به گزارش جام جم سیما ،قصه از این قرار است که یک شرکت به ظاهر خیرخواه به اسم نخبگان گستر به بهانه انجام امور خیریه و با دعوت از هنرمندان و ورزشکاران معروف و عکس یادگاری انداختن با آنها بر اعتبار خود افزوده و با جلب اعتماد مشترکی که افراد نخبه و صاحب فکر و ایده هستند دست به کلاهبرداری میزنند
و این بهانه است تا کوروش (کامران تفتی) بر اثر یک اتفاق ساده و تصادفی به این شرکت پا گذاشته تا گرهافکنی و گرهگشایی از این نقطه و رهگذار شکل بگیرد.
برای جوش خوردن این نقطه آغاز از دمدستی و تکراریترین تمهید دراماتیک استفاده میشود تا کوروش سوپرمنوار وارد شده و کیف آقای رئیس شرکت (سیاوش طهمورث) را از دست کیفقاپان بگیرد و به او پس دهد و در قبالش هم چیزی نخواهد تا او نیز از جوانمردی او به وجد بیاید و از او به عنوان جوان لایق دعوت به همکاری کند.
یک تمهید کلیشهای برای نقطه عزیمت داستان که در ادامه آنقدر در پردازش شخصیتهای قصه سادهانگارانه عمل میکند که از همان اول مخاطب متوجه میشود که کاسهای زیر نیم کاسه است و قطعا این آدمها و شرکت قلابی است و پای کلاهبرداری در میان است!
آن هم با انتخاب سیاوش طهمورث با آن شمایل و گریم و رفتارشناسی که دارد و البته سابقه ذهنی مخاطب از نقشهای او که به نوعی زودهنگام قصه را لو میدهد.
به جای اینکه در آثار پلیسی شخصیپردازی عمیقتری صورت بگیرد که پشتوانه روانشناختی داشته باشد بیشتر با یک سری مدلهای تکراری تیپیکال مواجهه هستیم که کمترین پیامدش کاهش باورپذیری کاراکترهاست.
حالا فرض میکنیم که اصلا فیلمساز تاکید و اصراری بر پنهان کردن این ماجرا نداشته و قرار است قصه در ساحت و ماجرای دیگری دنبال شود که آن هم گرهگشایی از این پرونده تخلف است!
روابط مخدوش آدمها، آدمهای مخدوش بیشناسنامه و هویت دراماتیکی و تعقیب و گریزهای کممایه و بیمنطق و در نهایت وجود یک نظام علت و معلولی سست و ناقص که عکس خصوصی را به فیلمی دمدستی بدل میکند.
معلوم نیست که اصلا این عکس خصوصی چیست و کجای داستان قرار است گره از مشکل باز کند. بیش از آن که در دل درام این عنوان معنا پیدا کند بیشتر یک کارکرد تبلیغاتی است تا مخاطب با ذهنیت دیگری که از این عنوان پیدا میکند و خود فیلمساز و تهیهکننده میدانند که منظور چیست به فروش بیشتر بیندیشند تا مثل اغلب اوقات، کیفیت فدای کمیت شود.
دو عنصر دیگر را هم به این مورد اضافه میکنم تا متوجه سویه تجاری ماجرا شوید. در پشت کاور فیلم در تعریف خلاصه داستان این جمله آمده است:
خیانت، خیانت میآورد و عشق به جنون میانجامد و در نهایت قانون نقطه پایان. این جمله را به عنوان فیلم ربط دهید تا ربطش را با بیربطی محتوی قصه با این جمله بسنجید و لب قصه را دریابد.
اگر قانع نشدید عکس بزرگ اکبر عبدی را روی جلد فیلم با حجم و زمان بازیاش در فیلم بسنجید تا ببینید که مقصود از ساخت چنین فیلمهایی حتی سرگرمی هم نیست بلکه نوعی سردرگمی در شبکه نمایش خانگی و اینکه فروش به هر قیمتی خیلی قیمتیتر است تا فیلم با کیفیت ساخت برای مخاطب و احترام به سطح سلیقه و شعور او.
عکس خصوصی هیچ عکس دقیق و روشنی از مختصات قصه خود ترسیم نمیکند و مخاطب با شمایلی از یک فیلم پلیسی مواجه است که شبیه بسیاری از فیلمهایی از این نوع است که صدها بار در تلویزیون و سینما تماشا کرده است
و این در حالی است که در همین شبکه نمایش خانگی فیلمهای اکشن، پلیسی و معمایی بهترین و بیشترین ظرفیت را برای ایجاد سرگرمی و جذب مخاطب داشته و میتواند او را از رخوت فیلمهای یخزده برهاند.
اما ساخت فیلمهای از جنس عکس خصوصی، مخاطب را ناامید میکند. تنها نکته قابل توجه و قوت فیلم بازی کامبیز دیرباز است که کنترل شده و درونی است برخلاف خود فیلم و قصهاش که از کنترل خارج شده است.
سیدرضا صائمی
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد