جنگ نیابتی در شعر هند

آنچه امروز «جنگ‌های نیابتی» خوانده می‌شود صورت دگرگون و روزآمد جنگ‌هایی است که سابقه دیرپایی در حیات انسان دارد. این که دیگری جنگِ تو را بجنگد.
کد خبر: ۸۳۱۹۵۱
جنگ نیابتی در شعر هند

اگر امروز بنا به مقتضیات روزگار، «مزدوری برای جنگیدن» کاری به اختیار است، در سال‌های رسمیت استعمار داستان تکلیف بود و ناگزیری. از دیرباز تا امروز منابع تاریخی شواهد بسیاری از چنین نبردهایی را گزارش کرده‌اند. نمونه آشنا برای ما، بهره‌کشی انگلستان از سربازان هندی در جنگ‌هاست. این بهره‌کشی را ما نیز در اوایل قرن بیستم در ایران تجربه کرده‌ایم. از شمال تا جنوب خاک ایران ردپای تاریخی این سربازان نقش بسته است.

شاید مهم‌ترین و وسیع‌ترین حضور نیابتی هندیان برای انگلستان در جنگ جهانی اول بوده است. تلخی رنجی که هندیان از این وجه استعمار برده‌اند در شکل‌های مختلف نوشتاری (ادبی و گزارشی) ثبت شده است. در این میان سوک خوانی زنان مسلمان پنجابی که عموما بهره‌ای از سواد ادبی (به معنای آکادمیک آن) نداشته‌اند برای شوهران، پسران و مردانشان در فولکلور هندی درخششی دلگداز دارد. واژه «لام» که محلی شده l’arme است بسان جلوه‌ای از دوزخ زمینی در این ترانه‌ها تکرار می‌شود. لام ارتشی است که این هندیان در نظام جنگی انگلیسی‌یان دارند. زنان روستایی و فقیر پنجابی با خاطرات آهنگین خود دادخواستی اندوه زده را در دادگاه تاریخ به ثبت رسانده‌اند. آنچه در ادامه می‌خوانید از گزارش انگلیسی امین موقال و آمارجیت چاندان به فارسی ترجمه
شده است.

سوک‌خوانی زنان پنجابی

شوهرم، با دو برادرش..

همه رفته‌اند به لام [l’arme]

*

از شنیدن اخبار جنگ

آتش گرفته‌اند درختان

*

شهرها را و بندرها را

خراب کرده جنگ،

خرابه کرده کلبه‌ها را

اشک می‌ریزم، بیا و با من حرف بزن

همه پرنده‌ها، همه خنده‌ها ناپدید شده‌اند

و همه قایق‌ها غرق

قبرها بلعیده‌اند گوشت و خون ما را

*

پیرهنی از توسر به تن دارد

ای قطار، آهسته ران

مسافری داری که به بصره می‌رود

*

بی‌تو شاید جنگ در بصره تمام شود

او که بیوه سرنوشت است

شاید هنوز عروس باشد

*

بی‌تو چه تنهایم اینجا

بیا و مرا با خود به بصره ببر

تمام شب را به دورت می‌گردم

*

داغ است شن در پاتیل

آلمان دست از جنگ برداشته

به کارمان نمی‌آید

*

درخت‌های کنار راه

آلمان نابکار دست از جنگ برداشته

در هر خانه‌ای بیوه‌ای است

*

چالاب‌های راه

پسرهای جماعت فقیر

کشته شده بودند در بصره

*

اسب را زین کردم صبح

برای رفتن به بصره

آه، نتوانستم به او از آنچه در دل داشتم بگویم

نخ با بادبادک به هوا رفت

خدا می‌بخشد من را

*

آلمان حمله می‌کند

انگلیسی‌ها کاری از دستشان برنمی‌آید

خدا می‌بخشد من را

*

پسرهای مادرها به لام رفته‌اند

در دیار غریب

کاش الله لام را تمام کند، بچه‌های من

کاش پنج تن آل رسول نگهدار شما باشند

کاش الله سالم برگرداند شما را

سیداحمد نادمی

شاعر و مترجم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها