عکس یادگاری با «شکست»

کاری به اتفاق‌ها و حاشیه‌های برجای مانده از دیدار عجیب و غریب تراکتور ـ نفت ندارم؛ هم به قدر کافی در این دو هفته به آن پرداخته شده و هم این صفحه جا و مجالی برای آنها ندارد و اقتضایش هم این نیست.
کد خبر: ۸۰۲۷۸۵
عکس یادگاری با «شکست»

به رسم معمول همه مسابقات ورزشی، عکس‌های ریز و درشت بسیاری هم از این بازی منتشر شد که به دلیل حوادث خاص آن، برخی‌‌هایشان در تاریخ فوتبال این مملکت ماندنی خواهند شد. در میان همه این عکس‌ها اما دو عکس بیش از همه توجهم را جلب کرد؛ دو عکسی که مربوط می‌شود به اولیویرا، سرمربی تبریزی ها. یک سوژه ثابت در دو موقعیت کاملا متمایز؛ در عکس اول او غرق در شادی و شعف است و دومی او را مغموم و مبهوت نشان می‌دهد. اگرچه هر دو عکس به فاصله کوتاهی از هم گرفته شده‌اند اما از نظر نوع پیام و حس و حال کاملا متفاوت از یکدیگرند. در زندگی هر یک از ما تصاویر زیادی نظیر این دو عکس مرد پرتغالی وجود دارد.

لحظه‌ای که بر دوش هزاران نفر فاتح وار ایستاده‌ای و دست پیروزی تکان می‌دهی و لحظه‌ای بعد که در قامت یک شکست خورده محض، همه چیزت را باخته‌ای. برای ما نیز بسیار پیش آمده لحظاتی که در آسمان‌ها سیر کرده‌ایم و خود را در اوج دیده‌ایم. تصاویری که در لحظه گرفته شده‌اند. لحظه‌هایی که حساس، مهم یا حیاتی‌اند و نقطه عزیمتی در زندگی ما می‌شوند. اما برخی از تصاویر، بی‌آن‌که جایی ثبت و ضبط شود، از خاطرمان محو می‌شود. درست مثل همان لحظه‌ای که هزاران کیلومتر بالاتر از زمین، در آغوش ابرهایی و در چشم بر هم زدنی در قعر زمین آرام گرفته‌ای. زندگی مملو از لحظه‌هایی است که مولود حس‌هایی دو‌گانه‌اند؛ حس شکست، حس پیروزی، حس بردن، حس باختن. حس غم و حس شادی. اما چرا ما فقط عاشق لحظه‌هایی هستیم که در آن برنده بوده‌ایم؟ چرا هیچ گاه باختن‌هایمان را جایی ثبت نکرده‌ایم؟ لحظاتی که یک شکست‌خورده تمام عیاریم. چرا از تصاویر و خاطره‌ها و هر آن چیزی که رنگ و بویی از شکست تداعی کند، گریزانیم. پس روی دیگر زندگی چه می‌شود؟ نکند جرات رویارویی با همه واقعیت را نداریم یا نمی‌خواهیم یا نمی‌توانیم با آن کنار بیاییم. خودمان را به آن راه می‌زنیم و با نوعی لاپوشانی و فراموشی تعمدی، قصد داریم پازل زندگی مان را تنها با تصاویر قهرمانی‌ها و بردن‌ها تکمیل کنیم. یعنی این مسیر طولانی، همه‌اش سرراست و هموار است و ما هم پرشتاب در آن خواهیم راند؟ بی‌آن که پیچ و خمی داشته باشد، یا زمین خوردنی و اشک ریختنی؟ برای همین است که هرگاه به سربالایی می‌رسیم، کم می‌آوریم و بنا را به شکوه و شکایت می‌گذاریم. غافل از آن که راه‌گریزی نیست. همه این از عرش به فرش رسیدن‌ها، این صعود‌ها و نزول‌ها، همه این شادی‌ها و غم‌ها، همه این نیش‌ها و نوش‌ها، کنار هم معنا می‌یابند و زندگی را می‌سازند. باید یک بار نشست و بخش‌های خالی و جامانده آلبوم زندگی را کامل کرد و با گذاردن همه آن تصاویر کنار هم، دوباره مرورشان کرد؛ هرچقدر هم که تلخ باشند و دردناک و گزنده. آن وقت است که لحظه‌های سیاه و سفید شکست، رنگی می‌شوند و لذت‌بخش؛ درست مثل لحظه پیروزی.

وحید اقدسی / چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها