کارآگاه ابتدا به خانه رفت و بعد از پیاده کردن اعضای خانوادهاش راهی محل حادثه شد. وقتی به مقابل خانه مورد نظر رسید، از شدت باران کاسته شده بود. خیابان خلوت و خودروهای پلیس در مقابل خانه پارک بود.
مامور کلانتری با مشاهده سروان با یک چتر به استقبال او رفت و گزارش داد.
زن 30 ساله سحر نام داشت که در جریان یک تصادف رانندگی جان خود را از دست داد. او پرستار یکی از بیمارستانها بود که بعد از تمام شدن کارش راهی خانه شد و در مقابل خانهاش تصادف کرد و جان باخت.
او چندی قبل نامزد کرده بود و قرار بود بزودی جشن عروسی خود را برگزار کند. امروز نامزدش به آپارتمان او آمده بود و شاهد تصادف بود. راننده یک پراید با سحر تصادف کرده و از محل گریخته بود. نامزد زن جوان به نام میلاد موفق به یادداشت شماره پلاک خودرو نشده بود.
او با اورژانس تماس گرفته بود که امدادگران پس از معاینه سحر مرگ او را تائید کرده و موضوع را به ما اطلاع دادند.
سروان خود را به جسد رساند. جسد در راهروی مقابل در ورودی قرار داشت و شکافی عمیق روی پیشانی سحر دیده میشد. زن جوان کفش به پا نداشت و هیچ آثار دیگری از جراحات در بدنش دیده نمیشد. سروان وارد آپارتمان شد. وسایل خانه مرتب سرجایش بود و آثاری از درگیری دیده نمیشد. به مقابل پنجره رفت که پس از باران لایهای از آب روی آن را گرفته بود.
همه شواهد نشان میداد که این زن در یک حادثه جان باخته است. سروان برای تکمیل تحقیقات تصمیم گرفت از میلاد هم بازجویی کند. هنگام خروج از آپارتمان پایش به یک جفت کفش زنانه خیس که مقابل واحد آپارتمان بود گیر کرد و نزدیک بود زمین بخورد و خود قربانی حادثهای شود.
به طبقه همکف رفت. مرد جوان در کنار جسد بیتابی میکرد. سروان او را به کناری کشید تا از او تحقیق کند.
- درباره حادثه بگو.
- امروز نامزدم شیفت بیمارستان بود و من مقابل خانه منتظرش بودم تا به خرید برویم. ناگهان باران شدیدی شروع به باریدن گرفت و سحر از من خواست با کلید یدکی که به من داده بود، وارد آپارتمان شوم. پشت پنجره ایستاده بودم که سحر مقابل آپارتمان از تاکسی پیاده شد و برایم دست تکان داد. به سمت ساختمان حرکت کرد که خودرویی با سرعت بالا با او برخورد کرد و از محل گریخت. این حادثه خیلی سریع رخ داد و نتوانستم شماره پلاک خودرو را یادداشت کنم.
خودم را مقابل در رسانده و پیکر سحر را به داخل ساختمان منتقل کردم و با اورژانس تماس گرفتم. امدادگران وقتی به اینجا آمدند، اعلام کردند سحر بر اثر شدت تصادف فوت کرده است.
- شما با هم اختلاف داشتید؟
- این چه حرفی است جناب سروان! ما عاشقانه همدیگر را دوست داشتیم.
- پس چرا او را کشتی؟
- من... من... اشتباه میکنید.
کارآگاه سپس به سه دلیل خود برای قاتل بودن میلاد اشاره کرد که مرد جوان وقتی با این دلایل روبهرو شد لب به اعتراف گشود و به کشتن نامزدش اعتراف کرد.
پاسخ معمای جنایت در واحد شماره 60
سروان با اشاره به چند دلیل راز قتل را فاش کرد:
1ـ بر اساس گزارش پزشک جنایی، قتل حدود ساعت 4 صبح رخ داده بود، ولی سامان ادعا کرد که ساعت 6 با مقتول حرف زده است.
2ـ آثار خراشیدگی روی بدن مقتول نشان میداد مقتول خودکشی نکرده و به قتل رسیده است.
3ـ مقتول کت و شلوار به تن داشت که نشان میداد قرار ملاقات داشته و طبق گفته نگهبان فقط سامان به خانهاش میآمده و کسی که خودکشی کند کت و شلوار نمیپوشد و او قصد رفتن به محل قرار را داشته که به قتل رسیده است.
در مسابقه این هفته 1342 نفر از خوانندگان تپش شرکت کردند که 420 نفر پاسخ صحیح دادهاند. از میان خوانندگانی که پاسخ صحیح دادهاند حسن سلیمی ازمسجد سلیمان برنده اعلام میشود.
وحید شکری / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد