دکتر رامبد جوان، پیر شی الهی

از شبی که یونس شکرخواه عزیز روبه‌روی رامبد جوان نشست و درباره خودش و کار و بارش حرف زد و سعی کرد فارغ از تمام دلمشغولی‌های هنگفتی که روزنامه‌نگاران دارند بخندد و در عین حال حرف‌های خوب بزند و من به پسرم بگویم که ببین باباجان، این آقای شکرخواه دوست من است.
کد خبر: ۸۲۳۲۴۱
دکتر رامبد جوان، پیر شی الهی

(البته راستش را بخواهید این را که این آقا دوست من است به قول معروف قپی آمدم چون یونس شکرخواه عزیز دوست من نیست، او عزیز من و از همصنفان من است. او استاد من است) درست از همان شب بود که خندوانه جوان و از نظر من نوپا را جدی گرفتم. پیش از آن بچه‌هایم راس همان ساعتی که تیتراژ خندوانه پخش می‌شد و می‌شود جلوی تلویزیون می‌نشستند و می‌نشینند تا رامبد و جناب خان و نیما را ببینند. حتی کلی ذوق دارند برای این‌که به این برنامه بروند. این بود که کم‌کم دلم خواست برای رامبد جوان و خنده‌هایش بنویسم. از همان شبی که یک روزنامه‌نگار خوب و با وقار مهمان رامبد جوان شد یکی از دغدغه‌های من کمی ـ تنها کمی ـ رفع شد. دغدغه‌ای به نام این که چرا روزنامه‌نگارهای فهیم و دلسوز و درست و حسابی کمترین جایی در برنامه‌های تلویزیون ندارند. اینجا می‌خواهم از یک برنامه تقریبا جاافتاده میان بسیاری از خانواده‌های ایرانی صحبت کنم یعنی خندوانه‌ای که می‌خواهد به ما بگوید خنده چیز خوبی است. گرچه در این روزگار سخت است.

معتقدم خندوانه کم‌کم دارای سر و شکل می‌شود. راه خودش را پیدا کرده و نمونه‌ای برای فرار از کلیشه‌های رایج برنامه‌سازی سیمای ملی شده است. رامبد جوان آدم‌هایی با گرایش‌های مختلف و با سطح منزلت اجتماعی متفاوت کنار هم می‌نشاند و وادارشان می‌کند بخندند. (آری وادار کردن به خنده هم نوبری است که خندوانه می‌خواهد آن را جا بیندازد) همان طور که شبی بچه‌های مبتلا به سندرم داون را آورد و با آنها خندید. بی‌آن که برایشان دلسوزی کند و آنها چه عشقی می‌کردند. خندوانه بویژه بعد از آن شب بیشتر در دلم جا گرفت. راستش را بخواهید دلم خواست بعد از آن برنامه خوب و بعد از مدت‌ها راجع به یک اتفاق خوب بنویسم. مدت‌هاست که هر چه نوشته‌ام چنگی به دل کودک درونم نمی‌زند. مدت‌هاست که مدام می‌نویسم حالمان انگار خوب نیست. گرما بیداد می‌کند. دلمان تنگ است. اینجا انگار که جور دیگری شده است. آسمان دیگر آبی نیست. هوا آلوده است. آدم‌ها... بگذریم. ولی حالا ـ البته با کمی اغراق که فکر می‌کنم برای گسترش خوبی‌ها بد هم نیست ـ خندوانه حالم را خوب می‌کند. برای این‌که می‌خندد. برای این‌که آدم‌های جدید را به سیمای ملی می‌آورد. مردم را با لباس‌های محلی‌شان در شهرهایشان نشان می‌دهد. به رشت، اهواز، سمنان، زاهدان، قوچان و... گروه می‌فرستد.

معتقدم که خوبی دیگر این برنامه بی‌شیله پیله بودن آن است. گرچه برخی‌ها از خنده‌های رامبد و بالا و پایین پریدن‌هایش ایرادهای روشنفکرمآبانه یا جلف‌گرایانه می‌گیرند، اما معتقدم برای خندیدن باید کمی خود را رها کرد. خوبی دیگر خندوانه این است که فقط برای خندیدن نیست. برخلاف تمام کسانی که معتقدند رامبد جوان می‌خواهد حتی به زور مردم را بخنداند و گاهی الکی خوش بودن را القا کند و همین اصرار گاهی توی ذوق می‌زند در حالی که گویا از مشکلات خبر ندارد، معتقدم که یکی از خوبی‌های خندوانه نشان دادن ظریف و غیرمستقیم و گاهی مستقیم برخی ناهنجاری‌های ماست.آن وقتی که به مشکلات اجتماعی و مدنی ما می‌پردازد، آن وقتی که از مهمان‌هایش می‌پرسد چه چیزی شما را ناراحت می‌کند و مهمانان بیشتر اوقات دست می‌گذارند روی برخی رفتارهای دور از شأن اجتماعی ما و از آن گلایه می‌کنند.

خندوانه حتی بیشتر از این می‌تواند آدم‌هایی در ژانرهای مختلف را دعوت کند و از کلیشه‌های مهمان دعوت کن سیمای ملی حتی دورتر شود و خود را الگویی تمام‌عیار در نشان دادن برنامه‌ای مردمی معرفی کند. سخن آخر این‌که رامبد جوان، هنر تو در این است که اسماعیل امینی شاعر خوب کشورمان را که متاسفانه خیلی‌ها او و امثال او را نمی‌شناسند، به برنامه‌ات دعوت می‌کنی و از دل آن برنامه‌ای شاد و در عین حال موثر و فکورانه و حتی جسورانه درمی‌آوری. معتقدم که این راه را ادامه بده.

رامبد جان هنر تو خندیدن و خنداندن همه است. گرچه نمی‌دانم کدام شیر پاک‌خورده‌ای توی مخ ما کرده که خنداندن مردم ایران خیلی سخت است، اما معتقدم تو و امثال تو با فکر و ایده‌های نو آدم‌های نو و البته تجربه آدم‌های باتجربه می‌توانی.

سخن آخر این که خندوانه برای همه، حتی برای بچه‌های خوب و مستعد سندرم داون که مطمئنم حالا (بعد از آن که دعوتشان کردی به برنامه‌ات) کلی برای خودشان و از تو روی دیوار 47 نقاشی کشیده‌اند و داستان‌های مهربان نوشته‌اند.

صولت فروتن / قاب کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها