مرد جوان پاسخ میدهد: آقای قاضی این موضوع مربوط به چهار سال پیش بود. آن زمان وقتی دیدم که همسرم به من التماس میکند که حضانت فرزندمان را به او بسپارم، دلم برایش سوخت و با خودم گفتم او مادر است و نمیتواند از پسرش جدا بماند. برای همین قبول کردم که او در کنار مادرش بماند، در صورتی که آن زمان پسرم هفت ساله بود و من براحتی میتوانستم حضانتش را بر عهده بگیرم. ولی حالا بعد از چهار سال پسرم رازی را فاش کرده که واقعا ترسیدم. او گفت که در این مدت مادرش آزارش میداده و او جرات نمیکرده حرفی بزند. وقتی این حرفها را از پسرم شنیدم بشدت شوکه شدم. نمیتوانم باور کنم یک مادر چند سال فرزندش را آزار بدهد. برای همین به دادگاه آمده ام تا هرچه زودتر حضانت فرزندم را از مادرش بگیرم.
در این لحظه زن جوان به قاضی گفت: آقای قاضی باور کنید من هیچوقت پسرم را آزار ندادم. من یک مادرم مگر میشود پسر خودم را آزار بدهم و او را کتک بزنم. روزی که از شوهرم جدا شدم با کلی گریه و التماس و عذاب توانستم حضانت فرزندم را بگیرم حالا چرا باید او را آزار بدهم. چه دلیلی دارد من التماس کنم فرزندم را به من بدهند بعد او را اذیت کنم و کتکش بزنم. باور کنید من اینکار را نکردم و نمیدانم چرا شوهر سابقم چنین حرفی را میزند. من حس میکنم او از اینکه حضانت فرزندمان را به من سپرده پشیمان شده و حالا بهدنبال بهانه میگردد.
در این لحظه قاضی عموزادی از پسر 11 ساله که در تمام این مدت ناراحت و غمگین سرش را پایین انداخته بود، میپرسد: مادرت تو را آزار میداده است؟
پسر جوان پس از کمی مکث در حالی که سعی میکند به چشمان پدر و مادرش نگاه نکند، میگوید: آقای قاضی من به پدرم دروغ گفتم. مادرم هیچوقت مرا اذیت نکرده و من خیلی او را دوست دارم. اما مجبور شدم به پدرم دروغ بگویم که مادرم مرا آزار میدهد.
پس از گفتن این حرف پدر و مادر سهیل بشدت شوکه میشوند. قاضی میپرسد: چرا مجبور شدی؟
سهیل میگوید: راستش من هم پدرم را دوست دارم و هم مادرم. نمیتوانم جدایی آنها را تحمل کنم. وقتی پیش پدرم هستم دلم برای مادرم تنگ میشود و وقتی در خانه مادرم هستم دوست دارم پیش پدرم باشم. چند سال است که سر این موضوع عذاب میکشم و نمیدانستم چکار کنم. تا اینکه فکری به ذهنم رسید. من با خودم گفتم به دروغ به پدرم بگویم مادرم مرا عذاب میدهد تا هردوی آنها به دادگاه خانواده بیایند و شما از آنها بخواهید که آشتی کنند.
زن و مرد جوان که از شنیدن صحبتهای پسرشان به شدت شوکه شدهاند، اشک در چشمانشان حلقه میزند. در این لحظه قاضی از آنها میپرسد: نمیخواهید به خاطر فرزندتان با هم آشتی کنید؟
زن و مرد هیچ پاسخی نمیدهند و در نهایت قاضی از آنها میخواهد که بروند و فکرهایشان بکنند تا با هم آشتی کنند و در این میان فرزندشان هم به آرزویش برسد. زن و مرد جوان با هم بیرون رفتند تا درباره سرنوشت فرزندشان فکر کنند.
به فرزندانتان هم فکـر کنیـد
دکتر حسن عشایری یک روانشناس در این خصوص میگوید: طلاق مشکل بزرگسالان است و بعضی از آنها وقتی به این نتیجه برسند که نمیتوانند در کنار یکدیگر خوشحال باشند و از کنار هم بودن لذت ببرند، از هم جدا میشوند.
درست است که بچهها نمیتوانند پدر و مادرشان را مجبور کنند که با هم زندگی کنند و این تصمیمی است که باید خود بزرگسالان بگیرند، ولی هنگام طلاق باید حتما به فرزندان هم فکر کرد و شرایط آنها را در نظر گرفت. هنگام طلاق باید سن و مراحل رشد کودک را در نظر گرفت، باید دید که نگاه کودک به طلاق چگونه است و همچنین نباید کودک حمایتهای خود را از دست بدهد. در کل والدین همیشه باید رابطه دائمی و فعالانهای با کودکانشان داشته باشند.
همه میدانیم که جدایی و طلاق برای فرزندان، چه در زمان طلاق و چه پس از آن، بسیار دشوار است. اما چگونگی مواجهه با کودکان و نحوه سازگاری آنها متفاوت است. خیلی از کودکان و فرزندان نمیتوانند با شرایط جدید کنار بیایند و حتی اگر چند سال هم بگذرد باز هم نمیتوانند این جدایی را تاب بیاورند. برای همین هرکدام عکسالعملهای متفاوتی را از خود نشان میدهند. برای همین هنگام طلاق و جدایی باید به روحیه فرزندان هم توجه کرد. به کودکان توضیح دهید که مشکل مربوط به شما و همسرتان است و به کودک ربطی ندارد . جزئیات مسائل ضروری زندگی کودکان پس از طلاق برای آنها توضیح داده شود و به آنها بگویید هر کدام چه وظیفهای در برابر او دارید. هرگز به کودکان دروغ نگویید و امیدواری بیمورد برای بازگشت دوباره به آنها ندهید. همچنین از کودک برای فرستادن پیغام و واسطه دعوا استفاده نکنید.
سیما فراهانی / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد