احمدپاشایی فومشی اما این راه را رفته؛ مردی که وقتی درشغل قنادی ورشکسته شد عطای آن را به لقایش بخشید و شانسش را در تعمیرگاه ماشینهای دیزلی امتحان کرد که این نیز مقدمهای شد برای مهاجرتش به تهران و آزمودن بخت، این بار در شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه. مثل یک تقویم گویا، احمد همه تاریخها را دقیق به یاد دارد، ازجمله نهم مرداد سال 78 را که به استخدام شرکت واحد در آمد و همچنین نهم مرداد 97 را که بازنشسته میشود. 16 سال کار مداوم برای احمد گنجینهای از خاطرات ساخته که برگ برگش پراز حرفهای شنیدنی است. چه سالهایی که او روزها در خیابانهای پایتخت رانده و چه حالا که ماه هاست شبها مسیر27 کیلومتری میدان راه آهن تا تجریش را بالا و پایین میکند.
بنز، مان و کینگ لانگ
16 سال پیش که احمد کارش را آغازکرد راننده بنز302 بود. ازآن اتوبوسهای بنز که درهای ورودی و خروجی باریکش اغلب یا آنقدر باشتاب بسته میشد که مسافری لای آن میماند و زخم برمیداشت یا آنقدر آهسته بسته میشد که بیم سقوط مسافران به خیابان وجود داشت. حالا اما خوشبختانه این بنزها از شبکه اتوبوسرانی تهران جمع شدهاند و فقط به شکل خاطرهای در ذهن رانندههایی مثل احمد مانده است. او تعریف میکند روزهایی که مسافر زیاد بود و اتوبوس سنگین میشد از مسافران میخواست برای چرخاندن فرمان اتوبوس کمکش کنند. بنزها که جمع شد اتوبوسهای «مان» جایش را گرفت. از آن اتوبوسهایی که روی سقفش برآمدگی دارد و رانندهها به آن میگویند کوهان. حالا اما احمد مثل خیلی دیگر از رانندههای خطوط اتوبوسرانی تندرو پشت رل اتوبوسهای قرمز دوکابینه کینگ لانگ مینشیند که تماماتومات است و رانندهها میگویند آدم را تنبل میکند. مردم اما این اتوبوسهای ساخت چین را بیشتر از بنزها و مانها دوست دارند.
خطر تصادف، درگیری با موتور سوارها
در خیابانهای شلوغ تهران معمولا همه با هم درگیرند؛ پیاده با سواره، ماشین با موتور، موتور با مردم و مردم با اتوبوس. این درهم تنیدگی، اعصاب برای کسی نگذاشته بهخصوص برای آدمهای کمصبر. احمد میگوید دغدغه بزرگ اتوبوسرانها همین درهم تنیدگی بینظم آدمها و ماشینهاست. مخصوصا موتورسوارها که قانون خود را دارند. موتوریها میپیچند جلوی ماشینها، ویراژ میدهند در خط ویژه اتوبوسها و برای باز کردن راهشان آنقدر بوقهای ممتد میزنند که اعصاب رانندههایی مثل احمد به هم میریزد. آن وقت یا درگیری لفظی پیش میآید یا تصادف. یکی ازهمین موتورسوارها یکبار با اتوبوس احمد شاخ به شاخ شد که در آخرین لحظه از صحنه مرگ فرار کرد، اما موتورش زیر چرخهای اتوبوس له شد. سواریها هم برای اتوبوسها گاهی دردسر درست میکنند. مثل آن پژو 206 که مدتی قبل ناگهان وارد خط ویژه شد و احمد با کینگ لانگ غول پیکرجلویش پیچید و با ترمزی به موقع جان راننده سواری و مسافرانش را همزمان نجات داد. اما این ترمزهای ناگهانی همیشه ختم به خیر نمیشود، مثل روزی که احمد یکی از همین ترمزها را گرفت و دست خانمی در اتوبوس مو برداشت و بعد از آن احمد یکسال درگیر این پرونده بود تا اتوبوسرانی دیه مسافررا پرداخت و پرونده بسته شد.
پولهایی که وسوسه نکرد
چند نوع شغل وجود دارد که شانس پیدا کردن اتفاقی اشیای با ارزش درآن بیشتر از بقیه شغل هاست، مثل رفتگری یا رانندگی. وقتی کیفی یا بستهای حاوی پول و اشیای باارزش پیدا میشود فقط شخص یابنده آنجاست و وجدانش والبته خدا که ناظر است. اما تا به حال خیلی از این آدمها در محضر خدا و وجدانشان برنده شده و دیو نفس را کشتهاند و خوشحالی صاحب مال را به پولی بادآورده برای خود ترجیح دادهاند. احمد یکی از این آدمهاست. او سالها قبل در خط جلیلی ـ انقلاب، کیفی پراز پول و طلا پیدا کرد و آن را به صاحبش رساند که گویا امانتدار چند کودک یتیم بود. باردیگر نیز کیفی را یافت که همه اوراق هویتی یک خانواده در آن بود و اگر به صاحبش نمیرسید یک خانواده گرفتار میشد، اما او صاحب کیف را یافت و مالش را تحویلش داد. احمد این کارها را کرد، چون باورداشت جز این نباید بکند. او به خودش آموخته برای داشتن یک زندگی سالم نباید تسلیم وسوسههای نفس شد.
درجستوجوی کیفقاپها
رانندههای اتوبوس شاید گاهی لازم باشد کمک حال کارآگاهان پلیس باشند، مثل روزی که کلانتری امامزاده معصوم عکسی از یک زن را به خطوط اتوبوسرانی آن حوالی داد تا اگر رانندهها او را شناسایی کردند تحویل پلیساش بدهند. ازآن روز به بعد رانندههای خطی که احمد نیز درآن کار میکرد، هوشیار شدند و با دقت به صورت و رفتار مسافران دقت کردند که از قضا شناسایی این دزد اتوبوس سهم احمد شد: این زن روی صورتش جای زخمی بزرگ داشت که علامت خوبی بود. روزی که او را در اتوبوسم دیدم از آیینه مراقبش بودم که داشت آهسته کیف یک خانم را میزد. حتی دیدم پولها را توی دستش گرفته بود. بلافاصله به سراغش رفتم که البته منکر دزدی شد در حالی که هنوز پولها توی مشتش بود.
احمد یکبار نیز زاغ سیاه مردی سارق را چوب زده که قبل از سوار شدن به اتوبوس به همدستش یاد میداده باید انگشت اشاره و کناریاش آنچنان با هم جفت و جور شوند که مثل یک قلاب، پول را از جیب مردم صید کند. او که این جملات را شنید وقتی پشت رل نشست چند بار با صدای بلند گفت آقایان مسافر مواظب کیف و جیبتان باشید.
شب، آرامش و چند چیز دیگر
خورشید که غروب میکند و پرده شب برآسمان شهر پهن میشود خیلیها به خانه برمیگردند، درحالی که عدهای تازه از خانه بیرون میزنند برای کار. رانندههای خطوط شبانه اتوبوسرانی خلاف ریتم طبیعی زندگی حرکت میکنند، اما به کسانی خدمات میدهند که مثل خود آنها شب برایشان شروع زندگی است نه نقطه توقف آن.
کار اتوبوسهای شبانه از هشت شب شروع میشود و تا شش و نیم صبح ادامه مییابد که ساعت شروع به کاراتوبوسهای روزانه است. گویا از هشت شب تا حوالی یک نیمه شب این خطوط همچنان پرمسافر است و شلوغ که بعد ازآن کمکم از حجم مسافران کاسته میشود تا حوالی پنج صبح که دوباره ترددها شدت میگیرد. رانندههای خطوط شبانه به این ترتیب سه تا چهارساعت فرصت تمدد اعصاب درخیابانهای خلوت پایتخت را دارند، خیابانهایی که برای چند ساعت درآن نه خبری از موتوریهای جنجالی است، نه سواریهای بیحوصله و نه عابرانی که گرفتار عجله و شتابی عجیباند. احمد میگوید تهران شبها بسیار زیباست؛ شهری خلوت و بیترافیک که نورافشانیهای بلندترین خیابان آن (ولیعصر) خیرهکننده است.
با این حال شب هم داستانهای خودش را دارد. داستان آن مسافری که احمد میگوید ماهی چندبارمسافر اوست و از ایستگاه راهآهن که سوار میشود کیف پر از دلارش را تا تجریش محکم در پنجههایش میفشارد، مردی تاجر که به هیچ وسیلهای به جزاتوبوس برای حمل پولهایش اعتماد نمیکند یا داستان آن مرد جوان آبرومندی که بعد از ورشکستگی درکارش، خانه و کاشانهاش را ازدست داده و آواره خیابانها شده و از شب تا صبح به اتوبوسهای تندروی خط راهآهن ـ تجریش پناه میآورد از شر سرما یا آدمهای ناجوری که شبها کارشان را تازه شروع میکنند.
سالها قبل دختران فراری که جایی برای ماندن نداشتند نیزمسافراتوبوسهای شب بودند، اما احمد میگوید تعداد اینها حالا خیلی کمتر شده است. کارتن خوابها و بیخانمانها را هم میشود در اتوبوسهای شبانه دید؛ اغلب مردانی که بار و بنه خود را درجایی امن میگذارند و شب تا صبح را در اتوبوس میگذرانند که گرم است و امن.
یک راننده خط شبانه بهجز اینها ممکن است همدم آدمهای خوش مشربی شود که کنار راننده مینشینند و میوه و تنقلاتشان را با او قسمت میکنند. احمد میگوید هرکدام از این مسافران جذابیتهای خودشان را دارند، آدمهایی که با داستانهای مخصوص به خود کمک میکنند پلکهای سنگین یک راننده شب روی هم نیاید و این سبک زندگی شبانه مستدام بماند.
سرنوشت غریب اشیای گمشده
در اتاقی که اشیای گمشده مسافران اتوبوس نگهداری میشود تقریبا همه چیز هست از دفترچه بیمه و عکسهای رادیولوژی و برگههای سونوگرافی گرفته تا چتر، کتاب، جزوه، گوشی تلفن همراه و لباسهای نو و کهنه. اما غلبه با کیفهای گمشده است بهویژه کیفهای پول و بهخصوص کیفهای زنانه. مسئولان شرکت واحد اتوبوسرانی میگویند بیشتر این کیفها را سارقان خالی میکنند و داخل اتوبوسها میاندازند، برای همین حتی پولی ناچیز هم درون آنها نیست.
با این حال شاید خیلیها چشمشان دنبال کیف بدون پولشان باشد. اتوبوسرانی برای همین از مردم میخواهد شماره تلفنی از خود داخل کیف بگذارند تا به این ترتیب راحتتر و سریعتر به مال گمشدهشان برسند.
مریم خباز
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد