به گزارش جام جم سیما ، گوینده 69 ساله رادیو طرفداران زیادی بین مردم دارد. مریم نشیبا خوشصدا، خوشصحبت و خوشچهره است. با مادر و برادرش زندگی میکند و آنقدر سرد و گرم زندگی را چشیده که درباره همه چیز میتوان با او صحبت کرد.
چهار برادر و دو خواهر هستند با کلی نوه که زندگی آنها را گرم میکنند. هیچ چیز در دنیا به اندازه صداقت و سالم زندگی کردن برای نشیبا مهم نیست.
سالهاست در رادیو فعالیت میکنید، به نظر شما رسانه چه نقشی در تربیت بچهها دارد؟
معتقدم رادیو و تلویزیون دانشگاهی است که از طریق برنامههای مختلف نمایشی و غیرنمایشی باید حامل پیامهای تربیتی، اخلاقی و معارفی باشد اگر در این برنامهها برای بچهها برنامه طنز هم ارائه میکنیم باید اخلاقی باشد.
من سالهاست برنامه شب بخیر کوچولو را اجرا میکنم اما در این برنامه هرچند برای بچههاست اما از کلام فاخر استفاده میکنم. در داستانها هیچ حیوانی را مسخره نمیکنم، مثلا سیاهی کلاغ را به رُخش نمیکشم. از سیاهی او بهعنوان نماد بدی یاد نمیکنم. سیاهی رنگی است که خالق برای او انتخاب کرده است. ما کشوری هستیم که در آن شاعرانی مانند حافظ، سعدی، فردوسی، عطار، مولوی و سهراب سپهری داریم. هر کدام از این بزرگان به ما چیزهای زیادی یاد میدهند. سپهری میگوید: آب را گل نکنید / در فرودست انگار کفتری میخورد آب/ دست درویشی نان خشکیده برده در آب... در پایان سپهری میگوید چه دهی باید باشد؛ غنچهای میشکفد/ اهالی ده باخبرند...
سپهری با این اشعار به ما یادآوری میکند چه این ده خوبی است چقدر مردمش به هم و طبیعت توجه دارند. الان در نزدیکی ما بچهای متولد میشود باخبر نمیشویم، از دنیا میرود متوجه نمیشویم، همسایهها از هم بیخبرند و... ما چه کردهایم با خودمان، با طبیعت، با همنوعانمان... اگر ما از هم با خبر باشیم در جامعه کودک کار و زنان ویژه و... دیده نمیشوند.
دوری مردم از یکدیگر ریشه در چه عواملی دارد؟
چون مادی شدهایم همه چیز را از دریچه پول نگاه میکنیم. سهم کودکان کار کجاست؟ آنها چرا نباید شرایط خوب برای زندگی داشته باشند؟ آنهم در شرایطی که بچههای امروز خیلی باهوشتر از گذشته هستند بچه سه ساله با تکنولوژی آشناست و میتواند مثلا با گوشیهای هوشمند تلفن همراه کار کند، مهارتی که من با این سن و سال بلد نیستم.
اول صحبت از خدا بهعنوان صاحب آرامش یاد کردید. همه آدمها در ظاهر به دنبال آرامش هستند اما چرا آن را پیدا نمیکنند؟
اعتماد نداشتن به پروردگار! از زیاد دویدن کفش پاره میشود اما اگر ما به خداوند اعتماد داریم که نباید این همه حریص و نگران باشیم. حرکت و دویدن اندازه دارد، دنبال چی هستیم؟ قرار است الماس پلو بخوریم؟! در حال دویدن هستیم برای خرید خودروی مدل بالاتر، خانه بزرگتر، سفرهای خارج از کشور و... یک جایی باید ایستاد و گفت بس است. آدمها دارند برای رسیدن به دنیای مادی، آرامش خود را فدا میکنند. چشم و همچشمی و حسادت هستی مردم را تباه میکند. اگر آدمی برای کسب لقمه حلال حرکت کند، خداوند به او کمک میکند اما ما به آنچه داریم، رضایت نمیدهیم. زیادهخواهی مردم را به سمت خیانت، دروغ، ریاکاری و... میبرد. هر چقدر از خدا دور شویم، بیشتر گم میشویم. ما گم معنوی شدهایم. بیتربیت و بیقاعده شدهایم. باید افکار درست شود. فکر که درست شود کارها سر و سامان پیدا میکند. ظاهر زندگی و داشتههای مادی برای آدم شخصیت نمیآورد. امروزه پدر و مادر چند جا کار میکنند تا بتوانند زندگی شیکتری داشته باشند، از صبح تا شب بچه را مهدکودک میگذارند و... میدوند تا پول بیشتری دربیاورند و آن را صرف زیادهخواهی و تجمل زندگی کنند.
ظهر که با شما تماس گرفتم، گفتید باید به کارهای مادرتان برسید، غذایش را بدهید و... از رابطه خودتان با مادرتان بگویید، با چه حس و حالی از او مراقبت میکنید؟
مادرم 92 ساله است. برایم زحمت زیادی کشیده است، مرا در دانشگاه ثبتنام و تشویقم کرد تحصیل را ادامه بدهم چون در آن زمان دچار سرخوردگی شده بودم، مدام میگفتم درس بخوانم که چه شود؟ اما مادرم همه تلاش خود را به کار گرفت تا به شرایط عادی برگردم و درسم را بخوانم. مادرم به فرهنگ و هنر علاقهمند بود و میگفت ما باید ساز زدن را بیاموزیم و شنا و زبان خارجی یاد بگیریم.حتی مادرم سال 56 مرا برای گویندگی ثبتنام کرد. او خیلی تلاش کرده که ما در زندگی موفق شویم. به قول قدیمها پدرم پول میآورد و مادرم آن را مدیریت میکرد و ما را به کلاسهای مختلف میفرستاد. مادرم بسیار خوشصدا هم هستند.
پس خوشصدایی را از مادر به ارث بردهاید؟
بله. مادرم آنقدر صدای خوبی دارد که وقتی دوستان و همکاران به خانه ما تلفن میکنند و مادر گوشی را برمیدارد، همه صدای او را تحسین میکنند. خواهر و برادرمهایم هم صدای خوبی دارند. یکی از خواهرهایم کارمند ایران ایرتور است. برادرهایم صدای آوازی دارند.
شما قدرشناس زحمات مادرتان هستید، اما اکنون این قدرشناسی کم شده است...
عادات نابهنجار دارد ملکه ذهنها میشود، مراقبت از مادر و پدر دیگر مثل سابق اولویت نیست. من ازدواج نکردهام؛ شاید اگر ازدواج میکردم الان به بچهها و نوههایم میگفتم، بروید به مادر بزرگ سر بزنید! یا به مادرم میگفتم من کار دارم باید برایتان پرستار بگیریم! این بهانهها باعث شده تا به وظیفه خودمان عمل نکنیم. میدانیم اصلا درست نیست پدر و مادر را به خانه سالمندان سپرد، چون آنجا برای کهنسالان مناسب نیست و از آنها بهدرستی مراقبت نمیشود.
شما برای نگهداری از مادرتان ازدواج نکردید؟
نه ! مادرم به نگهداری نیاز نداشت. الان هم خدا را شکر سرحال هستند. خودم زیاد تمایلی به ازدواج نداشتم. احساس میکردم اگر ازدواج نکنم بهتر میتوانم به کارهایم برسم.
الان پشیمان نیستید از این که ازدواج نکردهاید؟
اگر صد بار دیگر هم دنیا بیایم بازهم ازدواج نمیکنم! اما این نظر من است و به دیگران آن را توصیه نمیکنم. هر چند میدانم شرایط تشکیل زندگی مشترک این روزها سخت شده چون توقعات و تشریفات زیاد شده است. معتقدم بهترین سن برای ازدواج زیر 25 سال است. چون در این سن تعهد بیشتری نسبت به زندگی دارند؛ زندگی که در آن دروغ و خیانت به همنوع وجود ندارد.
طاهره آشیانی - روزنامه جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد