به گزارش جام جم آنلاین از باشگاه خبرنگاران، لحظات گذشت پدران و مادران از قاتل فرزندشان در پای چوبه دار لحظات ناب، فراموش نشدنی و ارزشمندی است که به بهترین شیوه نشانگر اوج گذشت، انسانیت و بزرگواری است.
بیش از سه سال از آن حادثه دردناک می گذرد و «رشاد-ر» باید تاوان کاری را که انجام داده است در بالای چوبه دار پس بدهد.
«رشاد» جوانی که سه سال و چند ماه است پشت میلههای زندان روزهای تاریک زندگیاش را می گذراند و تنها زمزمه اعدام کافی بود تا همیشه عذاب وجدان سراغش بیاید و سخت ترین و دلهره آورترین لحظات زندگیاش را لمس کند.
«رشاد» در حدود بیش از سه سال پیش در یک درگیری ساده در محله حاجی آباد سنندج با فرو کردن چاقویی در سینه جوانی دیگر به نام «دلیر احمدی» که هم محله او بود وی را با وجود اینکه 9 روز در بیمارستان بعثت بستری و تحت مداوا بود روانه سینه قبرستان کرد چون چاقو چند سانتی متر از قلب مقتول را پاره کرده بود.
«رشاد» با دیدن صحنه و فوران خون از سینه جوان مقتول محل حادثه را ترک کرده بود و بعد از فوت جوان مضروب دستگیر و روانه زندان شد و پس از مدتی بنا به حکم قضایی به دلیل قتل نفس به قصاص یعنی اعدام محکوم شد.
«رشاد» روزهای روشن زندگی اش داشت رو به تاریکی می رفت و فکر اعدام هر روز بیشتر او را عذاب می داد و اولیای دم نیز راضی به رضایت نبودند و خواستار اشد مجازات یعنی اعدام برای قاتل فرزندشان بودند ولی تنها یک معجزه میتوانست او را نجات دهد و این معجزه با بخشش خانواده مقتول میسر می شد.
بهرحال پس از صدور حکم نهایتاً چند مدت پیش براساس رای صادره ای که به دو خانواده مقتول و قاتل اعلام شده بود و برابر حکم یکی از شعبات دادگاه کیفری کردستان و تأیید شده از سوی دیوان عالی کشور که قتل نفس عمدی صورت گرفته بود قرار گذاشته شد امروز حکم اعدام این جوان قاتل در حیاط زندان سنندج اجرایی شود.
دوشنبه به من خبر دادند که امروز حکم اعدام قاتلی در زندان سنندج اجراء می شود و چون با هر دو خانواده قاتل و قربانی آشنایی داشتم و از نزدیک با وضعیت پرونده و تلاش خیرین و چهره های دلسوز شهر و همچنین مسئولان دادگاه و زندان جهت گذشت اولیای دم در جریان بودم تصمیم به رفتن گرفتم.
صبح زود بیدار شدم هوا تاریک بود و به قول معروف هوا هنوز گرگ و میش بود به جلو درب زندان مرکزی سنندج که رسیدم تعداد زیادی از خانواده و بستگان قاتل حضور داشتند که اجازه ورود به داخل زندان بە آنها داده نشده بود، نیم ساعتی جلو درب زندان منتظر شدم تا اینکه مسئولین زندان خانواده قربانی را جهت خداحافظی با پسر قاتلشان به داخل زندان بردند و اجازه ورود من نیز بعد از هماهنگی داده شد.
مسؤلان مرتبط اجرای حکم مشغول مقدمات آن بودن چون تا آفتاب نزده، باید حکم جوانی که یک جوان دیگر را به قتل رسانده بود اجراء می شد.
در سالن جلسات داخل زندان تعدادی از مسؤلین و خیرین، دلسوزان و فعالان فرهنگی و اجتماعی با خانواده قربانی همچنان که پیشتر صحبت کرده و برای جلب رضایت به منزلشان مراجعه کرده بودند مشغول بحث بودند و از اولیای دم خواهش می کردند که فرد قاتل را قصاص نکنند و از خون پسرشان بگذرند چون لذتی که در گذشت هست در انتقام نیست.
سخنان حاضرین بی تاثیر نبود اما خانواده قربانی مصمم به اجرای حکم بودند و مسؤلین نیز دستورات لازم را برای اجرای حکم صادر کردند، بعد وارد محوطه شدیم، سکوت تلخی بر محوطه حیاط زندان سایه افکنده بود «رشاد» از شب گذشته فهمیده بود فردا روز سرنوشتسازی است و باید کوله بار سفرش نهایی اش را ببندد و راهی دیار باقی شود، لحظاتی گذشت و بعد جوان قاتل را آوردند با دست و پاهایی که بسته شده بودند، برخورد و دیدار خانواده مقتول با پسرشان و دیالوگ های کە رد و بدل شد بیشتر حاضرین را به گریه انداخت.
اما تعدادی از خیرین و دلسوزان و رئیس زندان و معاون دادستان سنندج همچنان برای اخذ رضایت از اولیای دم پیشقدم بودند و از اولیای دم میخواستند که گذشت کنند. پس از دقایقی مذاکره اما باز هم رضایت ندادند و بر اجرای حکم قصاص تاکید کردند. آنها سه سال پیش فرزند جوانشان را از دست داده بودند، در دعوای که پسرشان با چاقوی قاتل که به قلب فرزندشان رفته بود داغدار شده بودند
«رشاد- ر»، جوانی که چند سال است، نام قاتل را به با خود به یدک می کشد و باید تا لحظاتی دیگر بالای چوبه دار برود در گوشهای از حیاط زندان به سوی پدر و مادر مقتول آمد و با لحن ملایمی که همراه با گریه بود درخواست بخشش کرد و از کرده اش ابراز پشیمانی کرد و گفت: جوان بودم و شما را داغدار کردم، دست خودم نبود یک لحظه عصبانی شدم، شما به خاطر کسب رضای بارتعالی و جلوگیری از آواره شدن تنها دو خواهرم از من بگذرید، من مادر ندارم اما شما برای من مادری و پدری بکنید نذارید خون با خون شسته شود. شاید آن روز یعنی در خرداد ماه سال 91 اگر فکر چنین روزی را می کردم هرگز دست به چنین کاری نمی زدم و می دانستم دست به چنین کاری می زنم حتی از آن مسیر هم نمی گذشتم و مادر قربانی بدون اینکه حرف زیادی بزند فقط اشک می ریخت و اسرار به قصاص داشت.
«رشاد» می داند که خانوادهاش و شورای صلح زندان، مسؤلان دادگاه، خیرین و دلسوزان شهر بارها و بارها از خانواده مقتول خواستهاند که وی را ببخشند، اما آنها همچنان بر اجرای حکم قصاص تاکید دارند، به آنها حق میدهد که نتوانند از حق خود بگذرد و بعد روی چهارپایه چوبه دار قرار می گیرد. طناب دار را بر دور گردنش محکم کردند، اما حاضرین باز هم به تلاش خود ادامه دادند تا اولیای دم گذشت کنند.
جوان را روی چهارپایه قرار دادند و طناب دار را به گردنش انداختند، ماموستای زندان (روحانی اهل سنت) چند آیه از قرآن کریم را تلاوت کرد و بعد حکم صادره توسط کارمند دادگاه شعبه کیفری نیز خوانده شد و نوع قصاص و دلیل آن دوباره به اطلاع قاتل و خانواده مقتول و مسؤلان حاضر رسید و دستور اجرای حکم صادر شد.
خانواده قربانی به ویژه پدر و مادرش در کنار چوبه دار در کنار هم مشورتی کوتاە کردند و پدرش رو قاتل گفت: برای رضای خدا رضایت دادم و از قصاص تو گذشتم و مادر مقتول با دیدن این صحنه به شدت گریه می کرد و به سمت قاتل فرزندش رفت و آرام طناب دار را از گردن وی بازکرد.
این مادر داغدار که به شدت اشک از چشمهایش جاری بود و هقهق گریههایش تمام حیاط زندان را فرا گرفته بود با صدای نرم و آرامی در حالی که حس مادرانه تمام وجودش را فرا گرفته بود به قاتل جگرگوشهاش گفت: تو فرزند دلبند مرا ناجوانمردانه کشتی و ما را داغدار کردی، زندگیمان از هم پاشیده، تنها دختر و دیگر فرزند پسرم بیش از سه سال است خواب راحتی نداشته اند، خودم هم هر دوشنبه و پنچ شنبه کارم شده رفتن بە سر مزار فرزند مقتولم...ولی من بخاطر کسب رضای خدا از تو گذشتم که امیدوارم خدا از ما راضی باشد.
صدای صلوات و گریه شوق حاضرین به ویژه خانواده قاتل همه فضا را پر کرده بود، لحظاتی که توصیف آن در هیچ قالبی نمی گنجد. مقتول به دست و پای پدر و مادر مقتول افتاد و همراه با گریه دستشان را بوسید و شکرگزار خدا و ممنون آنها شد. فضایی ایجاد شدە بود که اشک مامور اجرای حکم و کارمندان زندان هم به آن افزوده شده بود و با روشن شدن هوا در آمیخته شد و لحظات ناب و به یاد ماندنی را ایجاد کرد.
بدین ترتیب قاتل در پای طناب دار از قصاص رهایی یافت و تا انجام مراحل کاری و صدور صورتجلسه و نامه قانونی عفو اولیای دم و مقدمات قانونی جهت آزادی، مجددا راهی زندان شد.
برداشتن طناب دار از گردن قاتل صحنه ای زیبا و فراموش نشدنی ایجاد کرد تا خصلت انسانی و گذشت و پهلوانی و مردانگی بیشتر در جامعه نهادینه شود و برای همه آحاد جامعه و به ویژه تمام کسانی که در این مدت تلاش ها و فعالیت های زیادی متحمل شدند تا جان انسان دیگری گرفته نشود و این فرهنگ همچنان پابرجا بماند لذت و آرامش پایان ناپذیر و ماندگاری به آرمغان آورد و اقدام ارزشمند همه وابستگان خانواده احمدی (مقتول) به ویژه کاک عبدالله احمدی پدر قربانی و مادربزرگوار و مهربان مقتول «سرشین مجیدی» در تاریخ فداکاری و گذشت و بزرگواری این سرزمین برای همیشه به ثبت رسید و الگوی برای جامعه و آیندگان شد.
تلاش های مجدانه شورای صلح زندان، مسؤلین دادگاه، خیرین و دلسوزان شهر به ویژه اشرف زانیار، مهدی حسام شریعتی و همچنین جوهری دادستان سنندج و کولیوند معاون وی، فرزاد زارعی رئیس دفتر دادستان و دیگر عوامل حاضر در صحنه اعدام که منجر به گذشت اولیای دم شد جای قدردانی دارد و امید است هیچ کس و هیچ جامعه ای شاهد چنین حوادثی نباشد و این امر زمینه ارتقاء و تحقق بیشتر فرهنگ گذشت و عفو در جامعه باشد و قطعاً این گذشت خانواده مقتول یعنی مرحوم «دلیر احمدی» یک درس بسیار بزرگ و عبرت آمیز برای جامعه ما شد. آنها کار بزرگی کردند، حرکتی ماندگار را به ثبت رساندند زیرا به قاتل فرزندشان زندگی دوباره هدیه کردند و با بخشش خون فرزندشان به دیگران نیز درس زندگی دادند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد