشواری نیست. بعضیها ظرفیت و ذات و تواناییهای نهفته و در اصطلاح جنم کار را دارند و یک آموزش درست و مسیر صحیح کافی است تا به سرمنزل مقصود برسند. دیرباز هم از همان تب سرد و سرآغاز راه بازیگریاش نشان داد این کاره است و اگر قدر خودش را بداند به جایی خواهد رسید. او در این سالها قدر خود را دانسته و تن به هر نقشی نداده است. در سینما این شانس را داشته که با فیلمسازان معتبر و صاحبسبک کار کند؛ احمدرضا درویش، ابراهیم حاتمیکیا، پرویز شهبازی و حسن هدایت. در تلویزیون نیز همچنین؛ مسعود جعفری جوزانی، سامان مقدم و البته سیروس مقدم.
کامبیز دیرباز مانند اکثر بازیگران همدورهاش از جمله پارسا پیروزفر و شهاب حسینی این روزها به مرز نوعی پختگی حرفهای رسیده است. او هر چه جلوتر میرود انتخابهای بهتری دارد و حاضر است برای جان بخشیدن به شخصیت پیشنهادی، حتی از سلامتیاش هم مایه بگذارد و مانند بزرگان سینما از وزنش بکاهد یا بر آن بیفزاید تا هر چه بیشتر به نقش نزدیک شود.
دیرباز و همنسلان او در بازیگری حالا به بلوغ فکری خود رسیدهاند. گویا به ذات هنر بیش از پیش پی برده باشند. آنها دیگر در پی شهرت و محبوبیتهای کاذب و حاشیهای نیستند؛ آنچه برایشان اهمیت دارد اصالت نقش است و محدوده مانوری که به بازیگر میدهد تا خود را محک بزند و بخشی از تواناییهایش را به منصه ظهور برساند.
اگر فیلم دوئل را سکوی پرتابی برای دیرباز در عالم سینما تصور کنیم، طرح این ادعا که سریال میکائیل هم میتواند جهشی بلند برای او در تلویزیون باشد چندان گزافه نیست. بازیگری که اذعان دارد تلویزیون برایش به نسبت سینما از حساسیت بیشتری برخوردار است و نمیتوان با این رسانه فراگیر و پر مخاطب شوخی کرد.
شاید به این نوشتار این اتهام را وارد کنند که به یک مدح نامه برای کامبیز دیرباز پهلو میزند، پس انتقادی را هم ضمیمهاش میکنیم تا حد وسط گرفته شود و همه چیز بر مدار تعادل پیش برود. کامبیز دیرباز گهگاه نوع بازیاش به تیپسازی شبیه میشود و خواسته یا ناخواسته تیپبازی میکند.
محسن محمدی/ گروه رادیو و تلویزیون
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد