ممکن است در سینما که اساسا هنری متکی به «سوپر استار» است، چنین اصلی تا حدودی صدق کند، اما تلویزیون رسانهای است که اگر بازیگران شناختهشده را به میدان میآورد و داستانهایی پرافت و خیز را روایت میکند؛ اهدافی فرهنگی را نیز دنبال مینماید.
سریال تلویزیونی «پریا» که این روزها در حال طی کردن مراحل تصویربرداری برای پخش از شبکه سه سیماست، یکی از آثاری است که ضمن ارائه اثری نمایشی و جذاب، قصهای با پیامهای اجتماعی را نیز بیان میکند.
جزئیات این مساله را در زمان پخش و در میانههای سریال خواهید دید. تجربه سازندگان این اثر نشان میدهد بیننده در مواجهه با محصولی که از این گروه بیرون میآید، میتواند از بابت تماشای اثری جذاب خیالش آسوده باشد.
مثلا وقتی نام سریال «آوای باران» را میشنویم، در کنار قصه پرافت و خیزش، پرداختن به مساله «کودکان خیابانی و باندهای گدایان خیابانی» هم در ذهن ما نقش میبندند.
حالا برای اینکه با آمادگی بیشتری به انتظار آغاز پخش سریال «پریا» بمانید، این گزارش را مطالعه کنید.
این سریال براساس فیلمنامهای از سعید فرهادی به تهیهکنندگی اسماعیل عفیفه و کارگردانی حسین سهیلیزاده در حال ساخت است و بازیگرانی همچون لادن مستوفی، امیرحسین آرمان، افسانه بایگان، محمود پاکنیت، امیررضا دلاوری، عمار تفتی، کمند امیرسلیمانی، رامتین خداپناهی و هادی قمیشی در این سریال 40 قسمتی ایفای نقش میکنند.
این کار تعطیلی ندارد
آلودگی هوا در دهه اول دی دوباره به مرز هشدار رسیده است. مدارس پیشدبستانی و مهدکودکها تعطیل و برخی بخشهای دیگر کشور هم به دلیل قرار گرفتن روزهای کاری در بین تعطیلیها، «نیمهتعطیل» است.
آلودگی هوا ممکن است زورش به مدارس و مراکز تحصیلی برسد، اما در مقابل برخی حرفهها کم میآورد و «سریالسازی» یکی از این شغلهاست که نه تنها آلودگی هوا، بلکه بارش سنگ از آسمان هم نمیتواند آن را متوقف کند.
در یکی از روزهای پایانی و آلوده هفته که حتی برج میلاد هم دیده نمیشود، عازم یکی از نقاط مرتفع تهران هستم تا روایتی از پشت صحنه سریال «پریا» را ثبت کنم.
لوکیشن سریال دفتری اداری در یک مرکز تجاری است که با تغییراتی اندک از سوی گروه سازنده به «دفتر وکالت» تبدیل شده است. وارد مجتمع تجاری میشوم.
ساعت 8/5 صبح است و بهجز بانک خصوصی که مغازه دو نبش مجتمع را به خود اختصاص داده و صندلیهای خالی قرمز رنگش در انتظار مشتری است؛ پرنده در مرکز خرید پر نمیزند.
ویترینها انباشته از اجناس خارجی، مشتاقانه در انتظار مشتریهای مرفهی هستند که در این منطقه زندگی میکنند.
با پیمودن چند پله و پشت سر گذاشتن این آرامش و سکون، به فضایی اداری میرسم که از کار و انرژی موج میزند.
فعالیت در این مکان که شیشههایی مشرف به منظره جنوبی شهر تهران دارد، از ساعت 6/5 صبح آغاز شده است.
بازیگران مقابل آینهای که دور تا دورش چراغ است نشسته و گریم شدهاند، گروه تصویربرداری سهپایه، چراغ و دوربین را چیده و گروه صحنه و لباس مقدمات کار را فراهم کرده تا این دفتر که در حالت عادی مکان ملاقات مهندسهای راه و ساختمان است به دفتر وکالت علیرضا حقگو تبدیل شود.
جایی که قرار است حق به حقدار برسد. آقای وکیل هم کسی نیست جز امیر دلاوری که با ریش آنکادر شده و مرتب در کت و شلواری تیره حاضر و آماده است تا بخشهای ابتدایی برنامه کاری امروز را با افسانه بایگان، بازیگر نقش خاله نیره که در داستان خاله علیرضاست اجرا کند.
حسین سهیلیزاده، کارگردان سریال هم در پوششی از «جین آبی» و حتی کفش آبی که میتواند نشانهای از استقلالی بودنش باشد، با لیوان چای در دست مشغول گپ و گفت با دستیارانش است.
در میانه صحبت آنها درباره آلودگی هوا، سلام و علیک کوتاهی رد و بدل میشود و پیش از آنکه سر صحبت را باز کنم، با اشاره محمد افسری، تصویربرداری نه... تمرینش آغاز میگردد.
خاله نیره؛ زن سرد و گرم چشیده
بر اساس ضرب المثل «رنگ رخساره خبر میدهد از حال درون» میتوان پی برد که در سریال پریا چه چیزی از لحاظ تصویری غالب است.
فضای دفتر وکالت را با فضاهای مشابهی که تاکنون دیدهام مقایسه میکنم. همه چیز در این دفتر شیک و زیباست.
البته اثر و نشانهای از تجمل دیده نمیشود. رنگ قهوهای و کرم در فضا غلبه دارد. فضای شیشهای وسط دفتر جایی است که علیرضا با موکلان خود دیدار و آنها را به راه حق راهنمایی میکند.
افسانه بایگان با عینک کائوچویی بزرگ، پالتوی قهوهای در نگاه اول حداقل 60 ساله به نظر میرسد. چهرهاش آرام است.
زنی سرد و گرم چشیده روزگار به نظر میرسد که حالا ظاهرا مشکلی پای او را به این دفتر که متعلق به خواهرزادهاش است، باز کرده است.
در وسط دفتر، ستونی با نمای سنگی هم وجود دارد که حسابی ذهن محمد افسری، مدیر تصویربرداری را به خود مشغول کرده است، زیرا برای چیدن ریل و حرکتهای دوربین نمیتوان این ستون مزاحم را در نظر نگرفت و باید فکری به حالش کرد تا زیادی توی ذوق نزند.
مهدی آزادی، مدیرصدابرداری سریال که با عینک و پلیور سبز رنگش مرا بهشدت یاد معلم فیزیک سال آخر دبیرستانم میاندازد، وسایل ضبط صدا را در نزدیکی مانیتور کارگردان قرار میدهد.
دفتر همچنان شاهد آمد و شد افراد مختلف است. سهیلیزاده برخورد با هر تازه واردی را با «خنده» آغاز میکند.
بهسرعت او را در ذهنم در رده «کارگردانهای خوش اخلاق» ثبت میکنم. در ادامه کار هم متوجه میشوم تشخیص اشتباهی ندادهام، زیرا هربار که فضای کار خستهکننده میشود، سهیلیزاده طی یک شوخی با دلاوری و سربهسر گذاشتن او، فضا را پرانرژی میکند.
ابوالفضل جمشیدی و فرناز هندی هم بازیگران دیگر حاضر در این صحنه هستند که با اتمام کار گریم آنها و استقرارشان در پشت میز، کار رسما کلید میخورد.
قرار است در این صحنه دلاوری وارد شود و این دو به او اطلاع دهند خالهاش مدتی است منتظر اوست.
فقط لب بزنید
«سلام روز بخیر چه خبره اینجا». این جمله اولین دیالوگ دلاوری است. بازیگر مرد که او هم یک وکیل است، به کنجکاوی همکارش اینطور پاسخ میدهد: «هیچی. ماجراهای آقای فدوی و همسر محترم، روانیام کردن. نه درست و حسابی آشتی میکنن نه طلاق میگیرن تا خیال منو راحت کنن.»
ماجرا از این قرار است که همکار علیرضا، موکلی پرحاشیه دارد که هر چند وقت یکبار حالی اساسی به او میدهند و اعصابش را خط خطی میکنند. علیرضا خطاب به او میگوید: «کمک میخوای؟»
دوستش میگوید: «نه. یکی اومده منتظر شماست.»
پس از اولین تمرین، سهیلیزاده برای دلاوری توضیح میدهد که نیاز نیست بایستد و دیالوگ همکارانش را بشنود، بلکه باید در حین حرکت این کار را انجام دهد.
در برداشت نهایی این صحنه، آزادی از دو بازیگر دیگر میخواهد تا به جای آنکه به علیرضا سلام کنند، لب بزنند تا دیالوگها توی هم نرود. صدای آنها بعدا ضبط میشود.
حال کیوان خوش نیست
با پایان هر برداشت، چیدن صحنه بعدی به سرعت آغاز میشود. این «به سرعت» واقعا به معنای «بهسرعت» است.
شبیه فیلمهایی که میروند روی دور تند، همه چیز با سرعت شکل میگیرد و در حین جابهجایی وسایل، دلاوری و بایگان با حضور در اتاق شیشهای که محل بازی بعدی آنهاست، به تمرین لحن دیالوگها میپردازند:
ـ سلام خاله جان.
ـ سلام علی جان خوبی؟
ـ چرا تماس نگرفتید زودتر بیام خدمت شما؟ بگم چایی بیارن؟
ـ اومدم یه سوالی ازت بپرسم و برم.
ـ خیره انشاءالله.
امین محمودی، دستیار اول کارگردان وارد این مکالمه شده و موقعیت داستانی را دوباره برای آنها توضیح میدهد و سپس به آنها میگوید جایشان را با هم عوض کنند. دو بازیگر جابهجا میشوند و دوباره ادامه دیالوگها:
ـ امروز رفتیم آزمایشگاه.
ـ از گلی شنیدم خوشحال شدم خدا را شکر.
ـ کیوان خیلی حالش بده. دلم واقعان براش میسوزه.
در حین همین تمرین، دوربین در گوشهای از اتاق مستقر شده و با یک سیم به مانیتوری رسیده که در فضای باز دفتر، کارگردان، مهین شهبازی، منشی صحنه بادقت سریال و چند نفر از دستیاران را پشت خود جای داده است.
مدیر تصویربرداری که برای کنترل آخرین جزئیات به پشت مانیتور رفته، به محمودی که هنوز داخل اتاق است، میگوید: «به خاله نیره بگو رخش به ما باشه.»
بایگان در مبل بزرگی که رویش نشسته جابهجا میشود. کارگردان، دلاوری را خطاب قرار داده و به شوخی به او میگوید: «حیف این میزانسن که دارم به تو میدم... میخواستم با بازیگر دیگهای کار کنم، اما نیومد... مجبور شدیم تو رو بیاریم».
دلاوری هم که ظاهرا ته صدایی دارد، در فاصله آخرین تغییرات تا ضبط صحنه میزند زیر آواز و جمع را به فیض میرساند.
با پایان اصلاحات، من هم که تاکنون با نشستن بر پشت میز وکالت امیرحسین که روی آن پرچم کانون وکلای دادگستری است؛ امکان مشاهده تمام جزئیات صحنه و نوشتن آنها را داشتم، باید اتاق را ترک کنم تا ضبط نهایی آغاز شود.
تکلیف سریال کی مشخص میشود؟
از پشت پنجرههای دفتر، برف مختصری که از آسمان میآید، دیده میشود. صدای پارس سگ هم میآید. صحنه بعدی در حال آمادهسازی است.
امیرحسین وکیلی است که در مناسبات و اختلافهای خانگی گیر افتاده و به قول متون قدیمی «هر آینه» ممکن است در دوراهی شرافت شغلی و علائق خانوادگی، هر دو این مسائل را از دست بدهد.
هر دو بازیگر در حال تمرین هستند. بایگان به تنهایی در حال مرور دیالوگهایش است. تا اینجای کار متوجه شدم «خاله نیره» از آن زنهای سرد و گرم چشیده روزگار است که به لطف فرزندش «پریا» که نقش او توسط لادن مستوفی ایفا میشود.
چندبار تن و بدنش لرزیده و حالا دوباره با دسته گل تازهای که دخترش به آب داده، تن و بدنش را به «ویبره» سپرده، اما میخواهد هرجور شده از ادامه ماجرا جلوگیری کند و مانع از ادامه ضرر و زیان شود.
فرصتی پیش میآید تا با کارگردان گپ کوتاهی داشته باشم. سهیلیزاده جزو کارگردانهای فعال در زمینه ساخت «ملودرام» است و پریا هم تقریبا تداوم همان دغدغههای قبلی اوست.
شخصیتهایی که بیشترین شباهت را به اطرافیان ما دارند و مسائلی که برایشان پیش میآید، برای بینندهای که در این اجتماع زندگی میکند هم کاملا آشنا و ملموس است.
او در صحبتهایش اشاره میکند که در سریالسازی، قاعده کاریاش این است که ابتدا با یک موضوع دراماتیک بیننده را جذب کرده و سپس او را پای تلویزیون مینشاند تا بحث اجتماعی موجود در سریال را ببیند.
به این نکته هم اشاره میکند که معمولا سریال باید در یک هفته اول بیننده خود را جلب کند. حالا اگر سر یک هفته نشد، دیگر باید تا پایان قسمت 10 تکلیفش با بیننده روشن شود و اصطلاحا «بگیرد» تا بتواند در ادامه هم اثر موفقی باشد.
گفتوگوی کوتاه ما با تعارف شیرینیهای گردی که درون آنها مایعی شکلاتی تزریق شده، قطع میشود.
سوالیتر بگویید
آنچه در این قسمت از سریال توصیف میشود، مربوط به قسمت 18 سریال است. طبق آنچه امین هاشمیاصل، دستیار دوم کارگردان برایم توضیح میدهد، قصه این سریال با حضور شخصیتیمحوری به نام «پریا» در جامعه امروز رخ میدهد.
قصه از زمان حال و از جایی آغاز میشود که پریا پس از چند سال دوری از ایران به ایران برمیگردد. در شرایطی که پریا همچنان از رابطه قدیمیاش سرخورده است، وارد رابطهای عاطفی با مردی جوان به نام «کیوان» میشود.
توضیحات هاشمی نیمهتمام میماند. از اتاق گریم سر و صداهای فراوانی به گوش میرسد و او با اشاره کارگردان به سمت همکارانش میرود تا به آنها درباره ضرورت حفظ سکوت! تذکر بدهد.
ضبط پلانهای بسته افسانه بایگان آغاز شده است. او در محاصره یونولیت و کارتن پلاستهایی که مسئولیت بخشی از نورپردازی صحنه را بهعهده دارند نشسته و در حال بیان دیالوگهایش است.
دستمال کاغذی در مشت دارد و مرتب با انگشتهایش بازی میکند. کارگردان با اشاره به بخشهایی از دیالوگهای بایگان میگوید: «اینا رو سوالیتر بگید.»
در ادامه بیان جملهها بایگان بغض میکند. یک ساعت طول میکشد تا پلانها ثبت شود و سپس نوبت به دلاوری میرسد تا در مقابل دوربین، صحنهها و دیالوگهای خود را بیان کند. برای تغییر فضا، اتاق برای افسری و همکارانش خلوت میشود.
مهم زیباییشناسی است
آنچه در طول این چند ساعت به چشم میآید، سرعت نسبتا بالای کار و ثبت پلانها بر اساس ذهنیت کارگردان است که خودش میداند چه میزان تصویر میخواهد.
به زبان ساده، کارگردان دقیقا همان تصویر و مقداری را که میخواهد ثبت میکند، نه بیشتر. هربار نیز با نگاه کردن به مانیتور و شنیدن صدای بازیگران از طریق هدفن بیسیم نکاتی را گوشزد میکند: لول رو پایینتر بگیر... اینجا رو باز بذار تو موقعیت ببینیم در چرخش...
حالا تا صحنه بعدی آماده شود، بایگان با چشمهای بسته و هدفن در گوش، روی یکی از صندلیها استراحت میکند.
هنگام اذان ظهر است و مسجد نزدیک دفتر، نوای دلنشین خود را تا فضای بسته محل تصویربرداری میرساند.
منشی صحنه میگوید: «والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته.» کار متوقف شده است. سهیلیزاده به ساعت هوشمند خود نگاهی میاندازد.
لحظاتی بعد کارگردان پریا در محاصره سه دستیار جوانش که سالهاست گروه ثابت او را تشکیل میدهند ایستاده، دست در جیب شلوارش کرده و به بازخوانی فیلمنامه از سوی آنها گوش میدهد.
خارج از دفتر، میزهای پلاستیکی چیده شده و مسئول تدارکات آماده میزبانی از همکارانش با غذاست. امروز پریا دو نوع غذا دارد: زرشک پلو با مرغ و شامی کباب.
محمد افسری، مدیر تصویربرداری تا اینجای کار تمام صحنه را یا روی سهپایه گرفته یا ریل چیده و از نقطهای به نقطه دیگر حرکت کرده است.
به نظر میرسد در پریا برخلاف روال برخی سریالهای اخیر که دوربین مانند شبحی متحرک حتی در صحنههای ثابت نیز «روی دست» میشود و میلغزد، آرام و قرار خواهد گرفت تا بدون اذیت و آزار چشم، شاهد صحنهها باشیم. از او میپرسم:
«در این سریال خیلی از دوربین روی دست استفاده نکردید؟» و نکتهای که در ذهنم بوده را توضیح میدهم. پاسخ میدهد: «همیشه سبک و شیوه تصویربرداری از خود فیلمنامه میآید.
دوربین روی دست عموما مناسب بخشهایی است که صحنه تنش دارد و قرار است این تنش به بیننده منتقل شود، اما در کلیت مهم زیباییشناسی تصویر است که باید در کلیت کار در نظر گرفته شود.»
سکانس ناهار
آخرین صحنه پیش از ناهار چیده شده و آماده ضبط است. فضا بهشدت محدود است و دیگر امکان هیچ حرکتی نیست.
جایی در گوشه دفتر ایستادهام و سعی میکنم با شنیدن دیالوگهای دلاوری و بایگان صحنه را در گزارشم توصیف کنم.
همچنان کشمکش بر سر وظیفه است و خانواده. دیالوگها تکرار و سپس حک و اصلاح میشود. روی دیوار آفیش روزانه گروه درج شده است.
آنها فردا هم مهمان همین جا هستند و هفته آینده عازم فرودگاه امام خمینی(ره) میشوند. در بخشی از آفیش چند جمله حکیمانه نوشته شده است: «هیچ وقت با کسی بیشتر از جنبهاش شوخی نکن، حرمتها شکسته میشه.
هیچ وقت به کسی بیشتر از جنبهاش خوبی نکن، تبدیل به وظیفه میشه. هیچوقت به کسی بیش از جنبهاش عشق نورز، بیارزش میشی. از ذهن تا دهن فقط یک نقطه فاصله است، پس تا ذهنت رو باز نکردی، دهنت رو باز نکن.»
با اعلام «کات» رضایت کارگردان از صحنه ضبط شده اعلام و گروه برای گرفتن «سکانس ناهار» از دفتر خارج میشوند.
چند نکته درباره پریا
این سریال اولین همکاری اسماعیل عفیفه، سعید فرهادی و حسین سهیلیزاده با یکدیگر است.
پریا سریالی خانوادگی است و قصه آن در میان چند خانواده اتفاق میافتد.
در این سریال ضمن روایت قصهای جذاب و پر افتوخیز، طبق روال شبکه سه سیما در انعکاس مسائل اجتماعی در قالب آثار نمایشی، پدیدههایی همچون: ازدواج سالمندان، مشکلات نسل جوان برای ازدواج، روابط سست عاطفی، طلاق و... با نگاهی امیدوارکننده به تصویر کشیده میشود.
تصویربرداری پریا تا پایان امسال طول میکشد و این سریال، سال 95 آماده پخش خواهد شد.
این اثر نمایشی محصول مشترک «اداره کل نمایش سیما» و «وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی (موسسه آوای سلامت)» است.
نعمتالله یمینی در مقام مدیر تولید، امیر زاغری بهعنوان طراح صحنه، نگاه ترکی در مقام طراح لباس، سیدجلال موسوی بهعنوان طراح گریم، مهدی پیلهوریان در مقام مدیر تدارکات و هلیا رضایی بهعنوان عکاس برخی عوامل این سریال هستند.
معین فتحی
ضمیمه قاب کوچک
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد