شعر تازه سمیر مقبل

انقلاب یک شاعر

برادرانم! که شعر را گریسته‌اید شگفتا
کد خبر: ۸۲۳۵۳۰
انقلاب یک شاعر

اشکی را که از دیدگانم جاری است

چونان گدازه‌های آتشینی می‌بینم

که بر گونه‌هایتان می‌لغزد

زنهار

که آهنگ و ترانه‌ها به رقصمان نگیرند

که ما

کمرکش رنج‌ها را

درمی‌نوردیم

در جوش و خروش‌اند

کینه‌هایی

که مرزهای سرخمان را

در بر گرفته‌اند

پس شعر را

نیزه‌ای پرتاب می‌کنیم

به اردوی مهاجم

چونان ناوکی

که صدای مهیبش

کینه‌توزان را

هراس‌آفرین است

بیایید

تا این ابیات را

مانند رآکتورهای هسته‌ای

به نجوا بنشینیم

و فریاد خود را

از اینجا

به گوش امانو

اوباما

نیکولاس

و دیگر اوباش برسانیم

از همین‌جا

بخت النصر را از برج‌های بابل به زیر می‌کشیم

از اینجا

صدای شیر آهنکوه مردان را

به اهتزاز درمی‌آوریم

و مُهر توحید را

ـ که زینت‌بخش رایت روح‌اللهی است ـ

بر دیگر پرچم‌ها خواهیم زد

وعده‌های راستینی را

بر دوش نهاده‌ایم

که از سخنان سیدحسن نصرالله

برگرفته‌ایم

از اینجا

بندهایی را پاره می‌کنیم

که در نُه توی سیاهچال‌های جهان

بر دستان آزادگان

پیچیده‌اند

...

یقین دارم

از روز آغاز آدم

رنج و مشقّت

همنفس جاده‌های عزت و سربلندی بوده‌اند

از آن هنگام

که آن قوم

در صحرای کربلا

مولایم حسین را

روی برتافتند

و تنها گذاشتند

قلم را

شمشیری آخته‌ام

برای یاری ستمدیدگان جهان

و لبیک گوی

«هل من ناصر» مظلومیتم

تیغم را

فریادی ساخته‌ام

به بلندای «نه»

به تمام شیطان‌ها

تمام خودبینی‌ها

فریادی به بلندای هزاران «نه»

به بازماندگان آل‌سفیان

من زمین‌لرزه‌ام

انقلابم

شاعرم

مبارزی در شعر

و یاور نهضت سترگی که روی خواهد داد

بیایید

به نام تمام ایستادگان

تمام برگزیدگان

و نیکان

با شعر خود

امضا کنید

طومار این پیام را

که:

در عصر انتظار

هیچ طاغوتی را

به کرنش

سر تسلیم فرود نخواهیم آورد

چه از سرزمین «عمو سام» باشد

یا از هر دیار دیگر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها