علاوه بر همه اینها، اما او یک بخشنده واقعی است. زنی که از نوجوانی از سد باورهای غلط کلیشهای و بعضی ترسها گذشته و به دنیای اهداکنندگان مستمر خون پا گذاشته است. او حالا رکورددار اهدای خون در ایران است، ولی بابت بخششهایش منتی به کسی ندارد. ماندانا میگوید خون میدهد تا آرامش بگیرد.
بانوی رکورددار اهدای خون ایران تا امروز چند بار خون اهدا کرده؟
165 بار.
آخرین بار کی بود؟
دو ماه پیش.
از اول قصد رکوردزنی داشتید یا اتفاقی چنین شد؟
15 ساله بودم و درست به خاطر دارم که سوم مهر بود و ماه رمضان و من روزه بودم. آن روز پدرم از من خواست به بیمارستان بروم و به خانمی که سرایدار مدرسه بود، خون بدهم. مرا به بیمارستان شیر و خورشید مسجد سلیمان بردند و گروه خونم را مشخص کردند که خوشبختانه با گروه خون آن خانم جور بود. بعد هم ما دو نفر را روی دو تخت کنار هم خواباندند و خون من مستقیم وارد بدن او شد.
پس با تشویق پدر وارد این کار شدید؟
بله، پدرم مرد خیری بود و هیچ کس را ناامید نمیگذاشت. ما بعد از مرگش متوجه شدیم چه کارهایی میکرد. آن روز هم که آن خانم به خون احتیاج داشت و کسی حاضر به کمک به او نشده بود پدرم دست به کار شد.
بیماری آن خانم چه بود؟
سقط کرده بود و بشدت خونریزی داشت. خوشحالم که نجات پیدا کرد و بچههایش را بیمادر نگذاشت.
گروه خونش چه بود؟
«b» مثبت.
واکنش مردم 41 سال قبل که شاهد اهدای خون شما بودند، چه بود؟
همه تشویقم میکردند جان انسانی را نجات دادهام و این به من انگیزه میداد. بعد از 41 سال من هنوز از سوزن میترسم و برای تزریق یک آمپول به وحشت میافتم؛ اما ماجرای اهدای خون متفاوت است. هربار وضو میگیرم، دو رکعت نماز شکر میخوانم و آماده خونگیری میشوم، چون معتقدم آدمها باید به فکر هم باشند. همان طور که وقتی یک مورچه دچار حادثه میشود مورچههای دیگر از زیر دست و پا جمعش میکنند و به دادش میرسند.
تا به حال حرفهای ناخوشایند علیه خودتان شنیدهاید؟
بله، اما یک بار از همه بدتر بود که کسی گفت مردم برای این خون میدهند که خوراکی پایگاههای اهدای خون را بخورند. من از این حرف، هم عصبی شدم و هم تاسف خوردم، چون مگر اهداکنندهها که حاضرند باارزشترین دارایی خود را به دیگران ببخشند، محتاج یک قوطی آبمیوه هستند؟ اهداکنندهها خون میدهند چون معتقدند اهدای خون زکات سلامت است.
شما بیماری خاصی ندارید؟
نه به لطف پروردگار. البته خیلیها میگویند این همه خون نده که پوکی استخوان و آلزایمر میگیری، ولی من به تغذیهام میرسم تا گرفتار هیچ مشکلی نشوم. برخلاف نظر بعضیها که میگویند اهدای خون آدمها را پیر میکند من برعکس احساس جوانی میکنم و از نظر ظاهری نیز سنم به چهرهام نمیآید. راز جوانی من در خون تازهای است که در رگهایم جریان دارد.
پس در کل زندگی خوبی دارید؟
شکر خدا بله. جو خانه ما هنری است. شوهرم دبیر آموزش و پرورش و استاد خوشنویسی است. آتنا، علی و امیر هم فرزندانم هستند که هر سه زندگی موفقی دارند. فکر میکنم همه اینها را از دعای خیر مردم دارم.
بچههای شما هم خون اهدا میکنند؟
بله. ما اولین خانواده اهداکننده خون در کرمان هستیم. فرزندانم هم از 15 سالگی این کار را شروع کردهاند. حتی چند سال پیش که کف سنی برای اهدای خون 16 سالگی تعیین شد و پسر 15 سالهام نتوانست خون بدهد کلی با مسئولان پایگاه چانه زد تا موافقتشان را بگیرد. حالا هر کدام از بچههای من، دوستانشان را به اهدای خون تشویق میکنند. پسرم علی هم که در کانادا درس میخواند از من خواسته به عنوان مبلغ اهدای خون به این کشور سفر کنم.
حساب کردهاید تا امروز چند لیتر خون دادهاید؟
راستش نه، ولی هر بار 450 سیسی از ما خون میگیرند که این میزان جان سه نفر را نجات میدهد.
تا به حال به تزریق خون نیاز پیدا کردهاید؟
خدا را شکر نه.
فکر میکنید تا چه زمانی به اهدا ادامه دهید؟
از خدا خواستهام تا وقتی زندهام خون اهدا کنم و حتی اگر در آستانه مرگ هستم اول خون بدهم و بعد بمیرم تا 450 سیسی خون را با خودم به آن دنیا نبرم. کاری هم کردهام که اگر با مرگ مغزی مُردم به محض این که پزشکان تشخیص دادند اعضایم اهدا شود و به حرف هیچ یک از نزدیکانم توجه نکنند. به نظرم وجود ما که اشرف مخلوقات هستیم باید تا جای ممکن به درد دیگران بخورد، حتی بعد از مرگ.
مریم خباز
گروه جامعه
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد