به نظر میرسد این اواخر با نقش جوانان عاصی و سرخورده از اجتماع، مانوس و مالوف شدهاید. واهمه ندارید که در این نقش کلیشه شوید؟
نه، اصلا. ابعاد روانشناسی شخصیتها آنقدر گسترده و وسیع است که من اگر بخواهم تمام طول زمان بازیگریام را فقط روی یک شخصیت مثل میکائیل تمرکز کنم، باز هم جای کار بیشتر وجود دارد. میکائیل را مثال زدم، زیرا زمزمههایی میشنوم که ممکن است سری دوم سریال هم ساخته شود. میتوان از زوایای مختلف به شخصیتهای نمایشی و از جمله میکائیل پرداخت.
این موضوع با تمایل ذاتی و طبیعی یک بازیگر برای تجربه نقشهای متفاوت در تضاد نیست؟
متفاوت بودن به چه قیمت؟ بیشتر دوست دارم نقش خوب بازی کنم. من زمانی میتوانم یک کارنامه متفاوت را از خود بر جای بگذارم که فضا هم پر از نویسنده و کارگردان خوب و متفاوت باشد. حالا که با فقر فیلمنامه مواجه هستیم. مگر چند سعید نعمتالله داریم؟ نمیخواهم بگویم فقط او فیلمنامهنویس خوبی است، به بقیه نویسندهها جسارت نشود.
به هر حال وقتی با فقر فیلمنامه مواجه هستیم سعی میکنم اتفاقا یک مسیر را درست و تا به آخر ادامه بدهم تا اینکه از این شاخه به آن شاخه بروم و راه را نصفه و ناقص بپیمایم. پس از 15 سال تجربه بازیگری به این نتیجه رسیدهام وگرنه روز اول با شما هم عقیده بودم. خیلی ایدهآلیستی است که یک بازیگر نقشهای متفاوت را بازی کند؛ اما در عمل اوضاع جور دیگری است.
نگران این نیستید که در همین نقش تیپ بشوید؟ مطمئن هستم کامبیز دیرباز دوست دارد نقش کمدی هم بازی کند. اینطور نیست؟
نگرانی یک بحث است، نگرانتر بودن یک بحث دیگر. من میگویم ایدهآلم این است که متفاوت کار کنم ؛ اما وضعیت فیلمنامهها وادارم میکند راه دیگری را در پیش بگیرم.
«غیاث» سریال پشتبام تهران بهلحاظ شخصیتی و خصوصیات رفتاری چقدر به میکائیل شباهت دارد؟ هر دو جوان تنها و سرخوردهای هستند که یک تنه بار زندگی را بهدوش میکشند.
میکائیل قهرمان بود و غیاث ضدقهرمان است. این دو خیلی با هم تفاوت دارد.
تنها شباهتشان به هم به لحاظ تفکری و اعتقادی، شاید تنفری باشد که از دروغ دارند. غیاث با اینکه یک ضدقهرمان است، اما دروغگو نیست. او هم مانند میکائیل که حاضر بود زندگیاش را فدای خواهرش کند، آمادگی دارد جانش را برای خانوادهاش به خطر بیندازد. این ویژگیها شاید از اعتقاد و مرام سعید نعمتالله هم نشأت میگیرد. او در کارهایش به زیبایی مفاهیمی همچون احترام به خانواده و حفظ آن را حتی برای شخصیتهای خاکستری و منفی هم درنظر میگیرد. این روزها بنیان خانواده از سوی سریالهایی که از شبکههای ماهوارهای پخش میشود، بشدت مورد هجمه است.
به نظرم باید دست نویسندههایی مثل نعمتالله که خانواده را محور نوشتههای خود قرار دادهاند، بوسید. فروپاشی خانوادهها به یک فاجعه میماند. به هر حال ما همیشه سعی کردهایم در کارهایمان عشق به خانواده را به تصویر بکشیم.
میدانم که نعمتالله نویسنده محبوب شماست، اما شخصیتهایی که او در کارهایش میآفریند گاه به کاراکترهای فیلمهای فارسی نزدیک میشوند. وزن و آهنگ برخی دیالوگها این شائبه را بیشتر هم میکند.
من بجز چند فیلم کمدی، از آثار سینمای قبل از انقلاب فقط فیلمهای یک هنرپیشه خاص را دیدهام. دروغی هم ندارم بگویم. تسلطی بر مقوله فیلمفارسی ندارم. اما خودم هم میشنوم که به دیالوگهای غیاث ایراد میگیرند که مگر این روزها دیگر کسی این مدلی حرف میزند؟ قرار نبوده که یک فیلم مستند بسازیم. هدفمان این بوده که یک ملودرام عاشقانه گوشنواز تولید کنیم؛ پس طبیعتا دیالوگهای چنین اثری هم باید گوشنواز باشد. دیالوگها باید واقعی باشد و تماشاگر را با خود درگیر کند. لقمه را نباید حاضر و آماده در دهان مخاطب گذاشت. مساله دیالوگهای سریال هم همین بوده و قراری بر تقلید نداشتهایم.
فیلمنامههــای نعمتالله بشــدت قهرمانمحور است و همه اتفاقات معطوف به شخصیت اصلی و اول. در عین حال این شخصیتها چندان هم عاقل نیستند و کارهای عجیب و غریبی هم میکنند که شاید نمونه واقعی آن کمتر در سطح جامعه دیده شود.
اتفاقا من این مساله را یک امتیاز میدانم. فراموش نکنید که سریالهای میکائیل و پشتبام تهران هر دو مخاطبان میلیونی داشته و دارد. اگر شخصیتپردازیها عادی و ساده بود که جذابیتی در پی نداشت. غیاث بهرغم اشتباههایی که دارد، اما به دلیل تربیت درستی که از مادربزرگش گرفته و ریشههای مذهبیای که دارد در نهایت راه خود را پیدا کرده و گلیمش را از آب بیرون میکشد. همین ویژگیهاست که شخصیت او را جذاب میکند. شخصیت هر چه خاکستریتر؛ جذابتر و مقبولتر.
گویا سر صحنه سریال پرده گوشتان هم پاره شده است.
یک اتفاق بود. در حال گریم گوش پاککن توی گوش چپم رفت و پرده گوشم پاره شد. امیدوارم تا سه چهار ماه آینده ترمیم شود.
برای سریال میکائیل که از همکاری با سیروس مقدم رضایت داشتید، کار با بهرنگ توفیقی چگونه بود؟
با مقدم برای اولینبار بود که کار میکردم، اما این سریال دومین همکاریام با توفیقی بود. قبلا یک فیلم برای توفیقی بازی کرده بودم که دو سه سالی میشود بهدلیل مشکلات و اختلافات مالی اکران نشده است. 20 سالی است که توفیقی را میشناسم و همین رفاقت طولانی کار با او را آسان کرده بود. البته به این معنی نیست که با مقدم راحت نبودم؛ او کارگردانی است که در قبال بازیگران و همکارانش احساس مسئولیت زیادی دارد.
به نظر میرسد این اواخر یک مثلث شکل گرفته که شما و نعمتالله دو ضلع ثابتش هستید و ضلع دیگرش را کارگردانهای مختلفی تشکیل میدهند. این مثلث تا چه زمانی میخواهد و میتواند شکل خود را حفظ کند؟
(میخندد) این مثلث اتفاقی است، هر چند من خیلی دوستش دارم. به هر حال یک بازیگر چه چیزی میخواهد جز یک نویسنده و متن خوب. متن خوب معمولا کارگردان خوب هم به دنبال میآورد. نعمتالله در سریالهای میکائیل و پشتبام تهران سعی نکرد نقش را به من نزدیک کند؛ او از همان ابتدا میکائیل و غیاث را با توجه به قابلیتها و تواناییهای بازی من برایم نوشته بود.
اگر این مثلث مورد اشاره شما دوباره شکل بگیرد که ایرادی در آن نمیبینم. امیدوارم همیشه نقشهای خوب به من پیشنهاد شود. با این حال اگر پنج پیشنهاد داشته باشم و یکی از آنها نوشته نعمتالله باشد، چشم بسته قبولش خواهم کرد.
در سال 94 یکی از پرکارترین بازیگران تلویزیون بودید. این مساله از این جنبه قابل بررسی است که رسانه تلویزیون برایتان خیلی اهمیت دارد...
بله، تلویزیون همیشه برایم جدی بوده است. این را که میگویند تلویزیون مخاطب ندارد، نمیفهمم. به نظرم حرف خندهداری است. اگر مخاطب ندارد پس این همه بازخورد و واکنش را از چه کسانی میگیریم؟ تلویزیون شوخیبردار نیست. من از همان ابتدا این شانس را داشتم همزمان با فیلم «دوئل» در سینما، سریال «تب سرد» را هم در تلویزیون داشته باشم. به همین دلیل مزه مهر و محبت تماشاچی تلویزیونی را چشیدهام و میدانم در قلب مردم بودن چه حلاوتی دارد. همه اینها باعث شده که لااقل هر دو سال یکبار در سریالی بازی کنم؛ تب سرد، در چشم باد، پریدخت و نابرده رنج که خدا را شکر همه هم پربیننده بود، غیر از «خانم و آقای سنگی» که تمایل ندارم دربارهاش حرف بزنم. زمانی که در یک سریال حاضر هستم احساس میکنم 70 میلیون داور دارم، اما در سینما و در جشنواره فیلم فجر هفت داور وجود دارد. قلب و روح میلیونها مخاطب را تسخیر کردن هیجانانگیز است.
اما این حضور پررنگ یک عارضه هم میتواند داشته باشد و آن هم دلزدگی مخاطب است.
گاهی به برخی دوستان بازیگر به شوخی میگفتیم که تو فقط در کانال کولر نیستی و در همه کانالهای تلویزیونی حضور داری. حالا در سال 94 برای خودم این اتفاق افتاده است. البته فکر نمیکنم دل بینندگان را زده باشم که اگر اینگونه بود دیگر کسی پشتبام تهران را نمیدید. البته در مجموع با شما درباره دلزدگی مخاطب موافق هستم و همیشه هم از پرکاری گریزان بودهام؛ اما وقتی دو فیلمنامه خوب مثل میکائیل و پشتبام تهران به دستت میرسد، نمیتوانی بسادگی بگذری و بعد حسرتش را بخوری.
یعنی اگر پیشنهاد بعدی هم از تلویزیون باشد خواهید پذیرفت؟
اگر به قدرت این کارهایی که نام بردم باشد، حتما.
محسن محمدی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد