رحیم تا جایی عصبانی شد که حالا خودش را در دادگاه خانواده میبیند. او میخواهد برای همیشه به زندگی با نسرین پایان دهد. او که همراه همسرش برای دادخواست جدایی به شعبه 268 دادگاه خانواده آمده است، در مورد جنجالی که در زندگیاش به پا شده، میگوید: نسرین زن بیملاحظهای است. 22 سال است با او زندگی میکنم و همیشه از این بیمسئولیتیهایش عصبانی و ناراحت شدم. ولی هر بار موضوع به نوعی حل میشد و اجازه نمیدادم که بزرگ شود. سعی میکردم این رفتارهایش را تحمل کنم و دعوا به راه نیندازم. از روزی که من نسرین را شناختم همیشه سعی کرده روی مشکلات سرپوش بگذارد و به نوعی مرا گول بزند. خودش میداند تنها موضوعی که بهشدت مرا عصبانی میکند همین است، ولی باز هم کار خودش را میکند. همیشه به او میگویم که حتی اگر فکر میکنی من عصبانی میشوم ولی باز هم چیزی را از من پنهان نکن، اما کو گوش شنوا. نسرین در تمام مدت زندگی مشترکمان سعی داشته خیلی از مسائل و مشکلات را از من پنهان کند و خودش هم به فکر حل آنها نیفتاده است. همیشه وقتی در جریان این اتفاقات قرار میگرفتم که دیگر خیلی دیر شده بود.
این مرد با عصبانیت ادامه میدهد: چند وقت پیش موضوعی را متوجه شدم که این بار قابل بخشش نبود. یک شب که گوشی تلفن همراه پسرم را برداشتم تا از روی آن یک شماره تلفن را یادداشت کنم، بهطور ناگهانی چشمم به پیامهای مشکوکی خورد. پیامهایی که وقتی آنها را خواندم متوجه شدم که عاشقانه است و برای یک زن فرستاده شده. بلافاصله شماره تلفن را برداشتم و به آن زنگ زدم، اما در کمال ناباوری متوجه شدم آن زن، همسایهمان است.
این زن مطلقه است و یک دختر چهار ساله هم دارد. او سن و سالش از پسرم خیلی بیشتر است. وقتی متوجه این موضوع شدم از عصبانیت نمیدانستم باید چه کار کنم. بلافاصله سراغ پسرم رفتم و از او توضیح خواستم. ولی همان لحظه نسرین خودش را دخالت داد و گفت کاری با پسرم نداشته باشم. آنجا بود که متوجه شدم نسرین هم در جریان این پیامکهای عاشقانه بوده و از همه چیز خبر دارد. او آن شب سعی میکرد از پسرش دفاع کند و از من میخواست دعوا به راه نیندازم و کاری به کار پسرم نداشته باشم. آنقدر شوکه شده بودم که در آن لحظه بیشتر از پسرم، از دست نسرین عصبانی شدم. او با نادیده گرفتن من میخواست روی اشتباه پسرمان سرپوش بگذارد و کاری کند که او اشتباه خود را تکرار کند.
این زن با این کارهایش آنقدر مرا عصبانی و ناراحت کرد که همانجا تصمیم گرفتم به این زندگی برای همیشه پایان دهم. من دیگر نمیخواهم در کنار این زن بیمسئولیت و پنهانکار زندگی کنم.
در این لحظه همسر این مرد نیز به قاضی میگوید: آقای قاضی، من هم دیگر نمیتوانم به زندگی با این مرد ادامه دهم. 22 سال است که دارم او را تحمل میکنم. مرد خودخواه و بداخلاق که سر هر چیزی دعوا و درگیری به راه میاندازد. اذیتم میکند و زندگی را برای من و بچههایم جهنم میکند. اگر من همیشه همه چیز را از شوهرم پنهان کردهام دلیل دارم. خودش هم دلیلش را میداند.
آقای قاضی از شوهرم بپرسید چرا هیچوقت مشکلاتمان را خیلی منطقی با او در میان نگذاشتهام. چون رحیم مرد منطقی نیست. همیشه دعوا به راه میاندازد. آنقدر بداخلاق است که نمیشود با او حرف زد. همیشه دوست دارد همه چیز را با داد و بیداد حل کند. وقتی موضوع ارتباط پسرمان را متوجه شد باز هم همین کار را تکرار کرد. من میگویم با داد و فریاد که چیزی درست نمیشود. پسرمان باز هم کار خودش را میکند و اهمیتی به ما نمیدهد. پسرم برای اولینبار عاشق شده و ما باید به جای دعوا کردن او را راهنمایی کنیم و در کنارش باشیم. ولی مگر میشود این حرف را به این مرد بی منطق فهماند. او سر موضوع پسرم چنان جنجالی به پا کرد که همانجا هر دویمان تصمیم به جدایی گرفتیم.
در پایان وقتی صحبتهای این زوج به پایان میرسد، قاضی سعی میکند آنها را از جدایی منصرف کند، ولی این زوج مصممتر از آن هستند که از تصمیم خود منصرف شوند، برای همین قاضی از آنها میخواهد برای انجام کارهای طلاق دو داور معرفی کنند.
سیما فراهانی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد