به گزارش جام جم آنلاین، دل دل میکرد به خانمش بگوید دیرش شده و بچهاش تنهاست یا نه؟ میترسید اگر بیاجازه برود خانم ناراحت شود و اخراجش کند. در همین فکرها بود که مرجان خانم وارد آشپزخانه شد. سیما گفت: خانم من میتونم برم؟
مرجان نگاه متعجبانهای به او انداخت و گفت: الان؟ مگه نمیبینی مهمونا هنوز هستن؟ من تنهایی باید ازشون پذیرایی کنم؟ ظرف و ظروفا را هم حتما من باید جمع و جور کنم و بشورم؟
ـ نه خانم فردا صبح زود میام خودم همه کارهارو انجام میدم. دلم شور دخترم را میزنه توی خونه تنهاست.
اما مرجان زیر بار نمیرفت تا این که یکی از مهمانها که انگار از اول شاهد این مکالمه بود وارد بحث شد و از مرجان خواست اجازه بدهد زن خدمتکار به خانهاش برود.
سیما این مرد میانسال را خوب میشناخت. مهرداد از بستگان دور مرجان بود، اما در ظاهر روابطی فراتر از این بینشان وجود داشت. همه میدانستند که او روی حرف مهرداد حرفی نمیزند. سیما بعد از جمعکردن وسایلش از مهرداد تشکر کرد و میخواست برود که مرد اصرار کرد او را برساند. او به هیچ عنوان از مهرداد خوشش نمیآمد. اغلب اوقات نیز سعی میکرد هنگامی که او خانه مرجان است به بهانهای زودتر برود. آن شب هم بالاخره اصرارهای مرد بینتیجه ماند و سیما تنها راهی خانه شد.
در طول مسیر افکار مختلفی در ذهنش رژه میرفت. مرجان هم مثل سیما سه سال قبل شوهرش را در یک حادثه از دست داده بود، اما تقدیر و سرنوشت، دو زندگی متفاوت را برای این دو زن رقم زده بود؛ یکی بعد از مرگ شوهر وارث ثروت میلیاردی شده و دیگری با نوزادی در آغوش آواره کوچه و خیابان شده بود. سیما پس از مرگ شوهرش روزهای سختی راتجربه کرده بود، اما آنقدر قوی بود که از پس ناملایمات روزگار برآید و بالاخره کار مناسبی در خانه مرجان پیدا کند.
مرجان زنی 40 ساله و زیبا بود که به نظر سیما یکی از خوشبختترین زنان روی زمین به شمار میرفت. البته او معتقد بود بزرگترین شانس زندگیاش آشنایی با این زن بوده، چرا که بعد از چند سال بدبختی و در به دری بالاخره در خانه این زن توانسته بود تا حدودی طعم آرامش و آسایش را بچشد. مرجان زن دست و دلبازی بود. سیما برایش کارهای خانه و نظافت و آشپزی را انجام میداد و او نیز به موقع حقوق و مزایای سیما را میپرداخت و کمکهای خوبی نیز به او میکرد. حتی گاهی که مهمانی داشت با دادن لباسهای خودش به او از زن جوان میخواست با ظاهری آراسته جلوی مهمانانش ظاهر شود. از آنجا که سیما زنی زیبا بود گاهی بشدت توجه دوستان مرجان را جلب میکرد، اما او عاقل تر از این بود که فریب وعدهها و حرفهای پوچ آنها را بخورد. تنها ناراحتی سیما به خاطر دخترش ترانه بود، چراکه مرجان شرط کرده بود سیما دخترش را به خانه او نیاورد چون حوصله بچه نداشت، اما سیما فکر میکرد علتش این باشد که چون او نمیتوانست طعم مادر شدن را بچشد. دوست نداشت بچهای به خانهاش قدم بگذارد. به همین دلیل زن جوان دخترش را نزد یکی از همسایهها که پیرزنی تنها بود، میگذاشت و ماهانه نیز پول اندکی به او میداد، اما با این حال همیشه نگران دوری از بچهاش بود بخصوص شبهایی که مرجان تا دیروقت مهمان داشت و او نیز مجبور بود آنجا بماند.
یک هفته از شب مهمانی گذشت. حوالی ظهر بود که مرجان به سیما گفت میخواهد به آرایشگاه برود و بعد هم برای خرید باید به دو سه جا سربزند و به او اجازه داد بعد از اتمام کارش به خانه برگردد. سیما نیز با خوشحالی از این که میتواند امروز بیشتر کنار دخترش باشد تصمیم گرفت کارهایش را سریعتر تمام کند.
ساعتی از رفتن مرجان نگذشته بود که صدای چرخاندن کلید داخل قفل در ورودی آپارتمان نظرش را جلب کرد. با عجله جلوی در دوید که ناگهان با مهرداد روبهرو شد. سرو وضعش خیلی شیک و مرتب بود. سیما میدانست او کلید خانه را دارد، اما تا حالا پیش نیامده بود که بیخبر یا در نبود مرجان به خانهاش بیاید.
سیما بلافاصله سلام کرد و گفت: خانم خونه نیستن.
مهرداد گفت: میدونم. ناهار چی داری؟ خیلی گشنمه.
سیما به آشپزخانه رفت و با سینی غذا برگشت، اما مهرداد انگار حالش خوب نبود. صورتش برافروخته و عصبی نشان میداد. کمی با غذایش ور رفت و نخورده از جا بلند شد. به طرف اتاق خواب رفت و در را بست.
دقایقی بعد در حالی که سیما وسایلش را جمع میکرد تا برود ناگهان سایه مهرداد را پشت سرش حس کرد. در یک لحظه دستان قدرتمند مرد میانسال او را احاطه کرد. سیما وحشت زده بود و نمیدانست چه اتفاقی در حال رخ دادن است. مثل گنجشکی ناتوان دست و پا میزد. یک لحظه تمام توانش را جمع و خودش را از میان دستان مهرداد رها کرد. به طرف آشپزخانه دوید و چاقویی برداشت. در حالی که به مهرداد التماس میکرد اجازه بدهد برود، گفت: اگه بذارین برم به خدا به هیچ کس حرفی نمیزنم. به من رحم کنید دخترم منتظرمه. خواهش میکنم با من کاری نداشته باشید، اما مهرداد انگار نمیشنید او چه میگوید. این بار سیما به طرف در فرار کرد، اما باز هم در چنگ او گرفتار شد و به ناچار چاقو را در بدن مرد فرو کرد. وقتی خون کف آشپرخانه را پر کرد از شدت اضطراب و ناراحتی از هوش رفت. دقایقی بعد به خودش آمد. مهرداد بیجان و زرد روی زمین افتاده و نفس نمیکشید. سیما هراسان چادرش را به سر کشید و فرار کرد. به خانه که رسید نمیدانست باید چه کار کند. فقط ترانه کوچولو را در آغوش میفشرد و گریه میکرد.
ساعتی فکر کرد و بعد به مرجان تلفن زد. همه ماجرا را تعریف کرد. در حالی که بغض راه گلویش را بسته بود گفت: من قاتلم و باید خودم را تسلیم کنم. فقط یک خواهش دارم. فکر کنید ترانه دختر خودتان است. اگر اعدام شدم برایش مادری کنید.
گوشی تلفن در دستان مرجان یخ بسته بود. باور و درک آنچه شنیده بود برایش ممکن نبود. دقایقی بعد بیاختیار راهی خانه سیما شد... .
دفاع مشروع
هر انسانی حق دارد هنگام مواجه شدن با خطر به دفاع از جان، مال و ناموس خود و افرادی که دفاع از آنها بر وی واجب است، اقدام کند. این اقدام در اصطلاح «دفاع مشروع» نامیده میشود که علاوه بر فقه اسلام، قانون مجازات اسلامی کشور ما و قوانین جزایی سایر کشورها نیز به آن پرداخته است. تحقق دفاع مشروع به عنوان یکی از علل موجهه جرم، مستلزم شرایط خاصی است که این موضوع در قانون مجازات اسلامی مصوب سال 92 نیز مشمول نوآوریها و تغییراتی شده است. دفاع مشروع در قانون مجازات اسلامی تعریف نشده و بیشتر تاکید این قانون بر ذکر مصادیق و موارد آن است. با این حال در تعریف دفاع مشروع میتوان گفت به معنای حق دفع یا برطرف کردن فوری یک خطر فوری است که باید به فوریت صورت گیرد.
برای تحقق دفاع مشروع باید تجاوز یا خطر وجود داشته باشد و نیز این که خطر باید حتمی یا آنقدر نزدیک باشد که گویی در حال واقع شدن است. بنابراین اگر کسی دیگری را تهدید کند که در صورت انجام ندادن اقدامی خاص او را به قتل میرساند، موضوع دفاع مشروع قابل استناد نیست. یکی دیگر از مواردی که در تعریف دفاع مشروع باید به آن اشاره کرد، این است که دفاع مشروع رفتاری است که طبق قانون به طور عادی و معمول جرم است. همچنین دفاع باید مستند به قراین معقول یا خوف عقلایی باشد.
این مورد در قانون سابق وجود نداشت و قانونگذار در قانون مجازات جدید آن را اضافه کرده است. زیرا تشخیص این که دفاع مستند به قراین معقول یا خوف عقلایی باشد، تا حدودی دشوار است. طبق بند «پ» ماده 156 قانون مجازات اسلامی سال 92، خطر و تجاوز باید به سبب اقدام آگاهانه یا تجاوز خود فرد و دفاع دیگری صورت نگرفته باشد.
مهبد پرگو
ضمیمه تپش
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
ابراهیم قاسمپور در گفتوگو با جامجم مطرح کرد؛
ضرورت اصلاح سهمیههای کنکور در گفتوگوی «جامجم»با دبیر کمیسیون آموزش دیدبان شفافیت و عدالت