در هر صورت، به نظر میرسد، یکی از مهمترین تفاوتهای انسان و حیوان، در عقل بشر است. عقل، ترمز زیادهخواهیها و اعمال حساب نشده انسان است، اما چرا باید به حرف عقل گوش کنیم؟ چرا باید لذت کنونی و زمان حال را فدای مصلحتبینی آینده کنیم؟ اصلا از کجا معلوم که ما در آینده دور زنده باشیم تا به خاطر مصالح آتی، هیجانات و لذتهای کنونی را نادیده بگیریم؟
از همین رو برخی بر این باورند که بسیاری از مصلحتبینیهای عقلی، بدون حمایت ایمان، ناموجه و احمقانه است. اگر ما به خدای قادر و عادل باور نداشته باشیم، چرا در برابر جسارت و تعدی و خامی دیگران باید سکوت کنیم؟ چرا نباید با آنها مقابله به مثل کنیم؟ سکوت و صبر ما به چه شرطی عاقلانه است؟ بیایید با یک مثال قرآنی بحث خودمان را پیش ببریم.
صبر عاقلانه یا صبر ایمانی
وقتی برادران یوسف بدون یوسف نزد پدر بازگشتند و به دروغ گفتند یوسف شکار حیوان درنده شده است، پدر میدانست آنها خطا کردند، اما به جای پرخاش و حمله مستقیم به آنها چنین فرمود: «بلکه نفس شما کاری [بد] را برای شما آراسته است. اینک صبری نیکو [برای من بهتر است] و بر آنچه توصیف میکنید، خدا یاریده است.» (یوسف 18).
کسی که داستان یوسف و برادران او را دنبال کرده، میداند که یعقوب، یوسف را بسیار دوست دارد به نحوی که سایر برادران به محبت یعقوب به یوسف حسادت میکنند اما یعقوب با وجود این محبت بسیار، در برابر خطای برادران یوسف، صبر پیشه میکند. آیا صبر یعقوب، صرفا مبتنی بر عقل است؟ تردیدی نیست که کار یعقوب عاقلانه است چنان که هر پدر دیگری جای یعقوب باشد اگر بخواهد عاقلانه تصمیم بگیرد، باید همان کاری را کند که یعقوب کرد. فردی در موقعیت یعقوب که یکی از پسران خود را از دست داده، نمیتواند به خونخواهی آن پسر، سایر پسران خود را از دست بدهد. هر پدری مسئولیت دارد، پس از وقوع یک بحران درون خانواده اش، اوضاع را آرام کند تا بقای خانواده تضمین شود، اما یعقوب تصمیمش را صرفا متکی بر عقل نمیکند، بلکه از موضع ایمان سخن میگوید. او به یاری خداوند امید دارد. بنابراین، صبر صرفا متکی بر عقل نیست، بلکه توکل به خداوند متعال، در اینجا نقش محوری دارد. با توکل است که مفید بودن صبر تضمین میشود.
تاثیر صبر و توکل بر جامعه
ممکن است کسی ادعا کند توکل مانع رشد و پویایی جامعه است، چرا که انسان ها با توکل به خداوند، هر گونه مشکلاتی را در جامعه تحمل میکنند و به فکر تغییر دادن اوضاع جامعه نمیافتند. انسانها ظلم را میبینند و میبینند عدهای آشکارا حق آنها را پایمال میکنند، ولی به جای آستین بالا زدن و مبارزه با ظالمان، به خداوند توکل میکنند، به امید این که خدا حق آنها را از ظالمان بگیرد.
شکی نیست که این نقد به برخی دینداران وارد است. برخی دینداران، از توکل چنان برداشتی دارند که گویی خداوند، ضامن تمام و کمال سعادت آنهاست و خود آنها بنا نیست حرکت و تلاشی صورت دهند اما از توکل، برداشت دیگری نیز میتوان داشت؛ برداشتی که با زندگی انبیای الهی و ائمه اطهار سازگاری بیشتری دارد. وقتی انبیای الهی در مقابل ظالمان عصر خود، دست به انقلاب میزدند، چه عنصری به آنها توان مقاومت در برابر مشکلات مبارزه با ظلم را میداده است؟ غیر از این است که مبارزه با ظالمان قدرتمند، بیش از هر کار دیگری به توکل نیاز دارد؟ آیا چیزی غیر از عنصر توکل به خداوند، به حضرت امام حسین(ع) و یارانش، نیروی پایداری و مقاومت بخشیده است؟
بنابراین توکل اساسا باوری نیست که انسانها را به انفعال تشویق کند، بلکه مهمترین انگیزه برای فعالیت و پویایی مثبت را توکل در اختیار انسان قرار میدهد. این مطلب نهتنها در برابر مبارزات اجتماعی، بلکه درباره فعالیتهای دیگر نیز صادق است. فرض کنید قصد دارید یک فعالیت اقتصادی را آغاز کنید که طبق محاسبات تخصصی شده خودتان، هم برای شما سود اقتصادی دارد و هم منافع جامعه را تامین میکند، اما این هراس در دل شما وجود دارد که نکند این کار، طبق محاسبات پیش نرود و من دچار آسیب مالی شوم. اگر این کار با تخصص شما چندان منافات نداشته باشد و اگر محاسبات لازم را برای این کار صورت دادهاید، عنصر توکل میتواند یاری بخش یک تصمیم مهم برای شما باشد. شما توکل میکنید به خداوند تا خیر شما را در آن کار قرار دهد. در این صورت حتی اگر آن کار در نهایت به حال شما مضر باشد، باز هم شما به شکل عاقلانه و با ایمان به باور خود عمل کردهاید و افسوس نخواهید خورد.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد