آذرنگ از سال 86 فعالیتش را در تلویزیون آغاز کرد و تا امروز در آثاری همچون آن سوی دریا این سوی خاک، خرده ستمگران، در مسیر زایندهرود و یلدا بازی کرد و این روزها شاهد نقشآفرینی او در سریال تلویزیونی جاده قدیم به کارگردانی بهرام بهرامیان هستیم که از شبکه یک به نمایش در میآید.
او در این سریال نقش یک فرد روستایی به نام نعمت را بازی میکند که همراه زینت و برادرزنش طینت (یکتا ناصر و شهرام حقیقتدوست) از روستا به شهر میآیند، اما گم شدن گاو آنها ماجراهایی را برای این سه نفر به وجود میآورد. درباره شخصیت نعمت و سریال جاده قدیم با آذرنگ به گفتوگو نشستیم.
شما در تئاتر در مقام نویسنده، کارگردان و بازیگر آثار شاخصی دارید، چرا با آن همه موفقیت به سمت بازیگری در تلویزیون آمدید؟
به نظرم مدیوم سینما، تلویزیون و تئاتر از هم جدا نیست و تفاوتی با یکدیگر ندارد. اگر در جامعه ما برای مدت طولانی این ارتباط قطع بوده و کنار هم دیده نشده، شاید اشکال از ما بوده و گرنه در همه جای دنیا، تئاتر به عنوان هنر مادر مورد عنایت سینما و تلویزیون قرار میگیرد. این قاعده در کشور ما مستثنا نیست و نمیشود جلوی آن را گرفت و هر قدر هم مقاومت کنیم باز هم این اتفاق باید بیفتد؛ زیرا برای حیات سینما و تلویزیون لازم است.
خوشبختانه در سالهای اخیر شاهد حضور درخشان بازیگران تئاتر در سینما و تلویزیون هستیم و این امری پیچیده نیست، زیرا این سه حوزه مکمل یکدیگر است. امیدوارم این موضوع با جدیت بیشتری از سوی هنرمندان پیگیری شود. من سالهای زیادی است که در زمینه نویسندگی، بازیگری و کارگردانی در تئاتر کار میکنم. دلیل ورودم به تلویزیون هم به خواست خودم نبود، بلکه برای بازی در کارهای تلویزیونی از من دعوت شد.
شما در تئاتر با نمایشهای خنکای ختم خاطره، اهل قبور و ... نشان دادید در انتخابهایتان حساسیت دارید، ولی چرا در تلویزیون انتخابهای خوبی نداشتید، حتی این روزها که شاهد بازی شما در سریال جاده قدیم هستیم، از شما یک اجرای خاص و ویژه نمیبینیم؟
این مساله کاملا سلیقهای است. همان طور که شما فکر میکنید انتخابهایم خوب نیست، اما من بازتاب مثبت از بازی در سریال جاده قدیم و حتی سریال شاهگوش گرفتم. برای من هر اتفاقی مهم است، ولی چگونگی طی شدن مسیر این اتفاق مهمتر از رخ دادنش است. فیلمنامهای که خواندم و نقشی که مقابل دوربین بازی کردم با چیزی که الان شما میبینید کاملا متفاوت است. بخشهای زیادی از سریال حذف شده و در چنین شرایطی طبیعی است چیز خاصی از شخصیتپردازی دیده نمیشود. در یک درام علاوه بر قرار دادن حادثه برای ایجاد تعلیق باید در قسمتهای اول به گونهای قصه را روایت کنیم تا ضمن شناسایی و معرفی شخصیتها، مخاطب با آنها همراه شود.
من تمام تلاشم را کردم تا نقش را به گونهای بازی کنم که مخاطب او را دوست داشته باشد ؛ اما شرایط بعد از تولید، این امکان را از من گرفت، این دیگر تقصیر من نیست. شاید هم صدا و سیما حق دارد که بخشهایی از سریال را حذف کند، اما میتوانستند به جای این که در زمان پخش، پلانها و سکانسهایی را حذف کنند، قبل از تولید و در نظارت اینکار را بکنند . در مجموع بازتاب متفاوت از جاده قدیم گرفتهام؛ برخی میگویند چرا آذرنگ این تجربه را کرده و برخی میگویند آذرنگ در این سریال هم خوب است.
برخی معتقدند ایفای نقشهای ساده برای بازیگر دشوارتر از نقشهایی است که همراه با چالش است؛ چون بازیگر باید سعی کند اینگونه نقشها را طوری بازی کند که دیده شود و مردم به آنها توجه کنند. به نظرم در سریال جاده قدیم این اتفاق برای شما افتاده است. با این نظر موافق هستید؟
معتقدم سادگی معمولا بزرگترین پیچیدگی است. اگر بازیگر بتواند نقشهای ساده را بازی کند، کار بزرگتری نسبت به بازی شخصیتهای پیچیده انجام داده است؛ چون شخصیتهای پیچیده در بحران باید چالش و موقعیتهای خاصی را از سربگذرانند که همه اینها باعث جذابیت آنها میشود . اما یک نقش ساده چیز خاصی ندارد که بازیگر را برجسته کند و این خود اوست که باید از خلاقیت خود استفاده کند تا نقش ساده هم دیده شود و به چشم بیاید و مردم را با خود همراه کند.
سریال جاده قدیم هم روایتگر زندگی سه روستایی است که به شهر میآیند و تمام دارایی و هستیشان یک گاو است و زمانی که گاوشان را از دست میدهند دچار بحران و مشکل میشوند. اگر ما رجعت بیشتری به جامعه داشته باشیم، متوجه حضور آدمهایی میشویم که زندگیشان به حقوق ناچیزی بند است و اگر این درآمد ضایع شود، دچار مشکلات زیادی میشوند.
روستاییان در زندگی روزمره مشکلات بیشتری نسبت به شهرنشینان دارند، آنها صداقت بیشتری هم دارند، اما ما متاسفانه از زاویه آدمهای شهرنشین درباره آنها قضاوت میکنیم.سریال جاده قدیم همین قضاوت را به تصویر میکشد.
شخصیت نعمت در سریال به تیپ نزدیک شده است. کارگردان از شما خواست که این نقش را اینگونه اجرا کنید؟
منظورتان ظاهر نعمت است یا شخصیتپردازیاش؟
شخصیتپردازی.
مسلماً نظر کارگردان بود. یک کارگردان موفق کسی است که با اشراف کامل به درام و فیلمنامه، بازیگرش را در مسیر درست قرار دهد. این تعامل دو طرفه است و بازیگر باهوش هم بازیگری است که ایدههای کارگردان را به نحو مطلوب اجرا کند.
البته برخی کارگردانان هم به کار اشراف ندارند و نمیتوانند بازیگر را درست هدایت کنند. در چنین شرایطی یا خواستهای از بازیگر ندارند یا او را مقابل دوربین به حال خودش میگذارند تا هر طور خواست نقش را اجرا کند.
من فیلمنامه سریال جاده قدیم را خیلی دوست داشتم و آنچه مرا جذب کرد سادگی و صداقت درام بود. تا به امروز بازخورد خوبی از سوی مخاطبان دریافت کرده ام، اما به چیزی که ایدهآلمان بود و پنج ماه شبانهروز برایش زحمت کشیدیم، نرسیدیم و حذفیات، سریال را زخمی کرده است. همه برای تولید این سریال زحمت کشیدند و اگر پخش ناقص سریال به محتوا و ساختار آن آسیب زده ما مقصر نیستیم.
نعمت، زینت و طینت در سریال جاده قدیم با لهجه صحبت میکنند. این لهجه متعلق به منطقه خاصی است؟
بله بازیگران اصلی سریال لهجه دارند ؛اما سوال من این است که چرا مواجهه با لهجه و قومیتها در سریالها با ترس و لرز همراه است؟ نعمت شخصیت قوی دارد به نظرم هیچ آدم شهری جسارت نعمت را ندارد، حتی دیگر کسی مثل او پیراهن صورتی نمیپوشد. متاسفانه ما رنگ را در زندگی فراموش کرده ایم و دلیل آن هم از دست دادن روح زندگیمان است؛ زیرا دائم در حال قضاوت دیگران و قضاوتشدن خودمان هستیم. بنابراین با ترس و لرز از چگونگی نگاه دیگران به خودمان زندگی میکنیم، در حالی که این اتفاق در شهرستانها و روستاها کمتر از شهرهای کلان میافتد. برایم جسارت نعمت جالب است. نعمت سلیقه خودش را دارد و طبق آن هم عمل میکند.
طبق اصول روانشناسی هر آدمی سلیقه خود را دارد، اما چرا سلایق در کلانشهرها به هم نزدیک میشود؟ دلیلش این است که ما برای خودمان زندگی نمیکنیم ؛ اما یک روستایی از این آسیبها مصون است و هنوز با صداقت زندگی میکند. هنوز سفره را روی زمین پهن میکنند و برایشان مهم نیست مبلمان و چیدمان خانه چگونه باشد که به آنها شخصیت بدهد. اینها زیبا و ستودنی است اما ما که در کلانشهرها زندگی میکنیم این نگاه را از دست دادهایم.
حالا در حوزه هنر و فیلمسازی و سریالسازی با شرایطی مواجه شدهایم که به هر سمتی میرویم، به یک عده برمیخورد؛ در حالی که استفاده از لهجه باعث افتخار است و اگر درست اجرا شود نباید باعث سوءتفاهم و رنجش دیگران شود.
در ابتدا دیالوگهای فیلمنامه با زبان لری نوشته شده بود، اما با توجه به اتفاقاتی که برای سریال سرزمین کهن رخ داد، احساس کردیم اگر بخواهیم از لهجه لری استفاده کنیم با آزمون و خطا روبهرو هستیم. به همین دلیل گفتیم بهتر است خطر نکنیم. بعد به سمت لهجه کرمانی، کاشانی و قزوینی رفتیم، اما متوجه شدیم با روح اثر سنخیت ندارد، چون اثر بر اساس جغرافیای جای دیگری نوشته شده است.
بنابراین بهرام بهرامیان، کارگردان در لواسانات روستایی به نام برگ جهان را پیدا کرد که آدمهای آنجا لهجه شیرینی دارند که ترکیب لری، مازنی و گیلکی است. به همین دلیل این لهجه انتخاب شد. ما برای لهجه مشاور داشتیم که خودش در لواسان معلم بود. او هر آنچه لازم بود درباره لهجه به ما میگفت، ولی در طول کار با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کردیم و دچار سردرگمی بودیم؛ چون تهیهکننده میگفت به خاطر مشکلاتی که برای لهجه وجود دارد غلظت لهجه را کم کنیم و کارگردان تاکید میکرد غلظت آن بیشتر شود.
پس با دوگانگی روبهرو بودید؟
بله، وضعیت وحشتناکی بود!
این مساله تمرکز شما را در بازی کم نمیکرد؟
اتفاقا در ابتدا تکلیف ما که بازیگر سریال بودیم با غلظت لهجه مشخص نبود؛ برای همین هر کداممان گویش و لهجه خودمان را داشتیم، اما از میانه سریال هماهنگی بین ما بیشتر شد. اوایل کار واقعا بازی مقابل دوربین برایمان سخت بود. با همه اینها اما افتخار میکنم که در سریال جاده قدیم با لهجه لواسانی صحبت میکنم و هیچ ابایی هم برای طرح موضوع ندارم، چون مشاور خوبی داشتیم که به همه امور اشراف داشت و ما را بدرستی راهنمایی میکرد.
اما این بلاتکلیفی فقط شامل حال لهجه نمیشود و تکلیف مخاطب با کلیت قصه هم مشخص نیست، چون مخاطب نمیداند با یک کار طنز روبهروست یا جدی.
فیلمنامه کاملاً بر مبنای طنز نوشته شده بود اما متاسفانه تعریف درستی از طنز نداریم و به کمدیهایی که نتیجه آن فقط خنداندن مخاطبان است، میگوییم طنز. به نظرم اگر طنز همراه با نقد مسائل مختلف نباشد که طنز نیست.
در تلویزیون ما برای ذائقه مخاطب یک تعریف نادرست را در نظر گرفتیم و اگر کاری مخاطب را خنداند، میگوییم طنز آن جذاب است و در غیر این صورت میگوییم جذاب نیست. باید بگویم طنز فیلمنامه سریال جاده قدیم کاملاً درست است و تعاریف قبلی ما ایراد داشته است. ضمن این که برخلاف شما معتقدم طنز این سریال کاملاً مشهود است. بیننده در قسمت اول و نیمی از قسمت دوم با شخصیتهای اصلی قصه، اطرافیانشان، جغرافیایی که از آنجا به شهر هجرت میکنند آشنا میشوند؛ اما زمانی که بخشهایی از سریال حذف میشود، بدون تردید دچار نقص خواهد شد.
با تمام این مشکلات، آیا از بازی در این سریال راضی هستید؟
بله، از حضور در سریال جاده قدیم راضی هستم و جاده قدیم را دوست دارم؛ اما از شرایط پخش نه. من دروغ نمیگویم و همیشه هم چوب رک بودن و صداقتم را میخورم. به نظرم این تعدیل باید زمان نگارش سریال انجام میشد و نه روی میز تدوین.
در تئاتر معمولا نقشهای خوبی به شما سپرده شده است. آیا چنین اتفاقی در تلویزیون هم برای شما رخ داده است؟
من خیلی در تلویزیون تجربه بازی ندارم، اما بازخورد خیلی خوبی از بازی در سریال یلدا داشتم. من اگر از کارم ناراضی باشم حتماً با صراحت مطرح میکنم و این را در صحنه تئاتر یاد گرفتهام که به خاطر مسائل مالی، روحم را معامله نکنم. خیلی از بازیگران دیگر هم این طور هستند. نباید انتظار داشته باشیم همیشه بازیگران ایفاگر نقشهای پیچیده باشند، باید به آنها این فرصت را بدهیم نقشهای ساده را هم به عهده بگیرند تا ببینیم در این نقشها چه میکنند.
افتخار میکنم در سریال جاده قدیم نقش یک روستایی را بازی کردم. من برای همه نقشهایم انرژی گذاشتم و هرگز کمفروشی نکردهام؛ اما اگر در شرایطی قرار میگرفتیم که تکلیف تهیهکننده و کارگردان هم مشخص بود، مسلماً به نتایج بهتر میرسیدیم.
در مجموع این سریال مورد ظلم قرار گرفت و برای آغاز پخش آن هم هیچ تبلیغی نشد. به نظرم صدا و سیما بهتر است از همه آثارش به یک اندازه حمایت کند؛ چون یک اثر تا به تولید برسد یک گروه تقریبا صد نفره برای آن شبانهروز زحمت میکشند.
راه بی بازگشت
میآیند اما به سختی بازمیگردند. آمدنشان با خودشان است و بازگشتشان با قضا و سرنوشت. سالها خاک صحنه را میخورند و بر فعالیت در تئاتر، یکی از اصیلترین شاخههای هنرهای نمایشی و البته یکی از هنرهای هفتگانه مباهات میکنند. گاه و بیگاه حتی سینما و تلویزیون را فاقد اصالت لازم دانسته و بر همکاران خود میتازند که عالم هنر را به مادیات آمیخته و حتی آلوده کردهاند. معتقدند سطح و شان بازیگری در روی صحنه بالاتر از تصویر است و اصولا بازیگری در تئاتر را متفاوت و حتی یک پله بالاتر از دیگر شاخههای هنرهای نمایشی از جمله تلویزیون و سینما میپندارند. فرصتی که پیش میآید و زمینهای که فراهم میشود اما، خود عزم رحیل کرده و بار سفر میبندند و میآ یند که فقط آزمونی کوتاه کنند و بازگردند؛ تجربه نشان داده که در اغلب اوقات ماندگار میشوند.
حمیدرضا آذرنگ در تئاتر رسم و عنوانی دارد برای خودش. او به طور متوالی چندین جایزه جشنواره تئاتر فجر و جشن اردیبهشت تئاتر ایران را از آن خود کرده و بازیهای فوقالعادهاش در نمایشهای «اهل قبور» و «خنکای ختم خاطره» همچنان برای دوستداران تئاتر به یادماندنی و خاطرهانگیز است. آذرنگ که تا سالها عمده فعالیت هنریاش را بر صحنه متمرکز کرده بود و جسته و گریخته در آثار سینمایی و تلویزیونی هم حضوری معمولا کوتاه داشت، ناگهان در2 ، 3 سال اخیر خیز بلند خود را به سمت پرکاری برداشت و ابتدا راه سینما را در پیش گرفت و بعد به شبکه نمایش خانگی رفت و از آن جا هم سری به تلویزیون زد و گویا قصد بازگشت به تئاتر را هم به این زودیها ندارد.
نمونه و مثالهای دیگر برای چنین کوچهای نسبتا بی بازگشت از تئاتر به تلویزیون و سینما فراوان است. بهنام تشکر به عنوان یک بازیگر با خاستگاه تئاتری به تلویزیون آمد و در میانه راه با «ساخت ایران» سرکی هم به شبکه نمایش خانگی کشید و بعد هم تلویزیون آمد و ماندگار شد. باز هم هستند این بازیگران کوچیده از صحنه نمایش به عرصه هنر هفتم و جعبه جادویی؛ هومن برق نورد، امیر جعفری، ریما رامین فر، احمد مهرانفر، شبنم فرشادجو و ... .
نکته جالب آن که این بازیگران که تا پیش از این عموما قائل به تفاوت نوع و سبک بازیگری در تئاتر با سینما و تلویزیون بودند، به محض کوچ هر چند موقت شان از صحنه، به طور کل منکر این تمایز شده و بازیگری را بازیگری میدانند، چه بر روی صحنه و چه در مقابل دوربین سینما و تلویزیون. انکاری که شاید از مقتضیات معیشت و فراهم آوردن اسباب گذران زندگی ریشه گرفته و به نوعی توجیه غم نان باشد.
اوضاع اقتصادی تئاتر کشور بر همگان آشکار است و نیازی به توضیحات اضافه ندارد. بازیگرانی که سالها عمر و جوانی خود را صرف اعتلای هنر نمایش کردهاند، آتیه روشنی را که در پیش روی خود نمیبینند و حتی گاهی برای تامین نیازهای ابتدایی زندگی نیز در تنگنا و فشار هستند. هر چه باشد اوضاع در سینما و تلویزیون به این بدی نیست و نمیتوان خرده گرفت به بازیگرانی که برای بهتر شدن اوضاع زندگی خود دل از تئاتر گرفته و به سمت و سوی دیگری میروند. به هر حال یک هنرپیشه هم زندگی خود را باید بگذراند و فکری برای دوران از کار افتادگی خود داشته باشد.
غم نان اما نمی تواند دلیل محکم و موجهی برای انکار برخی بدیهیات باشد. از آنجا که در تئاتر، تماشاگر نمایش را فقط از زاویهای میبیند که در آن مستقر شده، بازیگر باید در بازی خود اغراقآمیز عمل کند ولی این نقشآفرینی در سینما و تلویزیون به دلیل حرکات دوربین باید ظریف و بدون اغراق باشد. بازی تئاتری بازی نشانه است و بازی سینمایی طبیعتگرا و در روی صحنه بازیگر همه چیز است و در سینما همه چیز را کارگردان تعیین میکند. اینها فقط چند نمونه از تفاوتهای آشکار بازی در تئاتر به نسبت سایر عرصههای نمایشی است.
در دنیا هم کم و بیش یک مرز و خط تمایز دیده میشود میان شاخههای نمایشی و کمتر دیده میشود که مثلا یک بازیگر از حوزه تئاتر به سینما و تلویزیون ورود کند یا برعکس. به عنوان مثال، جز در موارد معدود کمتر اتفاق میافتد که یک بازیگر از تئاتر برادوی به حوزههای دیگر وارد شود یا برعکس. البته نباید فراموش کرد که یک بازیگر برادوی از نظر اقتصادی تامین است و دغدغه معیشت ندارد، در حالی که حتی یک بازیگر حرفه ای تئاتر در ایران از حاشیه امن درآمدی برخوردار نیست.
فاطمه عودباشی / گروه رادیو و تلویزیون
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد