این هفته سراغ این بیماریهای ناشناخته رفتیم که برخی از آنها هیچ درمانی نداشتند و قربانیان زیادی گرفتند.
بیماری خواب
سالها پیش (1920-1918) در بازه زمانی شیوع بیماری مرگبار آنفلوآنزای اسپانیایی، بیماری نادر و عجیب دیگری بر زندگی مردم سایه انداخت.
بیماری سیاه و خطرناکی که به دلیل بدنامی و مرگبار بودن آنفلوآنزای اسپانیایی خیلی به آن پرداخته نشد و پس از مدتی به دست فراموشی سپرده شد. این بیماری، «مرض خواب» نام داشت و چیزی حدود دو میلیون نفر را فلج کرد و به کام مرگ کشاند.شیوع بیماری در آن بازه زمانی به اندازهای بود که اگر شخصی دارای علائم گلودرد و تشنج بود، اطرافیان به قطع یقین میدانستند که وی دچار بیماری خواب شده است.
روند این بیماری به شکلی بود که متاسفانه بیمار پس از مدت کوتاهی به کما میرفت سپس جان خود را از دست میداد.
خوشبختانه این بیماری مهلک در نهایت سال 1926 به طور ناگهانی از شهر رخت بربست و ناپدید شد. اما پزشکان در یافتن دلیل این بیماری عاجز ماندند و راز مرض خواب برای همیشه سر به مهر باقی ماند.
خنده عذابآور
حتما ضربالمثل معروف «خنده بر هر درد بیدرمان دواست» را تا به حال بارها شنیدهاید، حالا تصور کنید که همین خنده تبدیل به دردی عذابآور و بدون درمان شود.آن وقت چه باید کرد؟
بیماری خنده تانزانیایی، یک بیماری اسرارآمیز آفریقایی است که در تانزانیا متولد شد و افراد بسیاری را به رنج و عذاب واداشت.
همه اتفاقات از سیام ژانویه سال 1962 در یک مدرسه شبانهروزی دخترانه شروع شد. سه دختر نوجوان در یکی از خوابگاهها بنا به دلیلی شروع به خندیدن کردند. آنها بشدت میخندیدند و نمیتوانستند جلوی خنده خود را بگیرند.
دختران دیگر که شاهد این صحنه بودند نیز ناگهان شروع به خنده کردند و به آنها پیوستند، بتدریج دانشآموزان دیگر به این گروه اضافه شدند. ویروس خنده بسرعت در مدرسه تکثیر شد تا جایی که پس از مدت کمی دو سوم مدرسه درگیر این خنده دردسرساز شدند.
اما نکته عجیب این بود که ظاهرا این ویروس روی معلمان تاثیر نداشت. با توجه به وضع موجود و غیرقابل کنترل دانشآموزان، مدرسه موقتا تعطیل شد. اما غافل از اینکه این کار نهتنها از شیوع بیماری جلوگیری نکرد، بلکه باعث گسترش هرچه تمامتر آن نیز شد.
دانشآموزان به خانه رسیدند و ویروس خنده را به افراد دیگر منتقل کردند. بیماری مانند یک آتش مهیب به جان اهالی دهکده افتاده بود و هر لحظه افراد بیشتری را به کام خود میکشید. از خصوصیات ویروس خنده آن بود که تنها افراد 12 تا 18 سال را تحتتاثیر قرار میداد و از چند ساعت تا 16 روز ادامه داشت.
در بعضی موارد، بیماران آن قدر میخندیدند که دچار امراض دیگری همچون سردرد، تب، درد، غش، مشکلات تنفسی، حملات گریه و فریادهای ناگهانی نیز میشدند.
خوشبختانه پس از چند ماه رنج و عذاب خندهدار این ویروس از روستا رخت بربست و قربانیان بهبود یافتند. اما تا قبل از ناپدید شدن بیماری در سال 1964، در مجموع 1000 نفر در تانزانیا و اوگاندا دچار این بیماری عجیب و نادر شدند.
عجیبتر از همه این است که با وجود پیشرفت روزافزون در رشته پزشکی تا امروز هیچکس قادر به توضیح دلیل این بیماری نبوده است.
طاعون سرجنبان
داستان این بیماری عجیب در ابتدا از دهه 1960 از تانزانیا، جایی که تعداد زیادی کودک بیگناه قربانی آن شدند، شروع شد.
بیماری سرجنبان، اپیدمی خطرناکی است که تنها کودکان 5 تا 15 سال گرفتار آن میشوند .در این بیماری رشد جسمی و ذهنی کودک مبتلا، متوقف شده و مدام سر خود را تکان میدهد تا جایی که دچار تشنج شود و از هوش برود. با وجود گذشت زمان، این بیماری هنوز هم در آفریقا جان کودکان زیادی را میگیرد و در حال حاضر سههزار کودک تانزانیایی را مبتلا کرده است. این در حالی است که هنوز علت و درمانی برای آن یافت نشده است و تنها یافته پزشکان این است که بیماران مبتلا حتی در صورت بهبود نیز بیشتر از 30 سال عمر نخواهند کرد.
رقص ویروسی
در ژوئن 1518 یک بیماری ویروسی بسیار عجیب به جان مردم استراسبورگِ فرانسه و قسمتهایی از روم افتاد. این بیماری با شروع رقص زنی به نام «فرا تروفی» آغاز شد. وی در آن روز ناگهان در خیابان بیهیچ دلیل خاصی و بدون موسیقی شروع به رقصیدن کرد.
تروفی چنان ساعتها بدون استراحت میرقصید که گویی قصد متوقف شدن نداشت. جالب اینجاست، زمانی که تروفی برای مدتی نزدیک به کسی میرقصید آن شخص را نیز آلوده به ویروس رقص میکرد تا جایی که ظرف یک هفته 34 نفر دیگر نیز مبتلا شدند. این بیماری به حدی عجیب و ناشناخته بود که هیچ توجیه علمی نداشت و پزشکان عاجز از مداوای آن بودند.
این ویروس چنان با سرعت در بین اهالی شیوع پیدا کرد که تا ماه آگوست همان سال 400 نفر دیگر نیز به جرگه رقصندهها پیوستند.
تنها چارهای که برای کمک به قربانیان طاعون رقص در آن زمان درنظر گرفته شد این بود که با آوردن گروه موسیقی و نواختن موسیقیهای آرامشبخش بیماران را از رقص تند به رقص آرام تشویق کنند تا آسیب کمتری به بدن آنها وارد شود. اما پس از مدتی از شدت تحرک زیاد، پاهای قربانیان شروع به خونریزی کرد و بسیاری از آنها به دلیل حمله قلبی جان خود را از دست دادند!
این بیماری مهلک به حدی مردم را ترسانده بود که دستهجمعی به بالای کوهی رفتند و برای شفای بیماران و طلب یاری از خداوند دست به دعا برداشتند.در نهایت پس از گذشت مدتی بیماری همانند ورود ناگهانیاش، به شکلی عجیب و بدون هیچ توضیحی ناگهان از بین رفت و قربانیانی که زنده مانده بودند بهبود یافتند.
هیستری دسته جمعی
در سال 2013 یکی از مدارس منطقه لیروی در حومه شهر نیویورک گرفتار اپیدمی عجیبی شد.این بیماری همگانی زمانی آغاز شد که یکی از دانشآموزان مدرسه به نام «کیتی کراتوارست» پس از بیدار شدن از خوابی کوتاه، دچار اسپاسم شدید ماهیچهای شد، تا حدی که بههیچوجه نمیتوانست حرکات سریع و غیرارادی دست و پایش را کنترل کند و در نهایت با تلفنی که در دست داشت به صورت خود کوبید! کیتی پس از آسیب زدن به صورتش خود را به نزدیکترین دوستش رساند تا از او کمک بخواهد، اما خبر نداشت که با این کار دوستش را نیز آلوده به این مرض میکند.
زمانی که او نیز گرفتار این اسپاسم شد، هردو وحشتزده برای تقاضای کمک به سمت دیگران رفتند و در نهایت ظرف چند ساعت تمام 600 دانشآموز حاضر در مدرسه دچار این تیک شده و به شکل ترسناکی از کنترل خارج شدند.
زمانی که این خبر به خارج از مدرسه رسید گروهی خبرنگار و پزشک به محل اعزام شدند. در پی انجام آزمایشهای اولیه و نشر این خبر توسط خبرنگاران، تیم پزشکی اعزامی در ابتدا معتقد بودند که این بیماری ناشی از یک مسمومیت شیمیایی است.
اما مدتی بعد مشخص شد که این اسپاسم همگانی ناشی از بیماری «هیستری جمعی» است که در آن بیماران به صورت ناخودآگاه و بدون این که بدانند رفتار همنوعشان را تقلید میکند.
اما نکته عجیب و غیرقابل توضیح درباره این بیماری آن بود که رسانههای جمعی روند بیماری را بدتر کردند! دانشآموزانی که طی مصاحبه با خبرنگاران اعزامی درباره علائم بیماری صحبت کرده بودند یا اینکه فیلمهایشان را خودشان روی اینترنت گذاشته بودند بسیار دیرتر از کسانی که این کار را نکرده بودند، بهبود یافتند.
اولین مورد گزارش شده از هیستری جمعی در ایران نیز در سال 1365 در یک مدرسه دخترانه در استان کرمان رخ داد. در این هیستری افراد مبتلا همگی به صورت حاد دچار اضطراب و نگرانی شده بودند. پس از آن نیز در چند شهر و روستای دیگر، اتفاقات مشابهی افتاد که سرانجام تشخیص پزشکان برای این بیماری، هیستری جمعی بود.
دینا فراهانی - تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد