با اعلام مرگ مشکوک دختر جوان توسط افسر کلانتری، دستور معاینه جسد در همان بیمارستان را صادر کردم. پزشکی قانونی اعلام کرد شکستگی جمجمه،آثار شکستگی در تنه و دست و پا و کبودی روی بدن دختر 25 ساله مشهود است.
تحقیقات از پدر و مادر او را آغاز کردم. پدر مقتول مدعی شد دخترش از نخبگان کشور است و تاکنون چند اختراع به ثبت رسانده است. او هر روز به آموزشگاه زبانی میرفت که روبهروی محل قتلش است و با کسی اختلافی نداشت و سرش در کار خودش بود. در خودروی نرگس دو گوشی تلفن همراه و لپتاپش بود که آنها نیز به سرقت رفته بود.
در ادامه متوجه شدم یکی از همکلاسیهای نرگس قبل از انتقال او به بیمارستان با او صحبت کرده است.
دستور احضار افشین 27 ساله را دادم. او در بازجوییها گفت: وقتی بالای سر نرگس رسیدم گفتم چه کسی این بلا را سرت آورده که او گفت خودروام را سرقت کردهاند. وقتی او را درون آمبولانس گذاشتیم بریده بریده گفت وقتی قصد داشته خودرو را پارک کند پسر جوانی به بهانه کمک به سمت او آمده و پس از تصادف، با سرقت خودرو از محل فرار کرده است.
با بهدست آمدن این سرنخ دستور بررسی فیلم دوربینهای مداربسته بانکها و مغازه محل را صادر کردم. بررسی فیلمها نشان میداد سارق خودرو دنده عقب در حال فرار از خیابان است. با بررسی فیلم هاچهره سارق شناسایی شد اما هیچکدام از اعضای خانواده نرگس و دوستانش سارق را که پسری حدود 25 ساله بود، شناسایی نکردند. دستور برای پیگیری و ردیابی تلفنهای مقتول صادر شد اما هیچ ردی به دست نیامد. سه هفته از وقوع قتل نرگس میگذشت که مخابرات اعلام کرد گوشیهای نرگس فعال شده است. با بررسی بیشتر دو استفاده کننده از گوشی دختر 23 ساله شناسایی و دستگیر شدند. آنها در بازجوییها مدعی شدند گوشی را از پسر 25 سالهای خریده اند و هیچ نشانی از او ندارند و فقط فروشنده دو شماره تلفن به آنها داده است. با بررسی شمارهها مشخص شد قاتل شماره تلفنهای نرگس را در اختیار خریداران گوشی قرار داده است.
عکس متهم به قتل از سوی دو خریدار گوشی شناسایی شد و آنها مدعی شدند چهره فروشنده با عکس شباهت زیادی دارد. با توجه به اینکه این افراد در سرقت دخالتی نداشتند با تعهد آزاد شدند.
سه ماه از قتل نرگس میگذشت و هیچسرنخی از قاتل به دست نیامده بود. تا اینکه مرد جوانی با اعلام شکایت مدعی شد دو سرنشین خودرو پژو نقرهای رنگ به بهانه تماس، تلفن همراه او را گرفته و پس از سرقت پا به فرار گذاشته اند. با بررسی شماره خودروی که از سوی شاکی اعلام شد متوجه شدیم خودرو متعلق به نرگس است.
عکس متهم فراری به مرد مالباخته نشان داده شد که این مرد بلافاصله او را شناخت و اعلام کرد این فرد سارق تلفن همراهش است. با ردیابی تلفن سرقت شده جوان 30 ساله شناسایی و دستگیر شد.
او در بازجوییها منکر سرقت گوشی شد و ادعا کرد گوشی را از مرد دست فروشی به قیمت 30 هزار تومان خریده است.
مرد مالباخته با دیدن سارق او را شناسایی کرد و گفت: راننده خودرو 206 پسر دیگری بود و این مرد در کنار او نشسته بود.
با بهدست آمدن این سرنخ پسر جوان لب به اعتراف گشود و گفت: من و همدستم ناصر به مواد مخدر شیشه و کراک اعتیاد داریم و یکبار به اتهام سرقت دستگیر شدیم. اینبار نیز با او تصمیم به سرقت گرفتیم. با راهنماییهای متهم، ماموران مخفیگاه ناصر را شناسایی کردند اما پدر و مادر او مدعی شدند برای ترک به کمپ ترک اعتیاد رفته است. با شناسایی کمپ مورد نظر ناصر بازداشت و به دادسرا منتقل شد.
ناصر، جوانی 25 ساله و قدبلند بود و قیافهاش به معتادها نمیخورد. عکس بهدست آمده از دوربینها را با او مطابقت دادم 90 درصد خودش بود. بازجویی از او را آغاز کردم که به سرقت گوشی تلفن همراه اعتراف کرد.
در ادامه تحقیقات متوجه شدیم مشخصات خودروی او در سرقت با خودروی نرگس یکی است که با بررسی چهره نگاری ها، او لب به اعتراف گشود.
«آن روز با نامزدم بهاره قرار داشتم. چند وقتی بود با او در خیابان آشنا شده بودم. بهاره در مقابل رستورانی منتظرم بود و قرار بود تا 40 دقیقه دیگر او را ملاقات کنم. به مادرم زنگ زدم تا خودرواش را بگیرم اما او مدعی شد کار دارد و نمیتواند خودرو را به من بدهد. علاقه شدیدی به بهاره داشتم و تصمیم گرفتم با خودرو پیش او بروم حتی اگر مجبور به سرقت شوم.
در خیابان گاندی پرسه میزدم که دیدم دختر جوانی در حال پارک خودرو است. با خوشرویی به سمتش رفتم و پیشنهاد پارک خودرو را دادم که او هم قبول کرد. داشت با تلفن همراه صحبت میکرد. همین که سوار خودرو شدم دنده عقب به او کوبیدم و پرتاب شد. آیینه را نگاه کردم دیدم سرش سمت لاستیک است. فقط به فکر بهاره و دیدن او بودم به همین دلیل دنده عقب گرفتم که فرار کنم؛ فکر میکنم از روی بدنش رد شدم.
با چند خودرو تصادف کردم و چند نفری دنبالم کردند تا دستگیرم کنند اما موفق به این کار نشدند. سر قرار حاضر شدم و چند روزی با ماشین اینور و آنور رفتیم. دوستم و بهاره از وقوع قتل خبر ندارند. فقط به دوستم گفتم خودرو را از کنار خیابان سرقت کردهام.
با کشف خودرو صحنه قتل بازسازی شد. وقتی ناصر فهمید یکی از نخبههای کشور را به قتل رسانده در آخرین دفاع از خود گفت: هیچ دفاعی ندارم و امیدوارم پدر و مادر دختر جوان من را ببخشند.
براساس خاطرهای از محمد شهریاری، بازپرس سابق دادسرای جنایی و سرپرست فعلی دادسرای امور جنایی پایتخت
تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
انگل های از خدا بی خبرها را بدهد و زمانی هم كه قصاص میشه اونوقت آقایان حقوق بشر میگن در ایران هنوز آدمها را اعدام میكنند
امیدوارم كه بخشیده شوم..
اصلا چرا این جمله را نشر می دهید.
شما كه كلی مطلب را حذف می كنید!
دست كم این جمله امیدوارم كه بخشیده شوم را تیتر نكنید