رضا بهبودی از چهارشنبه سوم تیرماه، با نمایش ««ستوانِ اینیشمور» به کارگردانی محمدحسن معجونی در نمایشخانه ایرانشهر روی صحنه رفته است و در این نمایش، در نقش پدر ستوان اینیشمور هنرنمایی میکند.
ستوان اینیشمور قرار است توسط گروه لیو روی صحنه برود. حال آن که چندی پیش هم توسط یک گروه دیگر اجرا شد. از ویژگی این نمایش برای ما بگویید.
بگذارید از این زاویه گفتوگو را شروع کنم که متن این نمایش، دارای ویژگیهایی است که من نامش را میگذارم ویژگیهای مک دونایی.مارتین مکدونا، مثل هر نویسنده موفقی، توانسته به نوعی از سبک و بیان و زبان (البته من از روی متن ترجمه قضاوت میکنم) برسد که اگر با او، حساسیتها و الِمانهای متنهای او آشنا باشید، حتی اگر متوجه اسم نویسنده نشوید، میفهمید کار، کار چه کسی است. اثرش امضای مکدونا را پای خود دارد. قلم، قصهپردازی، پرداختها، دیالوگها و همه و همه مکدونایی است و او را از بسیاری نویسندگان، ممتاز میکند. مارتین مکدونا، ادامه منطقی سنت ایرلندی نمایشنامهنویسی است که غولهایی نظیر جیمز جویس، ساموئل بکت، ویلیام باتلر ییتس و برنارد شاو در آن بالیدهاند و مکدونا، بر فراز این قلهها ایستاده و طبیعتا، به همان اندازه هم توقعها از او بالاست و البته مکدونا هم از این آزمون به اعتقاد خیلیها، سربلند بیرون آمده است.
آیا همه این دلایل کافی است که دوباره سراغ متنی برای اجرا برویم که همین چند ماه قبل، اجرای موفقی را از آن شاهد بودیم؟
این سوال شما را من نمیتوانم جواب بدهم. چون انتخاب متن با کارگردان است و نظر دادن در این زمینه،در حیطه کارگردانی است.اما این را هم بگویم قرار نیست از آثار یک نویسنده مهم، تنها به یکی دو اجرا بسنده کنیم. مخصوصا وقتی پای کارگردانهای مختلف یا تحلیل و طبیعتا اجرای دیگر به میان میآید. با این همه اجازه بدهید درباره آنچه به بازی و نقش من در این کار برمیگردد، پاسخ بدهم.
بنابراین از ویژگیها و سختیهای نقشتان بگویید.
ببینید. متن این نمایش، متنی انتقادی ـ اجتماعی است و خشونتی که مد نظر نویسنده است (چه در نمایشنامهها و چه در دو سه فیلمی که مکدونا ساخته) و توسط وی تشریح میشود، باید در بازی بازیگر دربیاید و طبیعتا خود این موضوع، کار گروه اجرایی را سخت میکند. حالا در این میان، منِ بازیگر هم مشمول همین سختیها هستم. بعد هم معتقدم بازیگر باید در عبور از مرزهای بازیگریاش، این توانمندی را داشته باشد که اسیر کلیشهها نشود. بگذارید سادهتر بگویم. برای من بازی در نقش پدر ستوان اینیشمور یا بواقع هر نقش دیگری در این نمایش، هراسآور، هولناک و سخت است و تمام تلاشم این است که با بهرهگیری از جذابیتهایی که در متن دیدهام و البته هدایت آقای حسن معجونی، نقش را به بهترین شکل ممکن در بیاورم.
در بسیاری از کارهای آقای حسن معجونی بازی کردهاید.
به هرحال من بیش از ده سال است از اعضای گروه تئاتر لیو هستم که سالها قبل آقای معجونی و دوستان دیگر، پایهگذاری کردند. طبیعی است که هرکس در هر گروه عضو باشد، به کار در گروه خودش هم بپردازد و من هم از این قاعده مستثنا نبودهام و نیستم. بشخصه جز یکی دو مورد که به دلایلی نتوانستم در کارهای گروه، حضور داشته باشم، در باقی کارها بودهام، اما میخواهم بگویم اگر عضو این گروه هم نبودم، با کمال میل در کارهای آقای معجونی بازی میکردم.
چرا؟ چه ویژگیهایی در کارگردانی ایشان است؟
آقای معجونی، هم کارگردان خوبی است و هم طراح صحنه بسیار موفقی. ایشان با این که ادبیات نمایشی خواندهاند، اما دید خوبی هم نسبت به کنشها و اتفاقهای صحنهای دارند و در این زمینه، صاحب امضا هستند. برای من پیش آمده با مخاطبی برخورد کردهام که از من راجع به اجرایی سوال کرده که نه نام نمایش در خاطرش بوده و نه نام کارگردان. فقط یادش مانده که من در آن نمایش با فلانطور طراحی، بازی داشتهام و طراحی کار که کار آقای معجونی بوده، به شکل برجسته و پررنگی در ذهن آن مخاطب بعد از سالها نقش بسته است.
این مهارت توامان داشتن در کارگردانی و طراحی صحنه، تمرکززدا نیست؟ یعنی باعث نمیشود کارگردان درگیر چند موضوع شود و از کار اصلی خود دور بیفتد؟
به هیچوجه. دستکم به نظر من، درباره آقای حسن معجونی که توامانی این دو هنر، باعث دو برجستگی شده: اول اینکه سلیقه و نگاه صحنهای که ایشان به رخداد درام دارد، ویژه است. دوم اینکه از زیباییشناسی (استتیک)ای بهرهمند میشود که راه میبرد به مینیمالیسم صحنهای و پرداخت بصری جذاب و فشرده از کل رخداد در صحنه.
اینها لازمه کار است. من معتقدم تئاتر هنری برای دیده شدن است و نه صرفا شنیده شدن و طبیعی است که جذابیتهای بصری باید بهطور جدی مدنظر قرار گیرند. در ضمن باید بگویم صحنه ما در نمایش ستوان اینیشمور، با تغییرات بسیار اندکی، همان صحنه نمایش«اسم» خانم لیلی رشیدی است و این، به قابلیتی برمیگردد که صحنه بر اثر طراحی خوب حسن معجونی به دست آورده است.
آیا قائل به این هم هستید که کارگردانی که با او تجربه فراوانی در بازیگری داشتید، در زمینه کارگردانی هم صاحب امضاست؟
بیشک ولو این که مخالفان فراوانی هم داشته باشد. ایشان بازیگر خوبی هستند و بنابراین چون عمق بازیگری را میشناسند، راحتتر میتوانند بازی مدنظر را از بازیگر بگیرند. مهمتر از همه اینکه صاحب منظر هستند. من به این موضوع اعتقاد دارم که منظر داشتن برای کارگردان در زمینههای مختلف زیباییشناسی، متنشناسی، درک مناسبات فرامتنی و... مهم است و این کارگردان، این منظر را دارد. حال یک کارگردان در نگاهی که به متن دارد و از آن به یک دراماتورژی جدید میرسد، میتواند موفق باشد یا نباشد. البته موفق نبودن را از منظر مخالفان میگویم و اعتقاد من نیست. این موضوع، نمیتواند منظر و صاحب اندیشه بودن کارگردان را نفی کند.
با توجه به تجربههای متعدد و متنوعتان در سینما و تئاتر، دغدغه جدیتر شما بازیگری در سینماست یا تئاتر؟
ما بازیگر خوب داریم و بازیگر بد. وقتی بازیگری، خوب باشد در مدیومهای مختلف خوب است و خوب میداند از پس الزامات هر مدیوم چگونه بربیاید و این در سایه همان خوب بودن محقق میشود. رعایت این الزامات، نیاز به هوشمندی و دقت بالایی دارد که اگر با هدایتهای درست یک کارگردان صاحبسبک هم توامان شود، سنجش نیازهای متنها، مدیومها، اجراها و... به بهترین شکل ممکن اتفاق میافتد. به هرحال بازیگر سینما بودن یا بازیگر تئاتر بودن و خطکش گذاشتن بین این دو، امروزه دیگر مطرح نیست و بحث، همان هوشمندی و خوب بودنی است که به آن اشاره کردم.
با این همه واقعا اگر مجبور به انتخاب شوید، کدام را انتخاب میکنید؟
اگر فرض کنم یکی از همان بازیگرهای خوب باشم، واقعا دوست دارم مدیومهای مختلف را تجربه کنم و در مسیر اثبات تواناییها و توانمندیهای خودم پیش بروم و در تولید یک اثر جذاب و دراماتیک، مشارکت مفیدی داشته باشم.
طبیعی است که هیچ بازیگر جدیای اگر با یک فیلمنامه خوب مواجه شود، به آن بیاعتنایی نخواهد کرد. من از کارهایی که در مدیوم سینما و در قالب سریالهای تلویزیونی (مثل بازی در سریال روزگار قریب آقای کیانوش عیاری) انجام دادهام، دفاع میکنم؛ چون وقتی کیفیت کار بالا بوده، کل گروه از بازخوردهای آن بهره بردهاند. نکته اصلی کیفیت یک کار است که وقتی حاصل شود و کاری، حرف و ساخت محکم و منسجمی داشته باشد، حتما در آن مشارکت میکنم وگرنه من در هر تئاتری بازی نمیکنم و هر فیلمنامه و نقشی را نمیپذیرم.
فیلم کمال تبریزی هم که در آن بازی داشتید، بعد از سالها دارد رنگ پرده به خود میگیرد. نظری ندارید؟
این اتفاق خیلی خوبی است. البته صرفا نه به این دلیل که فیلمی از من قرار است اکران شود، بلکه بیشتر از این زاویه موضوع برایم جالب و جذاب است که اندازههای بازی امروزم را با بازیهای قبلیام بسنجم و ببینم امروز کجا ایستادهام و آن روز کجا ایستاده بودم؛ مثلا با همین کار آقای کمال تبریزی که حدود 8 ـ 7 سال از ساخت آن میگذرد. اصلا یکی از تفاوتهای سینما و نمایش در همین قابلیت ثبت شدن است. سینما این امکان را به شما میدهد که روند کاری شما در جایی ثبت شود و آنچه ثبت شده، قابل ارجاع باشد، اما تئاتر این قابلیت را به شکل فراگیر ندارد. ممکن است در تئاتر صد نفر یا هزار نفر یا حتی تعداد بیننده بیشتری داشته باشید، اما وقتی اجرای مجددی ندارید و جایی بهطور ویژه ثبت نشده، آن مواجهه رودررو با صحنه از دست میرود. در حالی که برای فیلم این اتفاق نمیافتد و میتوان سالهای سال، یک فیلم را دید و به مواجهههای گوناگون دست یافت، درحالی که در تئاتر اینطور نیست. البته اینها فقط خصلتهای هرکدام از این مدیومهاست، چراکه هرکدام، جذابیت ویژه خود را دارند.
مهرداد نصرتی ـ اعظم حسن تقی
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد