بهروز رضوی چنان مطمئن و صریح از زندگیاش میگوید که باور میکنی او از مسیری که در زندگی طی کرده راضی است.
از خودتان برایمان بگویید؟ از خانوادهای که در آن متولد و بزرگ شدید؟
در خانوادهای سنتی در یزد متولد شدم. مادرم اصالتا مشهدی بود و پدرم یزدی. تا هشت سالگی در یزد به مدرسه مارکار رفتم. کلاس سوم ابتدایی بودم که همراه خانوادهام به تهران آمدم و تا امروز در این شهر زندگی کردهام.
صدای خوب را از پدر به ارث بردهاید یا از مادر؟
از کویر! صدای من جنس صدای کویری است. ضرورت اقلیمی و جغرافی ویژگیهای صدا را شکل میدهد. ساکنان کویر صدای بم دارند چون در صحرا وقتی مثلا کسی را صدا میزنی، اِکویی نیست که به رسایی صدا کمک کند، خود صدا باید آنقدر رسا باشد که تا ته کویر برود.
اما خواهرتان؛ عاطفه صدایش مانند شما بم نیست.
عاطفه در بین زنان صدای بم دارد، اما صدایش با صدای من که مرد هستم نباید مقایسه شود.
ارتباط شما با خواهرتان چگونه است؟
ما 9 خواهر و برادر هستیم. سه تا برادر، شش تا خواهر. به همین دلیل از بچگی دموکراسی، رفاقت، همکاری و... را یاد گرفتیم. وقتی به تهران مهاجرت کردیم به این دلیل که اقوام و خویشان ما در شهرستان بودند، خانواده تنهایی بودیم و ناگزیر باید کمبود این تنهایی را با مهربانی به یکدیگر جبران میکردیم که خدا را شکر در سایه تربیت و پرورش متعادل پدر و مادر، روحیات متعادلی داشتیم و روابطمان هم دوستانه بود و هست. برادر بعد از من، یعنی فرزند دوم خانواده که پسر هنرمند و بااحساسی بود، فوت کرد و ما الان هشت خواهر و برادر هستیم.
بعضیها معتقدند وقتی تعداد بچهها در خانواده زیاد میشود، پدر و مادر فرصت پیدا نمیکنند به همه آنها رسیدگی کنند. به همین دلیل فرزندآوری در خانوادههای ایرانی کم شده است. نظر شما در این باره چیست؟
پدر و مادرهای ناشی امروزی شاید این نظر را داشته باشند! اما در گذشته چون اعضای خانواده به اقتصاد آن کمک میکردند پدر و مادرها از داشتن فرزند زیاد استقبال میکردند. معتقد بودند هر آن کس که دندان دهد، نان دهد! هر چی داشتند به حساب روزی بچهها میگذاشتند و شرایط را هم سخت نمیگرفتند. بچهها در مزرعه و دامداری کار کرده و به اقتصاد خانواده کمک میکردند. بعضی خانوادهها هم اینجوری نبودند مثل خانواده ما که در شهر زندگی میکردیم، اما تعدادمان زیاد بود و پدر و مادرم هم با این قضیه مشکلی نداشتند. در زندگی فلاحتی و کشاورزی، ایرانی از تعداد زیاد فرزندان استقبال میکند.
خود شما چند فرزند دارید؟
خودم از ازدواج اولم سه تا پسر دارم. همسر اولم چند سال قبل فوت کرد و من مجددا ازدواج کردم و همسر دومم هم از ازدواج اولش سه فرزند دارد که با این حساب اکنون پدر شش فرزند هستم.
بعضی از بچهها با ازدواج مجدد پدر و مادری که به هر دلیلی تنها ماندهاند، مخالفت میکنند و این آسیب میزند به کسی که تنها مانده است...
این دیدگاه به دلیل نوع تربیت بچههاست که آنها را از واقعبینی دور کرده است. اگر بچهها واقعبین باشند در چنین بزنگاههایی میتوانند درست تصمیم بگیرند و عمل کنند. اما بچههایی که رگههایی از حسادت در آنها وجود دارد با ازدواج مجدد والدین خود مشکل پیدا میکنند، چون محبت پدر و مادر را به صورت کامل برای خودشان میخواهند و نمیتوانند بخشی از آن را به کس دیگری بدهند. اگر تربیت بچهها درست باشد در چنین شرایطی میتوانند نظر منصفانه بدهند، با پدر و مادر خود همکاری کنند و حتی آنها را تشویق کنند که تنها نمانند.
بچههای شما یا همسرتان مشکلی با ازدواج مجدد شما نداشتند؟
خوشبختانه خیر! یکی از بزرگترین شانسهایی که هر دوی ما آوردیم این بود که از سوی خانوادههای یکدیگر پذیرفته شدیم. ما از همه نظر شباهتهایی به هم داریم از نظر طبقاتی، فرهنگی و... وقتی این شباهتها وجود داشته باشد رابطه خیلی خوب پیش میرود و مشکلی بهوجود نمیآید. خوشبختانه بچهها هم بسیار با هم مهربان هستند و برای هم دلسوزی میکنند.
به نظر شما پدر خانواده چگونه میتواند از فرزندانش حمایت کند؛ چه حمایت مالی چه حمایت معنوی؟
به نظرم پدر در هر موقعیتی باید چنان رفتار کند که بچهها او را بپذیرند و ضرورت این حضور را احساس کنند. این اعتماد با رفتار درست، منطقی و اخلاق خوب و متعادل پدر بهوجود میآید. پدر عصبی یک جور بچهها را از خود دور میکند، پدر بیمبالات و بیتوجه به اصول بهگونهای دیگر. چون بچهها با حرف تربیت نمیشوند بلکه عمل و نوع رفتار پدر و مادر است که بچهها را تربیت میکند. بچهها بزرگترها را میبینند و اعمال آنها را تقلید و تکرار میکنند. اگر پدر و مادر صفات خوبی داشته و با کمالات باشند، بچهها هم حتما همین صفات را دارا خواهند بود. اگر بین پدر و مادر اختلاف وجود داشته باشد و عیان هم شود که دیگر واویلاست چون بچهها از این فضای دوگانه سوءاستفاده خواهند کرد؛ از والدین باجخواهی میکنند و از آنها حقالسکوت میگیرند و... اگر پدر و مادر با هم همراه بوده و نظر یکسانی در تربیت فرزندان داشته باشند، بچهها درست زندگی کردن را یاد میگیرند. اگر زن و مرد به اصطلاح در زندگی با هم کشتی بگیرند و اختلاف داشته باشند، فرزندان هم کشتی گرفتن با زندگی را میآموزند. در فرمایشات بزرگان دین گفته شده که نام نیک و اخلاق نیک از پدر و مادر به فرزند ارث میرسد. این صفات را از هیچ جای دیگر بهجز خانواده نمیتوان دریافت کرد. مهمترین وظیفه پدر و مادر تربیت فرزند خلف و اهل است. بچه نااهل هم به خودش و خانواده آسیب میزند و هم به افراد جامعه. شاید یک آدم نااهل را خانواده بپذیرد، اما جامعه او را طرد خواهد کرد.
طاهره آشیانی - روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد