پیشاهنگ رکورددار
پیشاهنگ 15 سالهای در یزد هست که مهارت عجیبی در ماشیننویسی دارد و میتواند در هر دقیقه 263 حرف بزند.
خبرنگار ما مینویسد: وقتی شنیدم که آقای رشید، پیشاهنگ 15 ساله مهارت عجیبی در ماشیننویسی دارد تصمیم گرفتم جلسهای برای آزمایش وی ترتیب دهم و رپرتاژی از وضعش تهیه کنم.
در این جلسه رئیس کل فرهنگ نیز حضور داشت. رئیس کل فرهنگ به رشید پیش از شروع کار تاکید کرد که سعی کند اشتباه نکند. رشید دقت فراوان کرد و در یک دقیقه 250 حرف بیاشتباه زد.
رشید، دانشآموز دبیرستان مارکار است و پیشاهنگی را در تعطیلات تابستان یاد گرفته و اینک علاوه بر اینکه روزها در دبیرستان تحصیل میکند، شبها نیز یک کانون ماشیننویسی را اداره میکند و در پیشاهنگی نیز به داوطلبان، تعلیم ماشیننویسی میدهد.
پسر بچهای با 01 هزار تومان از خانه فرار کرد
دیروز ژاندارمری مرکز، ضمن نجات کودک 9 سالهای از چنگ چند آدم طمعکار مبلغ یک صد هزار ریال وجه مسروقه را بهدست آورد.
ماجرا از این قرار است: ظهر دیروز یکی از ماموران تجسس ژاندارمری شهرری متوجه شدند که 3 نفر از آدمهای بد سابقه اطراف طفلی را گرفتهاند و میخواهند او را با زبان خوش سوار اتومبیل جیپی کنند ولی کودک حاضر نیست با آنها برود، اما مقاومتی نمیکند، مامور به آنها نزدیک و متوجه شد که یکی از آنها به بچه میگوید تو نظر کردهای، باید حتما با ما بیایی ما قبلا مادرت را هم به خانه بردیم تا در آنجا برایت گوسفند قربانی کنیم. مامور که متوجه حقه این 3 نفر شده بود به طرف آنها رفت. کودک با دیدن او پا به فرار گذاشت ولی به زمین افتاد و چند بسته اسکناس از جیبهایش به زمین ریخت. مامور ژاندارمری اسکناسها را با این طفل به مرکز گروهان شهرری برد.
صاحب پول تلفن کرد
در همین موقع از تهران در تماس تلفنی به ژاندارمری شهرری اطلاع داده شد که کودک 9 سالهای با 10 هزار تومان که از خانه تاجری برده مفقود شده است.
در تحقیقاتی که از این کودک به عمل آمده معلوم شد که این کودک همان کودک فراری است. او خود را علی معرفی کرد و گفت چون پدرم مرده است در کوچهها گدایی میکردم، تاجری دلش به حالم سوخت و مرا به خانه خود برد تا بعد به مدرسه بفرستد. ولی امروز این پولها را برداشتم و فرار کردم.
در تحقیقاتی که از 3 مرد به عمل آمد گفتند این کودک سوار تاکسی شده بود و موقعی که به راننده تاکسی پول میداد چند دسته اسکناس از جیبش بیرون آورد و چون میدانستیم که یک کودک این همه پول نمیتواند داشته باشد میخواستیم پولها را از چنگش درآوریم. در این بین صاحب پول به ژاندارمری آمد و گفت علی این پول را از کیف من دزدیده است.
حلیمه خانم با سنگ حمله کرد و مرد بنا را نقش زمین ساخت!
بین بنا و زنی دعوا در گرفت و زن با سنگ به سر بنا کوفت. زن را به شهربانی و مرد بنا را به بیمارستان بردند... دعوا بر سر موضوع سرقت مرغ شروع شده بود.
حسن 34 ساله که شغلش بنایی است به حلیمه زن کارگری که در نزدیکیهای منزلش سکونت دارد برخورد. به او گفت: برو، من میدانم مرغ خانه آقای (...) را تو دزدیدی!
حلیمه بربر نگاهی به حسن کرد، خشمش را فرو خورد و چیزی نگفت. روز بعد حسن کار بنایی را تعطیل کرده و برای ناهار به خانه میرفت. وقتی جلوی استادیوم ورزشی رسید حلیمه ناگهان از خانهاش که در باشگاه بود بیرون آمد و با خشم و هیجان به او گفت: «حسن تو در خانه ما مهمان هستی.» حسن هاج و واج از این دعوت غیرمنتظره به حلیمه نگاه کرد و گفت: «مهمانی چیه؟»
حلیمه از روی تمسخر خندید و جواب داد: «راستی نمیدانی حسن ناهار چیه؟ ناهار خوبی دارم از همان مرغ که دزدیدم برایت خورش لذیذی تهیه کردم. باید حتما بیایی تا مزه مرغ دزدی را بچشی و بهدنبال این حرف به حسن حمله کرد.
میان حسن و حلیمه مشاجره بالا گرفت. چند نفر وساطت کردند، در این موقع حلیمه که بشدت تحریک شده بود سنگی از زمین بلند کرد و محکم بر سر حسن کوبید. حسن فریادی کشید و افتاد. چند نفر بدن نیمهجان حسن را داخل تاکسی انداختند و به بیمارستان بردند.
حلیمه و شوهرش به شهربانی جلب شدند و حسن در بیمارستان در حال بیهوشی است و قادر به حرف زدن نیست.
تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد