در زمان جنگ سرد که موازنه هستهای بین غرب و شرق و به طور مشخص بین آمریکا و شوروی برقرار بود جنگهای نیابتی امری معمول بین دو قطب بود که از مصادیق آن میتوان به جنگهای اسپانیا، کره، یمن و ویتنام اشاره کرد.
در چنین جنگهایی اگر مصالحهای بین قدرتهای رقیب حاصل نشود، همچنانکه در مواردی مانند یمن و کره نیز مشاهده شد کشمکش بین قدرتهای رقیب ممکن است خطر تقسیم کشور محل درگیر را به همراه داشته باشد.
برخی از بحرانهای خاورمیانه همچون بحران سوریه کماکان از ویژگی بینالمللی برخوردار است و قدرتهای رقیب بینالمللی در آن درگیر هستند و سرنوشت جنگ بر موقعیت بینالمللی هر یک از قدرتهای رقیب تاثیرگذار است.
در واقع روسیه با این ذهنیت در بحران سوریه وارد شد که بتواند آخرین سنگر خود را در خاورمیانه حفظ کند و در عین حال بتواند رویارویی با ناتو و غرب را از مرزهای خود دور کند.
آنچه روسیه را به این فکر واداشت این بود که روند تحولات به گونهای پیش رفته بود که عراق و لیبی را از زیر نفوذ و کنترل این کشور در خلیج فارس و شمال آفریقا خارج کرده بود.
چین نیز با این ذهنیت که پیروزی احتمالی آمریکا و ناتو در سوریه میتواند موقعیت و منافع این کشور را در منطقه نفتخیز خاورمیانه به خطر بیندازد، با فاصله گرفتن از رویکرد محافظهکارانه قبلی در کنار روسیه قرار گرفت و در وتوی قطعنامههای پیشنهادی کشورهای غربی و عربی مشارکت کرد.
از این دید بحران سوریه پیش از اینکه بحران منطقهای باشد یک بحران بینالمللی است و مواضع بازیگران این عرصه در کم و کیف جهتگیری بحران موثر خواهد بود.
آنچه در این عرصه قابل تامل است اینکه در ترکیب ائتلاف حامیان دولت سوریه تغییری ایجاد نشده است و از همان ابتدای بحران اعضای این ائتلاف کم ولی باانگیزه بودند اما برعکس ائتلاف مخالفان دولت سوریه که زمانی ادعا میشد تعداد آنها به یکصد دولت و سازمان افزایش یافته است، اکنون تحلیل رفته و تعداد اعضای آن حتی از تعداد انگشتان یک دست هم کمتر شده است؛ به گونهای که در جناح غربی ائتلاف به اصطلاح دوستان سوریه عمدتا فرانسه است که برای بهرهبرداری از مزایای قراردادهای تسلیحاتی با قطر و عربستان یکه تازی میکند و در جناح غیرغربی نیز عمدتا سه کشور ترکیه، قطر و عربستان هستند که در ائتلافی جدید با یکدیگر و بسیج گروههای مورد حمایت خود برای اجرای دور جدید سیاست براندازی در سوریه وارد عمل شدهاند.
در واقع یکی از مصادیق جنگ نیابتی در سوریه را میتوان در حمایت همه جانبه گروههای مسلح سوری و تکفیریهای وارداتی از سوی این سه کشور مشاهده کرد که بعد از ناکامی از ائتلاف موسوم به دوستان سوریه راسا وارد عمل شدهاند و آخرین تلاشهای خود را برای اجرای مجدد طرح براندازی بهکار گرفتهاند.
نکته قابل توجه در این میان این است که هرچند جنگ نیابتی اصلی جا افتاده در روابط بینالملل است اما رویکرد این سه کشور از این جهت متمایز و بیسابقه است که آنها از هیچ اقدام نامشروع و مغایر با اصول و قوانین بینالملل در این مسیر فروگذار نکردهاند و به تسلیح و تجهیز افراد و گروههایی اقدام کردهاند که در قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل بر تروریستی بودن و تاثیر منفی آنها بر ثبات و امنیت بینالمللی تاکید و تصریح شده است البته در این میان دایره استفاده عربستان از تکفیریها به مراتب گستردهتر بوده و این کشور در تجاوز نظامی به یمن نیز از القاعده برای جبران خلأهای ناشی از ورود نیروی زمینی خود به جنگ در مناطقی چون استان حضرموت استفاده میکند و در تلاش است طرح قدیمی خود مبنی بر تسلط بر این منطقه را به پیش ببرد.
بررسی سابقه عربستان نشان میدهد که این کشور در به راه انداختن جنگهای نیابتی ید طولائی دارد و اساسا این عربستان بود که رژیم بعثی صدام را برای حمله به ایران تشویق و تحریک کرد و در زمان جنگ تحمیلی نیز از هیچ کمکی به این رژیم دریغ نکرد.
پس از آن نیز عربستان از اهرم القاعده علیه شکلگیری نظامهای سیاسی جدید در عراق و افغانستان استفاده کرد و از این طریق به ادامه و تقویت این گروهها و تبدیل آنها به خطر جهانی کمک کرد و اکنون نیز همچنانکه گفته شد عربستان به همین شیوه خود در سوریه و یمن ادامه میدهد.
از آنچه که گفته شد مشخص میشود که مسئولیت به راه انداختن جنگ نیابتی در خاورمیانه متوجه عربستان و متحدان عربی، غربی و اسرائیلی آن است و معطوف کردن آن به ایران که در رسانههای غربی و عربی تبلیغ میشود آدرس غلط دادن به مخاطبان است.
احمد کاظمزاده - تحلیلگر خاورمیانه
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد