در این آیتم عبدی که هنوز جوان بود نقش کوهنورد (یا فرقی نمیکند؛ کوهپیما)یی را بازی میکرد که بار و بنه بسیار بزرگ غیرمعمولی را شامل مواد خوراکی در آغاز مسیرش بر دوش حمل میکرد. به صورتی که میشد آن را با چادرشبی حاوی یک دست رختخواب بزرگ اشتباه گرفت! وقتی یک رهگذرِ متعجب از عبدی دلیل به همراه آوردن این بار سنگین را میپرسد او رندانه جواب میدهد که من میخواهم این کوه را تا قله بالا بروم اما خب، بدون توشه راه که چنین چیزی ممکن نیست، من باید حسابی خودم را در طول راه تقویت کنم تا از پس این کار برآیم! (نقل به مضمون)
بعد هم چند قدم آن طرفتر، کناری مینشیند و به مدتی طولانی مشغول خوردن تمامی خوراکیها میکند و سرآخر، با شکمی برآمده (و با بازی واقعا بامزه عبدی) کنار خوراکیها «ولو» میشود.
وقتی فرد کنجکاو و سبکبار، از صعود موفقیتآمیزش بازمیگردد و باز هم از سر کنجکاوی از عبدی میپرسد پس چی شد؟! او دوباره رندانه پاسخ میدهد: «آخه آدمی که این همه خوراکی را خورده [پسمانده خوراکیها را هم نشانش میدهد!] چگونه میتواند از این کوه برود بالا...؟!» در واقع عبدی با این آیتم بامزه، دو ضربالمثل مشهور را یادآور میشد: «سنگ بزرگ علامت نزدن است» و «تنبل نرو به سایه، سایه خودش میآیه...»! «هزار برگ و هزار رنگ» کاری از گروه کودک و نوجوان شبکه یک بود که تهیهکننده این برنامه مهناز میرجهانگیری و کارگردان هنریاش حسین فردرو بود. در برنامه «هزار برگ و هزار رنگ» آیتمی نمایشی به نام «برگ سیاه تاریخ» نیز وجود داشت که به زندگی افراد بدنام تاریخ میپرداخت.
حسین فردرو، یکی از هنرمندان باسابقه تلویزیون، در گفتوگو با ایسنا میگوید: منوچهر نوذری در برنامه» هزار برگ و هزار رنگ» راوی بود. او از همین برنامه مجددا مطرح شد و راه برای حضورش در تلویزیون نیز هموار شد، یعنی اگرچه نوذری با رادیو همکاری داشت اما در تلویزیون، اولین برنامه خود را پس از انقلاب با «هزار برگ و هزار رنگ» آغاز کرد که موفق هم بود. بعدها پس از این برنامه بود که کار منوچهر نوذری در «مسابقه هفته» آغاز شد و از او برای اجرای این کار دعوت کردند.» روانش شاد و یادش گرامی باد.
قاب کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد