خودتان را در یک مغازه، مثلا یک کافه تصور کنید که سراسر شیشه است و وقتی داخل آن نشستهاید، میتوانید بیرون آن را ببینید. بیرون این کافه که احتمالا در میدانی شلوغ قرار گرفته آدمها در گذرند حال عدهای ایستادهاند و چای و قهوه مینوشند و با هم گپ میزنند. هیچ بعید نیست که ظاهر و رفتار کسی نگاه شما را بیشتر متمایل به خود کند و شما جذب او شوید. این جذب شما را به آن فرد پیوند میدهد. ممکن است این جذب ناشی از علاقه یا تعجب و هر احساس دیگری باشد اما در هر حال وسوسه شناخت بیشتر از همین توجه و جذب شروع میشود و ما اینگونه به کسی در بیرون از خود، کسی که در ابتدا با ما هیچ نسبت و پیوندی نداشته مرتبط میشویم. این وسوسه و جاذبه ما را به آدمها مرتبط میکند، ما را به آدمها نزدیک میکند و این میتواند به مرور سرنوشت ما و آنها را بههم پیوند بزند. انسان با احساسات و عواطف خود به دیگران وابسته یا از آنها وارسته میشود و این احساسات و عواطف ریشه خشم و نفرت، شفقت و محبت و احساس مسئولیت نسبت به همنوعان ماست. اینکه بیعدالتی و ظلم ما را میرنجاند و اینکه دیدن رنج دیگران احساس مسئولیت را در ما تحریک میکند، ناشی از پیوندی عاطفی و ناخودآگاه یعنی همان وسوسه معروف نزدیک شدن به دیگران است. استحکام در نزدیک شدن به همشهریان و پیوند خوردن به لحاظ عاطفی با آنها روحیه عدالتخواهی، ظلمستیزی و مسئولیت اجتماعی را در آدمها به شکلی قویتر و عمیقتر تقویت میکند.
ما ممکن است موفق نشویم بر طبق عقاید خود رفتار کنیم و اراده خود را برای خوب بودن به کار ببریم، اما عواطف ما که بیشترین سلطه را بر رفتارمان دارند اساسا پیش و بیش از اراده و اعتقاد عمل میکند. مسئولیت اجتماعی به عنوان امری معقول که حتی از سطح همنوعان ما به موجودات زنده، اعم از حیوان و گیاه هم گسترش پیدا میکند، خود حاصل پیوند ما با دیگران و طبیعت است و این پیوند در ذات انسان است. انسان در درون خود وسوسه پیوند با دیگری را دارد. این پیوند انسان با اموری دیگر، ناشی از نیاز او به زندگی شادتر و بهتر است. پس اینکه بنیآدم اعضای یک پیکر هستند؛ یعنی از نظر عاطفی بههم وابستهاند و وقتی اعضای یک پیکر نباشند یعنی چیزی در ساحت احساسات و عواطف خدشهدار شده و سرکوب گشته است. انسان بیتفاوت به دیگران و غیرمسئول نسبت به جامعه فردی است در روان و عواطفش دچار مشکل است.
البته این پیوند را فقط سعدی تعادلگرا، نیکاندیش و خیرخواه نیست که توصیه میکند. حتی آدمهای بدبینی مثل نیکولو ماکیاولی، فیلسوف قرن پانزدهم ایتالیایی و تامس هابز، فیلسوف قرن هفدهم بریتانیایی احساس شفقت نسبت به دیگری را راه نجات جامعه از شرور دانستهاند که باعث زندگی اجتماعی مطلوب و مسئولیتپذیری میشود.
علیرضا نراقی
دین و زندگی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد