درست است که دشوار است، اما زمانی که دارید سختی میکشید حداقل به کاری که کردهاید، به عمرتان و ایدههای خود شک نمیکنید.
مردم اغلب فراموش میکنند یا نادیده میگیرند حقیقت را. آنها در روزمرگی، دلبستگیها و دلکندنها، کسب منافع و ترس از شکست یادشان میرود که شاید پیمودن هر آنچه فکر میکنند حقیقت و درست است، آنها را رها کند. یادشان میرود بهترین آدمهایی که در فیلمها دوستشان داشتهاند برای حقیقت بوده است که دوستداشتنی بودند.
یادشان میرود گریگوری پک در کشتن مرغ مقلد را، گری کوپر در ماجرای نیمروز را، جان وین در دلیجان را و توماس مور در مردی برای تمام فصول را. توماس مور همه چیزش حقیقت بود. به زندان رفت، عمر را در بدترین شرایط گذراند، آن هم در شرایطی که پیشتر از آن در بهترین و نافذترین وضعیت سیاسی قرار داشت و این مسیر را پیمود، زیرا میخواست شاه را وادار کند به قانون احترام بگذارد.
مور میدانست راه درست، قرار داشتن پادشاه در قید قانون است. وفاداری اسطورهوار توماس مور به قانون و نشکستن او در زندان و تنهایی، وفاداری ویل کین به شهرش و ترک نکردن آن، دفاع تمام عیار و ایستادگی آتیکا در دادگاه همه از آن سبب میسر شده بود که آنها حقیقت را از هر چیزی حتی از خودشان مهمتر میدانستند.
هنوز تاریخ صدای عصای گالیله را به یاد دارد که به زمین کوبید و گفت میچرخد. حتی اگر همه میگفتند خورشید به دور زمین میچرخد، او حقیقت را یافته و به آن وفادار بود و برای همین بر زمین میکوبید و میگفت: هنوز هم میچرخد.
درست است که حقیقت دستنیافتنی است، اما هر کسی میتواند بفهمد که در راه حقیقت زندگی میکند یا نه، راه حقیقت آن راهی است که خودمان با رجوع به درون و وجدانمان میدانیم که راه درستی است و البته این راه درستی را که وجدان قبول میکند باید با عقل و درایت و علم محک زده باشیم.
علیرضا نراقی - چمدان (ضمیمه پنجشنبه - روزنامه جام جم)
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد